Advertisement

Select Page

یک شعر از حسن سهولی

یک شعر از حسن سهولی

وقتی آفتاب هم
زمین هم
همین طور باید

و من
سختی سنگی را که در خودش سخت شده
به نشان بهانه‌ای
یا به نشانه‌‌ای

در کجا ابری می‌چکد
که باران
کجا پروازی که پرنده
کجا عشقی
که باید عاشق

چه قدر انتظار را بکشم
و در خودم نفس بکشم
که هستم

دریا عاشق آبی بوده
یکی از شمال/یکی از جنوب
«لایلتقیان»
و من عاشق عشقی
که هرگز

باران خیس می‌کند
تا ذاتش را نشان دهد
و آدم مهرش را
که حوا حواست باشد
«زخاک لاله رویی رسته‌است»

این جا بود
که دست رویی آماده کردم
که دیگر هیچ

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights