
شعری برای عشق و زندگی علیه جنگ و نسلکشی

(برای عشق و زندگی علیه جنگ و نسلکشی)
آه امواج دریاییی دریا … دریا
خنّاق گرفتهام خنّاق
آسمانم را تسخیر کردهاند
و
پیشتر
خاک سرزمینام را
پیروان یِهُوه و ابراهیم
مزمزه میکنند
از جمجمهی یکتاپرستیی بهجامانده از هزارهها
آه امواج دریاییی دریا … دریا
نمادِ گونهْگونی و لایهْ لایهگی
تنها
خروش تو بهجا ماندهاست.
نمیرسد هوا …
با تسخیر آسمان
مردمان هواییاند هوایی
از بی هوایی
هوایی شدهاند
نفَسْ منگ میشود
دلْ تنگْ میشود
هنگام که
نمیرسد به سامان
رویای دیرین مردمان
آه امواج دریاییی دریا… دریا
خنّاق گرفتهام خنّاق
مردمانِ شریفِ گرسنهی زندگی
با همیانِ خالی از نان و آزادی
عشقهای تجربهْناشدهی پنهانی
دست و پایشان در انقیادِ واژگانیی بقره
نفسهایشان دست سپاهِ آسمانیی یِهُوه
رهایشان کن
از بندْ بندِ تو در توی تفسیرگریزِ خُدعه و نیرنگ
از بندِ بنده و بندهگی
رهایشان کن
آه امواج دریاییی دریا… دریا
به خروشِ بیپیرایگیات
به امواجِ عظیمِ دریاییات
دل بستهام
دلْ
دل دادهام
به تو
تشنگیِ زندگی را
سیراب کن
عشق و دلدادگی را
تیمار کن
امواج دریاییِی دریا…
دریا…
دریا…