Advertisement

Select Page

چند شعر از حسین فرخی

چند شعر از حسین فرخی

«باید بکشم»/  قول رضا هدایت

یک

خودمانیم
سبز کبوترها را بکش
با سبز  دلبری ها.

دو
عاشقی  را بردار
چند کارتن
برایم بفرست
با سرگیجه ی رنگ ها
که بالا گرفته اند.

سه
کلمات  توی سرم
افتاده اند
شوخی ندارم
باران اول شب را
مجسم کن
نم نم نم
جا باز می کند
قلم مو هم  تازه دارد
جان می گیرد
حالا که
غزل غزل ها
در سرم می افتند.

چهار
زیر لبم شاملو ست
قبول دارم
البته شیرکو هم
با این آثار دبش
دارد
خرابکاری
می کند.

پنج
روی بوم نقاشی
چه می کنی؟
با نان داغ
ترکیب بهتری
داریم.

شش
در این جسم و جان
در این سروصورت
بازی گوشی خودم رادارم
تو راصدا می زنم
نه ، درست نیست
شعر های رنگی را
بردارم  وزنده زنده
به گالری دار ها بفروشم.

هفت
پری کوچک غمگینم
سلام
اشتباه هم حدی دارد.

هشت
نقش ها را
خفه کرده ام
وروی صحنه
دارم با گوزن ها
دلبری
می کنم.

نه
تاریکی ها را بردار
بعد
زن و سوسن ها
در شعر امروز فارسی
بگذار.

ده
من هم آزادم بنویسم
و صدای نرگس ها را بلندتر کنم
بفرمایید.

یازده
باید بکشی
هنوز آزادی
از قلم
نمی افتد.

دوازده
سکوت را بردار
ما نوشته ایم
شعر ها را سرخ کن
و در میان آتش
بنشان.

سیزده
بکش
از چشم ها را برمی دارم
و صدا را تازه می کنم
در شب خیام
و سروصورت پر از آهو
بکش
از محرم باشم
و حاضرم
شعروشاعری کنم
کافیه؟

چهارده
دوست دارم
کلمه کلمه
پر زنگ باشی
وشعر را
زنده گی کنی.

پانزده
من که به شانه هایت آغشته می شوم حاضرم
حال وهوایی دیگری بردارم
و در صحنه ی این نمایش خیابانی بگذارم
کلام تو که لازم این بحث است
نقش ها تا آخر این ماجرا وفادار  می مانند
آیدا با هزار ویک جهد از آینه می ریزد
و خنجری مفت را از لای خاطراتش برمی دارد
آنا از سرعشق پرونده سازی می کند
و شب را تکان می دهد
شهرزاد از سطرهایی روشن برمی خیزد
و باز هم به سیم آخر می زند
من ؟صداهای تازه ای را خردوخراب کنم
آزادی باتو معرکه است
دلبری را بیا ببین
و پیش ببر از سر شب دل دادن و دل سپردن
که به شانه هایت آغشته می شوم
خواهش می کنم
سوزنده ام بغل نرگس های جوان افتاده ام
سوزنده ترم و بغل چندآهوی جوان تر افتاده ام
و این ماجرای معرکه را
برای خودمدحفظ می کنم
– «زل زله شده ایم و سیا مستی مان رایج است»
حرف ضعف و زخم را دیگر نمی زنم
و شب را با صدای صداها دلنواز می کنم
آزادی-  شادمان
با چه قدر راز و نیاز بی حساب است
گل اندام در عبادت و هوس بهتر عمل می کند
خوش اندام پیاله پیاله جلو می افتد
و خلاف به خرج می دهد
نوبت سیاه چشم که می رسد با شعروشاعری
کنار می آید واضح است
حالا من  لازم می دانم زنده گی و آثارت را بردارم
و به اشتراک بگذارم مستند باشد
و جلوه ای دیگر کند
و دلیری مان  در هر صورت و دلبری مان در هر یک
برداشت مثلاً روشن و شیرین
خلاصه جابیفتد
و تواز تماس های اول شب نازنین سخن بگویی
کلام تو مناسب است
جلو می آیی و اطراف آزادی را به بند بکشی

بگو حفظ می کنم بگو حفظ می کنم.

شانزده
آرامم عمیق تر بزن
گاهی یک ضربه ات می تواند تاریکی ها را بردارد
از تو تا تجریش پیش برود
آرامم نگاهت  را فرو کنی
در هر صورت
گاهی  پراکنده و سربه هوایم بشوی بیا!
– «دلبری  دزدیده و دلیری دزدکی نداریم»
از تو تا آیدا و آنا تا شهرزاد و سیه چشمان فلان
پیش می روم
زن و سوسن ها را قاطی می کنم شعر فارسی است
دستبند؟
واجبه! باوفا بی وفا جمع شده اند
و ما ترانه های مان را می خوانیم
و گل می کنیم
آرامم دلبری تا تجریش و دلیری تا شهرزاد ده ی شصت
اتفاقی  نیست / و تصادفی نبوده
سگ و سنگ را قلمتراشی کرده اند  خنده ندارد
بگیروببند؟
می خوانم و مشکلی نیست تاریکی راکنار می زنم
یکی یکی عجب روز گاری ست از راه می رسند
جبهه گیری را ببین
گوش تا گوش رواج دارد
حالا البته خیلی  جدی شده فاصله نگیر
خب!من آزادم باید حرف خودم را بزنم
تو هم عمیق تر بزن آرامم و درهرصورت.

هفده
انفجار آفتاب است و این همه رنگ تابلو.

۲۴- اردی بهشت ماه-۱۴۰۴

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights