Advertisement

Select Page

دو شعر از ابوالفضل حکیمی

دو شعر از ابوالفضل حکیمی

 

۱

در طریق پرسه مؤمن توام
شاهدم حریق
هماورد آشفتن
معاصر نسیان نمی شوم
به شتاب باختری
که خاطی حریر برگسسته از رأس
تنوره می کشد ایمان از باختن رنگ
هوش ،گیاه ِکوچکی است
در عبرت خاک
چشمانم را قدر سنگ‌ بدان
چهل بار در سوزاندنت عود بوده ام
مدح در فراموشی تو
اگر عذر شرعی دارد
من ناصر خسرو می شوم تو را
تا تعبیر نمک
معامله ی رعد را بر هم بزند
فراموش کن که مرزی
نیمرخ نافرجام، اذن دهان می خواهد
از رو برگرداندن به ماهور نمی رسیم
پنج نوبت اگر برقرار باشی
سلیمان می شوم در دهان کلیم
به خاتونِ صبا بگو
اطلسی پوشیده ای
من در گاه شقایقم
مضراب بزن بر گرده ام

 

۲

در به شیوه ی صدا
عمر به آغاز سرمه
عریان هزار دستان
به حرف نیست
فشردن گلو
در بیماری قید
همه نَم زده می آیند به
ضلع دیگر بُرهان
به گوشه ی تو رام
دست و پایِ شکافم
بشتابم به چین
از گذر عضو
که طاقتِ عکسم
بیعت دامنه
در فرو رفتن تشویش
ساقه به ساقه
شانه به شانه ی ناهنجار
نارسا می شود
پوشش دیوار
دیو
آر
به هر جا می نگرم
روز گداختن فردوسی
بیا پای هم
مرطوب بمانیم در جستجوی مرطوب
در گوشه ای که محدب مهیب می شود
و
عریضه ی هشیاری در درستی دست
که شکوهی ندارد بنفشه
در کوفتگی نظاره
به خوردم از ین همه خرما مسافر عین القضات
می شوم
عصر
عصر پنجشنبه است
گروگان علامتم
در خاکی دور ایستاده از سینه
بیا به ناگهان
بیا به هم
ناگهان را نشان بدهیم

ابوالفضل حکیمی

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights