
یک شعر از فرشته امیری همراه با ترجمه انگلیسی

ردی از چکاوک
در ازدحام بیصدا
رد پای چکاوکی مانده بود
که از تاولهای زمان گذشته بود
بیآنکه کسی
نامش را به یاد بیاورد.
آشنا بود،
مثل خوابهای تکراریِ یک پنجرهی شکسته
و شکننده،
مثل لبخند یک مرهم
که بر زخمِ باور نشسته باشد.
مسرور بودم
وقتی که صدای پروازش
التیامی آورد
برای واژههایی
که هنوز به دنیا نیامده بودند.
و تو
همچون نوری نامرئی
از میان تمام نشانهها
فرو ریختی
بی آنکه بگویی
از کدام خیال آمدهای؟
#فرشته_امیری
A Trace of a Lark
In the silent crowd,
a lark’s footprint remained
passing through the blisters of time
unremembered.
It felt familiar,
like a broken window’s recurring dream,
and fragile,
like a smile of balm
resting on the wound of belief.
I was delighted
when it’s flight song
brought healing
to words
not yet born.
And you—
an invisible light—
collapsed through all signs
without ever saying
from which dream did you come?
#Fereshteh_Amiri