Advertisement

Select Page

پرتوِ بی‌پرچم

پرتوِ بی‌پرچم

سایه‌ام را
از پوتینِ هیچ ارتشی نگرفتم…
خاموشی‌ام
نه مدیونِ صلح است
نه جنایت
بلکه زخمی‌ست
که یاد گرفته
بی‌طرف بگرید.

در من
کودکی‌ست
که استخوان‌های تقویم را
بازی می‌کند…
هر عدد،
یک جنازه‌ی بی‌تابعیت.

سرباز
با گلوله‌ای به شکلِ دعا
سینه‌ی خاموشی را شکافت
و خدا
در پشتِ دیوارِ پناهگاه
دهانی خاکستر شد.

هیچ پرچمی
روحم را نپوشاند.

از جهات چهارگانه
همه تیر آمد
همه پرچم
و هیچ پناهی
غیر از واژه‌مویه‌ای
که زاده شد
در دهانی بی‌خط.

من
واژه‌مرگ‌ام
نه در بیانیه‌ها
نه در اطلاعیه‌ی خاک
در گریه‌ی زنی
که فرزندش را
با آغوشِ خالی
صدا زد…

آری،
نه شاعر
نه شاهد
فقط پرتویی‌ام
که هرگز
بر هیچ کلاهکی
فرود نیامد.

آذرجمشیدزاده (آذرجم)

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights