Advertisement

Select Page

یک شعر از فتحیه قناعت‌پیشه

یک شعر از فتحیه قناعت‌پیشه

ترجیح می‌دهم بنویسم
ولی دریغ
این روزها مجالِ نوشتن
نمی‌دهند
حتی اگر که کوه برقصد
میانِ باد
تصویرها خیالِ نوشتن
نمی‌دهند

بال و پرم به شانه‌ی دل
گیر کرده است
بالم وٓبالِ گردنِ دنیای
بی سری ست
گیرم دوباره فرصتِ پرواز
هم رسید
این بال‌ها به فکر هیاهوی
دیگری ست

تقویمِ عمر پر شده از فصل‌های سرد
شد بی‌فروغ ثانیه‌هایی
که درگذشت
بر روی دستِ باغچه خشکید سروناز
از چشم‌های فاجعه دستِ
تبر گذشت

آتش که زد به بال و پرم
بی هوا بیا
آهِ مرا بریز به دامان هر گُذر
اندوه را بیاور و‌در سینه‌ام
بکار
این شاخه‌های سوخته را
با خودت ببر

هر شب مرا به بادِ تمسخر
گرفته‌اند
آن کِشته‌های سوخته در چشمِ آفتاب
آن آب‌های رفته ز جویی که برنگشت
آن کاروان که غرق شد از موجِ این سراب

گاهی جهان به وسعتِ یک اتفاق نیست
معلول روی علتِ خود
می‌شود سوار
می‌تازد و‌ به هیچ زمانی
نمی‌رسد
نسلی که روی غفلتِ خود
می‌شود سوار

یک آسمان جنونِ هزاران
پرنده است
طوفانِ خشم چشمِ زمین را ندیده است
باید که از قلمرو شب
رفت و رفت تا ….
جایی که چشم خشمِ زمین را ندیده است

#فتحیه قناعت‌پیشه

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights