Advertisement

Select Page

یک شعر از نفس موسوی

یک شعر از نفس موسوی

خیابانی
پر از رد پا
پرسه می‌زند در باد

چراغ‌ها
چشمک می‌زنند
صورت خواب‌زده‌ی شهر را

دستی خالی
در آینه
با تکه‌ای نان
بی‌صدا
قورت می‌دهد حسرت جیبش را

زنی
با اسمی کوتاه
در صف سکوت
آبرو می‌خرد از چشم‌هایش

لب‌هایی سرخ
دهان‌هایی در جیب
و سرهایی تراشیده از فکر
کودک را
با خواب سکه
در مشت وطن دار می‌زنند

ما
در عکس‌های شناسنامه
بیدار
مثل خون ایستاده
در هویتی گم..

#نفس_موسوی

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights