Advertisement

Select Page

چهار شعر کوتاه از معصومه داداش‌بهمنی

چهار شعر کوتاه از معصومه داداش‌بهمنی

۱

در این جان و در این پیکر
تو آن جان جهانی
درون کوچه‌ی ظلمت
تو آن نور امانی
امینی
و امانی
به رنگ ارغوانی…

۲

نمی دانم شب که می شود
خوابم می برد یا که
خواب مرا با خود می برد
هر شب در ایستگاه قطار منتظر،
سر بر بالین ریل ها میگذارم
و لحاف دلتنگی را روی می کشم
در انتظار قطاری که
مرا به شهرت برساند
شب را صبح می کنم
به راستی در کدامین شهر
پرسه میزنی؟
اگر خوابم ببرد، می ترسم،
می ترسم در دریای طوفانی تهران
یاد تو غرق شود
دوست دارم خواب من را با خود ببرد
دوست دارم خواب تو را ببینم…

۳

پژواک صدایت می پیچید
در روحم
و پیچکی شد و پیچید
در قلبم و‌ در
چشمانم شکوفه زد
پس از باران و
رنگین کمان با گیسوانم
بازی کرد
باز هم
صدایم کن…

۴

گاهی پرواز در کنار
پروانه ها خوابش میبرد…
این گاهی ها چه بسیار اتفاق افتاد
و پروانه ها در پیله مردند.

#م.داداش بهمنی

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights