Advertisement

Select Page

حیف که از مرگش می‌نویسم!

حیف که از مرگش می‌نویسم!

یادی از منو (منوچهر) عمارلویی

یک)

ماه گذشته (اردیبهشت ۱۴۰۴- آپریل ۲۰۲۵)، زندگی «منو (منوچهر) عمارلویی» در سن ۸۴ سالگی در شهر اسلو؛ شهری که ۵۶ سال قبل به عنوان دانشجوی معماری پا به آن گذاشته و پاگیر شده‌بود، به پایان رسید.

گمان نکنم نام منوچهر عمارلویی در خارج از نروژ و حتی در زادگاهش ایران (لاهیجان/ گیلان)، نامی آشنا باشد!

تقدیر گمنامی در زادگاه، برای بسیاری از مهاجران و تبعیدی‌هایی که عموماً شخصیتِ اجتماعی و فرهنگی آنان در سرزمین تازه شکل گرفته و احیانا در غربت به شهرت دست یافته‌اند، رویدادی آشناست. منوچهر عمارلویی نیز از آن دسته است، نامی کم و بیش آشنا در نروژ و ناآشنا در زادگاهش. در نروژ نام منوچهر عمارلویی بیش از همه برای ایرانی‌ها و هم در میان افغانستانی‌ها شناخته شده است.

زنده‌یاد منو (منوچهر) عمارلویی؛ مؤلف فرهنگ نروژی به فارسی و فارسی به نروژی بالغ بر پنجاه هزار واژه و اصطلاح

همه فارسی زبانانی که در دهه‌های دورتر به نروژ آمده‌اند از فرهنگ لغات نروژی به فارسی و فرهنگ لغات فارسی به نروژی اثر منوچهر عمارلویی بهره برده‌اند. او کار فرهنگ‌نویسیِ نروژی به فارسی را از سال ۱۹۸۰ آغاز کرد و کتابش تاکنون به خاطر گسترده بودن فرهنگ لغاتش که ۵۰ هزار واژه و اصطلاحات را شامل می‌شود، مهم‌ترین و کامل‌ترین منبع زبان نروژی برای فارسی‌زبانان و بالعکس است و هنوز نیز با وجود گسترش اینترنت و فضای آنلاین، کتاب او همچنان پرفروش و مرجع محسوب می‌شود.

عمارلویی در سال ۱۹۹۸‌، به خاطر نگارش این دو کتاب، جایزه بهترین نویسنده فرهنگ لغات را از سوی دولت نروژ دریافت کرد. او خارج از کوشش در حوزه فرهنگ‌نویسی، دو اثر دیگر، مرتبط با انقلاب مشروطه و تاریخچه‌ی پست در ایران، و یک کتاب دیگر نیز منتشر کرده است.

رو و پشت جلد فرهنگ نروژی به فارسی، تالیف منوچهر عمارلویی

دو )

( Johannes Gjardåker)  زنده‌یاد یوهانس یارداوکر ایران‌شناس و مترجم ادبیات فارسی به نروژی از دوستان منوچهر عمارلویی بود و او بود که چندبار به من توصیه کرد که با عمارلویی در تماس باشم و شماره تلفن او را به من داده بود تا در شرایط مساعد از او دعوت کنم که برای سخنرانی به برگن بیاید.

یوهانس به عمارلویی گفته بود که ما در برگن، به پاس خدماتش در برگرداندن ادبیات فارسی به نروژی، برای او مراسم بزرگداشت (۲۰۰۸) برپا کرده‌ایم. و نیز مصاحبه من با او (یوهانس یارداوکر( که در روزنامه فرهیختگان تهران به چاپ رسیده بود را به عمارلویی داده بود و از این طریق عمارلویی تا حدودی با فضای فرهنگیِ ایرانیانِ برگن آشنا بود.

چند سال بعد من برای نوشتن یک مقاله پژوهشی در باره یک نویسنده جوانمرگ (احمد مسعودی)، که از دوستان جوانی عمارلویی در رشت بود، نیاز به اطلاعات شخصی عمارلویی در باره احمد مسعودی داشتم. اما شماره تلفنی که از او داشتم فعال نبود. از طرفی هم می‌دانستم به خاطر مهندسی معماری سرش شلوغ است و در نتیجه موفق به دیدار و آشنایی حضوری با عمارلویی نشدم.

سه‌)

منوچهر عمارلویی متولد ۱۳۲۰ در شهر لاهیجان بود. تحصیل دوره ابتدایی را در لاهیجان و دوره دبیرستان را در مدرسه مشهور «شاهپور» رشت که حکم دبیرستان البرز تهران را در گیلان داشت، گذراند. عمارلویی در سال ۱۹۶۱‌م. (‌۱۳۴۲‌خ) برای ادامه تحصیلِ دانشگاهی به آلمان رفت و در رشته فلسفه تحصیل کرد و پس از چند سالی در رفت و برگشت به اروپا و ایران، تصمیم گرفت در سال ۱۹۶۸‌م. (۱۳۴۹‌خ) برای تحصیل در رشته معماری در دانشگاه اسلو به نروژ سفر کند. از آن هنگام، تا ۵۶ سال پس از آن، او در نروژ زندگی کرد و از این جهت می‌توان او را از قدیمی‌ترین

ایرانی‌های نروژ به حساب آورد.

ردِ پای عمارلویی در نوجوانی و جوانی در ایران/ رشت، به دوست نزدیکم نویسنده و شاعرِ شناخته شده «بیژن نجدی» و یک نویسنده دیگر، «احمد مسعودی» (برادر بزرگتر محمود مسعودی نویسنده رمان سورهالغراب) می‌رسد. بیژن نجدی در آن سال‌ها هنوز به طور جدی نشر داستان و شعر را آغاز نکرده بود، اما احمد مسعودی نویسنده با استعدادی بود که چند داستان کوتاه و یک نمایش نامه‌اش (خر با بار نمک)، بسیاری را به آینده درخشان او امیدوار کرده بود.

احمد مسعودی اما بسیار زود، در سال ۱۳۴۷ برای همیشه ناپدید شد!

بیژن نجدی سال‌ها بعد، از اواسط دهه شصت، اشعار و داستان‌های زیادی منتشر کرد. تعداد قابلِ توجهی از شعرهایش را من برای اولین بار منتشر کرده‌ام.

نجدی با انتشار مجموعه داستان «یوزپلنگانی که با من دویده اند» به شهرت رسید و در میان‌سالی، در سن ۵۳ سالگی بر اثر بیماری درگذشت. پس از مرگش چند مجموعه شعر و داستانِ دیگر نیز از او منتشر شد.

زنده‌یاد منوچهر عمارلویی با این دو نویسنده در ابتدای جوانی دوستی و معاشرت داشت و اگر می‌شد با او دیدار و گپ و گفتی داشته باشم، قطعا بیش از هر چیز در باره احمد مسعودی از او می‌توانستم بپرسم. دریغا که احمد مسعودی (با وجودی که کارمند اداره بهداشت و درمان بود) با نبوغ نویسندگیِ درخشانش، در آغازین سال‌های جوانی دچار اعتیاد شد و بنا به گفته یکی از نزدیکانش، از این که اعتیاد استعدادش را به نابودی می‌کشانید شدیدا رنج می‌برد. در هنگامه این رنج، با این انتظار از خود، کار و خانواده‌اش را ترک کرد تا در جایی در دوردست بر اعتیاد فائق آید… و رفت و رفت چنان‌که بیش از پنجاه سال از رفتنش گذشته است!

علی صدیقی (روزنامه‌نگار و منتقد ادبی)

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights