Advertisement

Select Page

یک شعر از شهپر کارگریان

یک شعر از شهپر کارگریان

هر چه را تحریرکردم در پس پندار بود
دیدگانم مست روی نازنین دلدار بود

رنگ شب بر دل نشست و خنده ام از لب پرید
گوییا این لحظه را بر گریه ام اصرار بود

قطره های اشک خود را می سپردم در خیال
داغ این بی همدلی بر من چنین آزار بود

جوشش عشقی فریبا در نهانم می دوید
تا به هر لبخند نازت دل پر از اسرار بود

هر چه گویم وصف تو در واژه های این غزل
عطر تو جاری شده چون مطلع اشعار بود

#شهپرکارگریان

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights