
نقدی بر کتاب «وستوود» اثر سینا سنجری

«وستوود» کتابیست که با ظاهری شاعرانه و هویتی داستانی، از مرزهای معمول فرم و معنا عبور میکند. اثری است که به سادگی نمیتوان آن را در طبقهای مشخص از ژانر یا سبک جای داد. سینا سنجری در این مجموعه، نه تنها یک موقعیت خیالی بهنام «وستوود» خلق کرده، بلکه فضایی ذهنی و استعاری ساخته که در آن شخصیتها، زبان و حتی زمان، از تعاریف معمول خود فاصله گرفتهاند.
زبان بهمثابه آینهی شکستخوردهی معنا
در «وستوود»، زبان نقش ابزاری صرف برای انتقال معنا را ندارد. بلکه خود زبان، موضوع کتاب است. گاه شبیه به شعر سپید، گاه در قالب بریدهگفتارهای روایی، و گاه همچون نثر فلسفی، واژهها بر صفحه جاری میشوند. خواننده در برابر جملاتی قرار میگیرد که نه برای گفتنِ چیزی بلکه برای مکثکردن، اندیشیدن و حتی بینتیجهماندن نوشته شدهاند. این تجربهی مواجهه با «زبانِ نامطمئن» یکی از دستاوردهای جسورانهی این اثر است.
وستوود؛ یک ناکجاآباد با حافظهی جمعی
مکان خیالی وستوود، چیزی بیش از یک جغرافیای ادبیست. این شهر ــ که بیشتر شبیه به استعارهای از یک وضعیت وجودیست ــ انگار حافظهی گمشدهی انسان معاصر است. شخصیتهایی که در این فضا زندگی میکنند، انگار بخشی از ذهن نویسنده یا خودِ خوانندهاند. تجربههای آنها، از تنهایی، فراموشی، نوشتن و خواندن، واجد جنبهای عام و آشنا برای هر انسانیست که با سکوت و بیپاسخی مواجه شده.
نوشتن درباره نوشتن
شاید مهمترین لایهی کتاب، لایهی متاادبی آن باشد. نویسندهی درون داستان، که میان نوشتن و ننوشتن سرگردان است، بازتاب خودِ نویسنده و در سطحی گستردهتر، بازتاب دغدغهی هستیشناختی نوشتن در روزگار معاصر است. آیا نوشتن هنوز کارکرد دارد؟ آیا میتوان در عصری که حافظهها دیجیتال، صداها تکراری و معناها مشکوکاند، چیزی نو نوشت؟
محدودیت یا آزادی ساختارگریز؟
اگرچه این سبک تجربهگرا میتواند برای بسیاری از خوانندگان، جسورانه و بکر باشد، اما باید اذعان کرد که از نظر روایتپردازی کلاسیک، کتاب «وستوود» نه تعلیق دارد، نه گرهگشایی. این انتخاب فرمی، در عین اصالت، ممکن است مخاطبانی را که با انتظار داستان یا شعر سنتی به کتاب رجوع میکنند، پس بزند. اما شاید همین عدمتعلق به چهارچوبهای آشنا، هویت خاص این اثر را شکل داده باشد.
جمعبندی
«وستوود» را میتوان همچون تکهتکههای آینهای دانست که هر صفحهاش، تصویر ناقصی از ذهن نویسنده و جهان بیرونی است. در این کتاب، معنا پراکنده است، شخصیتها مبهماند و زبان، ناپایدار. اما اگر خوانندهای باشید که به جای خط داستان، به دنبال تجربهی زبانی، فضای ذهنی، و تأملات فلسفی هستید، «وستوود» یکی از متفاوتترین کتابهای شعرـنثر فارسی معاصر خواهد بود.
در مرز میان خیال و حافظه، جایی آنسوتر از جغرافیای محسوس، «وستوود» زاده میشود؛ اقلیمی مهآلود که نه شهری واقعیست، نه صرفاً استعارهای ادبی. این سرزمین از جنس واژه است، اما واژههایی که گویا از دهان زمان فرو ریختهاند و دیگر به قصد گفتن نیامدهاند، بل برای ماندن، برای تکرارشدن در سکوت ذهن خواننده.
سینا سنجری در «وستوود» نه داستان میگوید و نه شعر مینویسد؛ بلکه به کندوکاوی شاعرانه در مرزهای خاموشی و زبان دست میزند. او در این اثر، جهانی دایرهوار و بیزمان میسازد که در آن، آدمها همچون سایههای فراموششدهای بر دیوار خاطره قدم میزنند. هر کدام چنان بیصدا ظاهر میشوند که گویی از پیش آنها را میشناختهایم؛ انسانهایی میان رؤیا و انزوا، خسته از روایت، خسته از خویش.
«وستوود» کتابی است درباره بیداستانی. درباره فروپاشی خط زمان. درباره نویسندهای که در اتاقی تنها نشسته، و شاید تنها چیزی که از او باقی مانده، دفترچهای پر از خطوط مبهم است. کتاب را ورق میزنیم، اما بیش از آنکه اتفاقی بیفتد، ما درون واژهها اتفاق میافتیم. تو گویی هر جمله، آینهایست که تکهای از ذهن ما را بازتاب میدهد ــ ذهنی مشوش، سرگردان، و تشنهی معنا.
سنجری در این اثر، به طرز وسواسگونهای از پرداخت مستقیم مفاهیم پرهیز میکند. همهچیز در سایهها میگذرد. اشارهها به جای روایتها نشستهاند. بهجای گرهافکنی و گرهگشایی، تأمل نشسته است. اگر مخاطبی با شکیبایی وارد این هزارتوی بیزمان شود، چیزی بیش از داستان خواهد یافت: پرسشی ماندگار درباره بودن، نوشتن، و در نهایت، خاموشی.
زبان کتاب گاه نزدیک به هایکوست؛ لحظهنگارهایی کوتاه با تلخی خفیف فلسفی. گاه، نثر شاعرانهای که از سکوت زاده میشود. انگار هر واژه در دل خود یک توقف دارد، و هر توقف، مجالیست برای عبور از سطح به عمق. این زبان کند است، تأملطلب است، و از خواننده، مشارکت میخواهد نه مصرف صرف.
«وستوود» شاید برای خوانندهی مشتاقِ پیرنگ و هیجان، خستهکننده باشد؛ اما برای آنان که ادبیات را به چشم مکاشفهای در تاریکیِ وجود مینگرند، کتابیست بکر و ماندگار. کتابی که همچون یک رؤیای خاموش، سالها در گوشهای از ذهن خواننده باقی خواهد ماند ــ درست آنجا که دیگر نه اسمها مهماند، نه داستانها، بلکه تنها حس حضور چیزی که شاید هیچگاه نبود.
#مجید_سنجری