Advertisement

Select Page

دو شعر از هنگامه کسرایی

دو شعر از هنگامه کسرایی

۱

درمان

من خودم خواندم
درمان می کند
آخرین تحقیقات هم نشان داده
مانده دو میمونِ ماده و یک خوکچه‌ی آزمایشِ گاهی یا بیگاهی
حتمن اما هندی
مرحله‌ی بالینی را هم طی کرده
تنهاتر از ازرا پاوند باشی حتی
وسط تیمارستانی یک لنگه پا یا
صحرایی همه سرپا
یک پا معلق هوا
یا مردد بیهوا
زیر بمب افکن‌های مو زرد
فراموش کرده باشند جهانی
اگر در جنگ اول‌اند
نیمه‌ی دومِ سوم، ناتمام
یا یک چهارم پنجم، نهایی
فقط کافی است
تیغ بزنی اول
تمام تاول‌های معاصرت را
بی تب ساکت
پَرپَر یک ضرب پُر تب و
بی تاب هی بعد
دوم سه سر کاکل را
در یک لیوان لاله
هم بزنی خوب خوب
همزن اگر بود هم چه بهتر
نبود بازنشسته بایست
وطن که خوابید
صبر کن غربت یک قل ِ کامل بزند
زیر کارِ گِل را کمی کم کن
تا به دمای بیرون، بی احساس
یا بی درمانِ درون، استغاثه
برسی داغ
سوم سرداسرد سر بکش یک جا
همه را توی خالی تن
ضقیقن ظل ظهر تمام
سه زم زیرِ هریر، قطب و
آخر بی‌خیال مرگِ دسته جمعی‌ی
مورچه‌های حیاط خلوت
ضماد اسید فورمیک را
بمال توی خالی حفره‌های بی‌حافظه
و ورد تو کجایی را دو
تا شوم من شاکرت شش
بغل‌ات ببویم بیست
زارکت زنم بنالم آلزایمرم زهر بار
با مار یا بیمار بخوان آنقدر
تا یاد خودت بیایی فَر و
بلافاصله فوت کنی روی دردت موش
راست بر می گردی به تاریخ ِ تنهایی
یا تنهایی تاریخی ی ایمان، درمان و
ایمان بیاوریم به آغاز ایران ِ سرد، نه و
ملایم که نگاه کنی حالا بالا
هواپیماها را می‌بینی همه
که بر می‌گرداند خانه
خوب ِ خوب می‌شوی
جنگ تمام یک کلام
خودم خواندم
خوب!

۲
گزارش

امروز هزار نفر در عملیاتی
معلوم یا نامعلوم
معدوم شدند
شروع مشکوکی بود
برای این شعر، نه؟
هرچند باورتر می کنی
بگویم اگر هزار و دویست و بیست و دو
تا دقیقن یک دقیقه ی دیگر
قورت بدهی این قصه را حتمن
با قرص های دیگر صبح و
بپرسی بلافاصله‌ چند تا‌؟
و بپری وسط حرف خودت:
ویتامین ها را می گویم!
و باز بگویی:
یادم نمی آید.

جنگ های جهانی هم
جالب اندر توجه
وسط مسط ها بیایند اگر
از اول تا دم اش بگیر الی و
برو آخر.

لشگر تشنه ها
هم بیاید آخر شعر
تو بگو صف از اینجا
تا ساحل عاج
همین طوری خودش آمد
عاج را می گویم مجسمه
ردیف همه کنار دریا
فکر کن برای یک چهارم قاشق چایخوری
یعنی چیزی در حدود یک پینچ عشق.

جریان جدایی ها هم
یک رج مانده به آخر
چرا نه!
که جمیعن جماعتی مجروح اند
برای نبودن قضیه ی نه چندان خالی
یا چه می دانم
عرض عریض عریضه
خدمت تو.

اصلن صدها صدا
همین طور لا به لا
خروار ها خاطره
یک خط در میان
این جا و آنجا
جا در جا همه جا
نوی نو سرازیر همه توی سپید
از جنس درد منفردی منفور
یا حجم، مشترکی همه فریاد
در قصیده ای مثلن تغزلی
سه پاره، چهار پاره
لبالب پر از باده
پله پله بالا از پلکان حماسه تا
دامن کسی که بسی رنج برد
در این سال سی
سی هزار وقتی سهراب
می روند راست سینه ی قبرستان
گَرد حتی آفریده باشند
اگر با گُرد آفرید و
رستاخیزی به پا کند
رستمی دستان در این میان.

***

و بالا می آورد همه را حالا او
معدومین بالا را می گویم
از جهان اول جنگ
نانام وقتی می آیند تا به
دوم بروند یا سوم.

عیش ِ همه ی عاشقی ها
شوخی می کنم! هم نمی گویم
آن هم در ساحل اجل
ببخشید عاج
همانجا که فیل ها
به خاک می افتند عاشق و
غرق می شوند مجسمه ها در دریا
برای عشقی که اگر بشود
چه می شود.

جد جدایی ها
بگذار که از نافستان ببرندش بی مادر
و در هجرت اش بنالند همه مرد و زن.

***

شعر را می گویم
که روزی هزار بار می میرم
تا باز حلول کنم در خودم و
زنده شوم در این تن من
خسته از جنگ و جدایی و
حتی عشق
می کوبم وقتی بر
حرف ها روی کیبورد
تا ترانه ایی بخوانم تر
در این جهان کر
کران تا کران کر!

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights