
گیسوی رودابه، نام دیگر مهسا

“ژینا دختر ایران” عنوان مجموعه شعر جنبش اعتراضی ایران است که به همت علی اکبر جانوند شاعر، نویسنده و پژوهشگر معاصر در سال ۱۴۰۳ توسط نشر آفتاب نروژ روانهی بازار کتاب شده است. در این مجموعه از ۴۷ شاعر نام آشنای مقیم ایران و خارج از کشور شعرهایی با تعداد و حجم متفاوت چاپ شده است که فصل مشترک غالب شعرها در این مجموعه دارا بودن “مضمون اعتراضی” است. شعر کلامی مخیل است و همواره به ساخت عمقی زبان نظر دارد که از زیست شاعرانه و انباشتگیاش در ذهن و زبان شاعر شکل میگیرد. تعبیر گرهخوردگی اندیشه با عاطفه و خیال در کلامی آهنگین که توسط دکتر اسماعیل خویی برای تعریف شعر پیشنهاد داده شده است به نوعی میتواند کارآمد باشد برای پی بردن به دقایق حیات شعری و جلوهگری آن، که در این میان نقش پررنگ اندیشه همواره نمود خود را داشته است. این جوهر اندیشهورزی و سامان دانایی است که شاعران را وادار میسازد تا نسبت به جهان پیرامون و جغرافیای زیست و محیط زندگی خود واکنش نشان دهند و در روند کار هم بحث ارجاعات شعری شکل بگیرد. شعر و هنر به عنوان زبانی جهانی، همواره محمل و ابزاری برای انعکاس واقعیتها و چالشهای موجود در جوامع انسانی بودهاند و نظر به جنبشهای اعتراضی وسیعی که در سالهای اخیر جامعه ما را در بر گرفته است، هنرمندان مردمی وارد کارزار در این عرصه شدهاند و از این روست که شاعران حاضر در این مجموعه با توجه به پیوند و همبستگی اشاره رفته در شعرهای خود نسبت به جنبش اعتراضی رو به رشد موضع جانبدارانه داشتهاند و جان و بیان شعری خود را با جهان و زبان این جنبش گره زدهاند. در مربع تاریخ، شاعر، متن و خواننده، هر کدام از این شعرها میتوانند سندی گویا باشند برای خون منتشر در خیابانها و مبارزهای که برای احقاق حقوق از کف رفته در وسعت سرزمینی انجام گرفته است. و باز از منظری هم این شعرهای منتخب میتواند یک شمای کلی به دست بدهد از آنچه که در حوزهی ادبیات جدی این مرز و بوم جریان دارد و هر آینه تلاش میورزد تا پیوند خود را با نبض پر تپش جامعه در گذار و “شدن” مستحکمتر سازد.
جانوند در فرازی از پیشگفتار منتشر شده در کتاب آورده است: … پاییز ایران خونین شد. جامعهی ایرانی و جهان متاثر از جنبش جاری، واکنش نشان داده و هر کس در قامت و لباسی و جایگاهی، به شکلی پیامد را بروز داده و با جنبش اعتراضی همراه و همصدا شد. کارگر و کارمند و کسبه با اعتصاب، سینماگر با حضور یا عدم حضور، خواننده با حنجرهاش، هنرمندان دیگر رشتهها، با هنرهای فردی خود، هر کسی به شکلی کنشگری شد تا بتواند فریاد بزند و اعتراض خویش را بیان کند … .
مولف در همان پاساژ به درستی اشاره داشته است که این جنبش اخیر و بیسابقه که در ایران با نام و شعار “زن، زندگی، آزادی” شکل گرفت و خود را عریان ساخت، یک جریان کنشگرانه در جامعهی ایران و برخاستن مردم از پس اختناق سالیان در جامعه بود که به سبب حقانیتش در کوتاه مدتی بسط و گسترش یافت و پس از بروز جامعهی هنری را هم با خود همراه کرد و در این میان زبان شعر که در طول تاریخ این سرزمین گرهخوردگی زیادی با زبان مردم داشته است و همواره با بیان آمال و آرزوها و خواستههاشان مددرسان حرکتهای اجتماعی و سیاسی شده و برای تداومبخشی مبارزه در کنار دیگر هنرها قرار گرفته، به تعبیر شاملوی بزرگ یک بار دیگر “شیپور” شد برای بیداری، نه لالایی برای خواب. شعر در مصاف میان جهل و تاریکی با روشنگری و نور، جانب آن نیروی پیشرونده و موتور محرک تاریخی را گرفت. شعر متعهد ایران زمین در همراهی با جوانان و مردم زیر ستم نشان داد که پویا و سرزنده است و پذیرفت که همه چیز در گذار و “شدن” یا صیروت است و لاجرم باید در تقابل با آن دستهای برخیزد که میخواهند سد راه شوند تا در وهم خود انسان ایرانی را ریشهکن کنند و یا به تبعید تاریخی بفرستند. زهی خیال باطل برای تاریکاندیشانی که هنوز باور ندارند شعر بنا بر جوهرهاش، خود ریشه است و در “شدن” خود یک بنیان وجودی میگردد و در رژهی کلامیاش هم چنان حضور محکمی را به نمایش میگذارد تا انسان را از نیستی و محو شدن برهاند. جریان شعر را میتوان در کلیت خود شنزار وسیعی دانست برای ثبت کردن سایهها. همگان در جنبش اعتراضی این حضور وسیع را به مفهوم زیباشناسانهاش در کنار بعد جامعهشناسانه شاهد بودند.
جانوند در همان پیشگفتار به مراسم شعرخوانی “همگام با جنبش جهانی شعر” که در ۲۳ تیر ماه ۱۴۰۲ به همت او و محمد زندی و رضا عابد برگزار شد هم اشاره دارد و در آن به چگونگی مراسم پرداخته و به جریان شعرخوانیها اشاره کرده و مینویسد: “در آن مراسم، شاعرها با گلویی گرفته و صدایی بغضآلود تا پاسی از شب شعر خواندند …” و در دنباله هم میآورد: “… اتفاق در خور تامل آنکه مضمون اکثر شعرها، بدون آنکه از پیش تعیین یا هماهنگی شده باشد، جنبش زن زندگی آزادی بود! شاعرها با شعر اعتراضی خود با جنبش، همدرد و همصدا شده بودند.”
از همینجا میتوان دریافت که آبشخور این اقدام کجاست و ایدهی گردآوری کتاب چگونه شکل گرفته است و چه نیت و خواستهای هم در پس و پشت آن جریان داشته است تا بر آن اساس به همت والای جانوند درود فرستاد و در ضمن ستایشی هم کرد از اقدام آن دسته از عزیرانی که دست یاری دادند و با ارسال شعر به شکلگیری این مجموعه مدد رساندند تا دفتری پر و پیمان از شعرهای خواندنی فراهم آید با مولفههایی بارز و به یاد ماندنی و ویژگیهای درخور که به ادبیت رسیدهاند.
در تقطیع شعرها به مفرداتشان ما با بسامد واژهگانی مشترک زیادی هم روبرو هستیم که این رویدادهای تکراری در کتاب که از همان مضمون مشترک در شعرها نشات گرفته است، قابل مکث میباشند که در ارتباط جزء به جزء با یکدیگر مجموعهی بیپایانی از کلیتهای شعری را شکل دادهاند که حضور هر کدامشان، شعرهای مجموعه را قادر میسازند تا به سبب جستجوی معنای تازه و دور از کارکرد متداول توان و ظرفیت برای ورود به “قلمرو زدایی” را انجام دهند. چنانکه میدانیم این اصطلاح “قلمرو زدایی” از ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی است و اشعار دارد که خارج شدن از کارکردهای عادی و پرتاب دالها به دالهای دیگر برای گشودگی متن است تا بیان و معنایی نو را با “شدن” و تغییر رصد کنیم. بسامدهایی چون: خون، خیابان، مرگ، پیروزی، اتحاد، سرزمین، فریاد، گلوله، رقص، گور، تیر، ایران، ممنوع، گیسو، مبارزه، آزادی، زن، زندگی و … که در کل کتاب تلالو دارند در کنار ترکیب “زن زندگی آزادی” یک “غیریت” یا “تفاوت” را برای کل کتاب جهت شاخص شدن در آفرینش ادبی فراهم آوردهاند که دستاورد خوبی است.
در پایان این مقال بد نیست شعری را از هرمز علیپور، یکی از پیشکسوتهای شعر و شاعری ایران، به سبب همان شاخصههای برشمرده به دیدار آوریم.
تنها به شناسنامههایتان
فرمان ایست داده
خون شما اما
و گیسوان به اهتزاز و در فرازتان
جهان را دارد به
به تسلیم وا میدارد
و تحسین سرزمینمان