
یک غزل از محسن بافکرلیالستانی

شقایق بر درخت انار
—————-
بر درختان انار افکنده ام طرح شقایق
تا کنم خود را رها از زخم زنجیر علایق
گرچه بودم روزگاری رهنورد وهم و رویا
اینک اما می دوم سرگشته دنبال حقایق
باید از من میگذشتی تا به سامان میرسیدی
چون نبودم دوستیهای ترا درخورد و لایق
هرگز از من نشنود برخویش رنجش یا شکایت
چونکه هستم اعتلای دوست را پیوسته شایق
راه را دشوار پیمودم من اما تا به اکنون
رود پر گرداب را چون طی کند فرسوده قایق!
می توانم بعد ازاین هم توشهی راه تو سازم
اعتباری را اگر اندوختم پیش خلایق
گوشهی چشمی اگر امروز دارد یار با ما
نیست این تا من نباشم قدردان این دقایق
#محسن-بافکرلیالستانی