
یک شعر از فریده نادی

از خیابان غزل تا کوچه چشمان تو
آمدم آهسته آهسته شوم مهمان تو
کفتری گم کرده راهم خسته از راه دراز
چشم بسته می نشینم بر لب ایوان تو
از لطافت های شبنم جرعه ای سر می کشم
می چکم ، بر روی گلبرگ گل گلدان تو
مهر می بافم به جای شال دور گردنت
شعر می ریزم به جای چای در فنجان تو
آنقدر دور سرت می گردم و پر می زنم
تا بسوزد بال من در شعله پنهان تو
عشق تو تقدیر من یا درد من تقصیر تو
من نمی دانم خودت می دانی و، وجدان تو
جان سالم را به در بردم من از دست غمت
تا که قربانی کنم آن را برای جان تو
#فریده_نادی