
یک شعر از آیدا مجیدآبادی

آنقدر میان بازوان کوچکم میفشارمت
که از نوک پستانهایم
شعر خون روان شود
تو را در گهوارهای از خون
به آب میسپارم
و در شراب شام آخرم
باز میستانم
نقطه به نقطه میشکافمت
و در بند بند انگشتانت
دوباره میشکفم
بلند کن مرا
روی دستانت
بسان عروسی خوشبخت
بسان قهرمانی بزرگ
بسان شهیدی
که سوی وطن بازگشته است