
یادنامه منیر طه – بانوی سکوت و سادگی شعر

بمناسبت چهلمین روز در گذشت
به یاد منیر طه شاعره عشق و لطافت، بانوی واژههای خاموش در گذر روزگار. گاه انسانی میآید که با کمترین واژه، ژرفترین حقیقت را میگوید. منیر طه، شاعرهای از جنس سکوت و نور، زنی که شعر را نه برای شهرت، که برای نجات نوشت. او از پنجرهای کوچک، به درون روح انسان سرک میکشید و با زبان زنان خاموش، درد، عشق، تنهایی و امید را میسرود.
منیر طه در سپیدهدمی از روزهای شعر و اندوه، بانویی آرام و پرشکوه از میان ما رفت؛ منیر طه، شاعرهای که صدایش را بلند نکرد، اما شعرهایش در جان نسلهایی زمزمه شد. او با کلامی ساده و بیپیرایه، از دردها و امیدها، از عشقهای خاموش و لحظههای بیپناهی سخن گفت.
منیر طه نه دنبال شهرت بود، نه هیاهوی محفلی. او زنی بود که با جهان درونیاش زندگی میکرد و شعر را همچون عبادتی بینام، بیتکلف و صادقانه به کاغذ میسپرد.
از میان اشعارش، این سادگی موج میزند، همچون قطعهای از دفتر زندگی:
«باید دلم را بردارم
از این خانه بروم
که سقف فرو میریزد
و دیوارها
بوی گریه میدهند…»
یا جایی دیگر که زخمیترین امید زنانه را چنین نجوا میکند:
«من زنم
با موهایی که بوی نان میدهد
و دلی که هنوز
از زخم نخستین عشق
خونچکان است…»
و در شعر معروفش که سالها بر زبانها جاری بود، نوشت:
«هر زنی
گوشهای از خانه را
برای مردی نگه میدارد
که شاید
هیچگاه
باز نگردد…»
شعرهای منیر طه، آینهای بودند از دل زنان خاموش، مادران خسته، دختران منتظر. او از عشق گفت، اما نه عشقی آرمانی، بلکه عاشقانههایی زمینی، ملموس، و گاه دردآلود. نگاهش به زندگی، نگاهی زنانه، انسانی و به غایت صمیمی بود.
منیر طه، شاعر نبود، اگر شعر را تنها بازی کلمات بدانیم. او یک وجدان بود، یک صدای بیفریاد، یک دلِ پنهانشده در میان سطور. اکنون که نیست، این شعرها ماندهاند به یادگار، چون چراغهایی روشن در شب تار کسانی که با واژهها آرام میگیرند.
یادش گرامی، نامش در دل شعرهای بینام، جاودانه.