Advertisement

Select Page

دو شعر از حمید فرحناک

دو شعر از حمید فرحناک

۱
باران می بارد
دیر به خانه بر می گردم
باران ، بند می آید
خوابم می بّرّد
صبح که بیدار می شوم
پژمرده ی سکوتی
با من
چای می نوشد

انزلی : بهار بی شکوفه ی ۱۴۰۴


۲
چنان
از
در
بدر شد
پنجره
که نگاهش راه کرده بود
به رویاهای
همیشه‌ی باغ

دور دست
دشتی از کبوتران جلد وُ
ارزن‌های راهزن

آنسوی پرچین‌های مضطرب
التماس بهار وُ
ابرهای سرگردان وُ
شفاعت باران

آسمان
آبی اکسیژن وُ
مصنوعیِ نفس باد وُ
رعد وُ
روایت یک سونامی

کسی به بال‌های پر‌نده شلیک کرد
پرواز مرد

#حمید_فرحناک
—————————-
روایت گر این سونامی کودک شیرخوارکه بود، سرخک گرفت تب تندو رو به موت
مادر گرمای سوزان کودک را در آغوش گرفت، برایش خواند
[پرواز را بخاطر بسپار / پرنده مردنی‌ست]
کودک، بزرگ شد، مادر مُرد
بزرگ شده کودک، سر مزار مادر برایش خواند
(کسی به بال‌های پرنده شلیک کرد/ پرواز مرد‌)

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights