
یک شعر از عباس فتحیزاده

تکید چهره ی امید
در پگاهِ تب آلود
چکید بر گونه ی خورشید
چون نگاهِ اشک آلود
خشم فرو خفته مان
در جنگِ سرداب خاموشی ست
چشم فرو بسته مان
در چنگِ گرداب فراموشی ست
در پیچ و خم این راه باریک
با پای سر دویدیم
تا انتهای کوچه ی بن بست و تاریک
کوبه بر در کوفتیم
خانه ی بی نشانه را
بی آنکه
بدانیم
آن کس که در می گشاید کیست
این شامِ بارِ عام از چیست