نگاه محمد مهدیپور به شعری از عارف معلمی
در دسته بندی اقسام شعر سپید، سرودهی مورد نظر در زمرهی شعر گفتار و از نوع غنایی-توصیفی قرار میگیرد.
شعر گفتار است از آن نظر که:
الف) مخاطب محور است؛ شاعر در تمام سروده به توصیف و ستایش یار و یا گله از او در رویدادها و تصویرسازیهایی میپردازد که بازیگر عمدهی آن (سابژکتیست) یا خود معشوق(همان مخاطب اصلی) است یا که معشوق، تاثیر پذیر است از دیگر حوادث و تشریحات شعر (ابژکتیست).
ب) وجود گزاره های انشایی؛ که شرح ایماژی از ثنا و کنش های معشوق و همکلاسی است.
ج) کیفیت حسی و عاطفی فراوان موجود در شعر(رمانتیسم فردی)
د) وجود فضای خطاب مکرر پیوسته در شعر که سویه ی آن به مقدار زیادی با معشوق است.
ر)– صراحت گویی موجود در شعر که در دو حالت ِ بی پرده گویی و کنایه گویی،عنوان شده است.
صریح گویی، نظیر:
“خودت را دکلمه می کنی در ناهنجاری کلمات”
” برچهره ات فقط نقطه های از چشمانت پیداست”
“این جهان تعبیر کدام کابوس من است” “برگرد به دانشگاه.”
و کنایی بودن کلام، نظیر موارد ذیل:
“موهای در حنا خوابیده”
“از اتفاقات بعد از این سالن هم زدهای”
“دست درازی کردن”
“چشمان تو، دو شعار سیاسی است”
“کوتاه بودن دیوار”
ز) حرکت همیشهی شعر؛ که در ساحت زمان ازتنوع قیودی نظیر پاییز، هفته، ساعت، ماه، روز و غروب در قالب تصویرسازیهای مشروحه سخن گفته شده است.(حرکت خطی بدون ترتیب زمانی)
در ساحت مکان از واژگانی نظیر دانشگاه، جهان، سالنی پرت، شهر،میدان هفت تیر، سلولهای شهرنشین، سخن رانده شده است.
و همچنین، پیوستگی حضور و خاطر معشوق در شعر، کنشهای قهری و فعال ِ
چکانش حروف از هفت تیر، حقیقتخوانی در چشمان و صورت و زیر پوست همکلاسی، انقلاب کردن معشوق، تراژدیهای شاعر به وقت خواب، بیگونهشدن یار و توصیف آرزویی بخش آخر شعر با حزئیاتش، همگی از حرکت پیوستهی شعر، حکایت دارند.
*بررسی معنا و مفهوم شعر
درون مایه ی حسی و عاطفی شعر،
عاشقانه ای توصیفی است که شاعر در آن از فراق یار می گوید و زنده داری خاطراتش.
شعر با توصیف و مدح یار، آغاز می شود؛
و خبر از نزدیکی دیدار همکلاسی را میدهد که یک ماه از غیبت او میگذرد.
معشوقی که در زمان حضورش، به یک روز، جهانی را دکلمه می کرده است. (کنایهای از همه چیز و به اعتباری همه جهان بودن معوشقه برای شاعر).
در ادامه گویا با وجود در عینیت و دسترس نبودن یار، خبر به عاشق می رسد که معشوق در شهری دیگرگون به دکلمه خوانی خود مرتکب است.( کنایه ای به خود افشایی و یا عرضه و ارتباط معشوق با دیگری.)
شاعر سپس با استیصال از عالم واقعیت و بیداری و آگاهی به خواب(ناخودآگاه و ناهوشیاری) پناه میبرد، منتها در خواب هم کابوس نبودن یار،حکم فرماست.
در خاتمه در تعبیری از بیگونه و پالوده شدن معشوق در شهری با حوصلهای کوتاه، دیدار تازه و دگرگونتر همکلاسی، از آنچه در ابتدای شعر گفته شد، آرزو و مرو خاطره می شود.
عصبیت ناشی از شقاوت معشوق و بدعهدی ایام و همچنین سیاستزدگی شاعر (که از ضمیر ناخودآگاه وی در مرحلهی پیشاامکانی و پیشاسرایی شعر نشأت گرفته است) ما را به رابطهی شهر نشینی با خشم و عصبیت ِ انسان در آراء ابن خلدون متوجه میسازد. که عصبیت و خشم نهفته در بطن یک فرهنگ و مردمانش، شهر و تمدنی را به زوال میکشاند.
و این گونه است که ساحت شهر و دانشگاه، هم در پی فراق معشوق و از سویی خود افشایی گاها نامطمین و شاید غیر صادق معشوق، رو به انقلاب و هرج و مرج مینهد به گونهای که حتا در خواب هم کامیابی رویایی، دیده نمیشود.
نکته دیگری که در بخش معنا و مفهوم شعر میتواند مورد توجه قرار بگیرد، واژه ی “لیبرالیست” است.
لیبرالیست کلاسیک، اندیشهای فلسفی است که دربارهی انسان و آزادیهای اجتماعیاش شکل گرفته است.
در مکتب لیبرالیست، چهار مورد و خصیصهی عمده وجود دارد که آنها را برشمرده و مصادیقی از این خواستها را در شعر عرض میدارم:
۱- مدارا و تساهل به عنوان یکی از ارزشهای مهم جوامع مدرن به حساب می آید که نمودهای آن در شعر را میتوان در مدارا و تحمل شاعر در مقابل تیرباران واژها و هفت تیر کشانی حروف از دهان معشوق دید که حال و هوایی انتقادی و تلخ دارند.یا مدارای شاعر در برابر سباست و عدم صداقت نهفته در چشمان همکلاسی؛یا مدارا و تحمل در برابر ترس ناشی از انقلاب در سالن. یا در برابر تهدید ها و کابوس های ورود کرده به خواب.و یا مدارا و تساهل در برابر دست درازی ِ سلول های شهر نشین .
۲- رهایی از موانعی که دولت یا هر نهاد اجتماعی در برابر فرد قرار می دهد.
و در شعر،جلوگاه این خواست،تلاش و جدالی است که معشوق در دکلمه خوانی(خود افشایی و پالوده گری) خود معطوف میدارد و در این جریان ظالم و مظلوم هر دو یک فرد هستند.
۳-احترام به مالکیت و خصوصیت فردی؛
آنجا که شاعر،دغدغه و خواست آرامشی برای خود در خواب و دست درازی نکردن هیچ کس به تعبیرهای خوابش دارد.
۴- محدود کردن قدرت و خیرگی های حاکمیت؛که به نظر نماد این مهم،تقلیل حضور و استیلا معشوق از پاییز ِ حاکم بر شهر به فضای کوچک تر دانشگاه باشد که در موی حنایی یار می غلتد.
*هنجارگریزی در شعر
در مبحث قاعده کاهی و هنجارگریزی که مفهوم ثانویه ای به مفهوم اصلی اضافه می گردد،شاعر،قابل قبول عمل کرده است.
و اوج کار شاعر در این بخش، هنجارگریزی معنایی در قالب صور خیال است که تشبیه و استعارات زیبا،کنایه و ایهام های گفته شده،جناس و تضاد و پارادوکس های معنایی به این مهم جامه ی عمل پوشانده اند.
دیگر هنجارگریزی نمودشده در شعر،هنجارگریزی نحوی است. اقسام مختلف این هنجار گریزیها مستوجب برجسته سازی کلام ، خارج شدن کلمات و جملات از کارکرد عادی خود و در نهایت توجه افکنی خواننده به شعر می شود.
و از جمله این هنجارگریزی های نحوی که با جابجایی ارکان جمله میسر گشته اند عبارتند از:
“هفته را بیدار می کند در انگشت ها”
“یک ماه حضور داشت غیبت عطرت در هوای صندلی”
“جهان را دکلمه می کردی در سالنی پرت شاید”
“خود را دکلمه می کنی در ناهنجاری کلمات”
اما در بخش هنجارگریزی کلمات و واژگان،نمود بارزی در شعر دیده نمی شود.
در مبحث قاعده افزایی،یگانه سازی در تکرار واژگانی نظیر” شهر”،” خواب”، “سالن”، “گونه” به آهنگین کردن شعر و جلب توجه نمودن مخاطب،کمک داشته است. و یا تکرار مثلا حرف “ت” در کلمات ” حراست” ،” غیبت” ،”پرت” ، ” لکنت”
*خیال پردازی(صورخیال)
استفاده ی درست و بجا از آرایه های لفظی،مسبب شده که تصویرسازی و ایماژ های قابل قبولی در سروده، آفریده شوند.
و برای تأیید این مدعا،تشبیه آغازین شعر،روشن گر است:
“پاییز
موهای در حنا خوابیده ی توست”
در تمام لحن شاعر در زبان و در طول شعر،نوعی ستایش همراه با گله مندی از معشوق نهفته است.و در تشبیه بالا بجای آنکه موهای معشوق در مرتبه ی نخست توجه گردد و به پاییز تشبیه شود،این پاییز است که به موهای در حنا خوابیده ی یار تشبیه شده است.
البته در دل این تشبیه زیبا،می توان با تأویلی، حنا را کنایه و ایهامی از امری بی ثبات و گذرا دانست.
و در ادامه جاندارانگاری مقبولی برای هفته در مأمن انگشت های معشوق،رقم خورده است.
و نکته ی مهم ِ تاکنون خوانش شعر،ابداع و نوآوری شاعر در تشبیه سازی و زاویه دید شخصی و غیر تقلیدی اش به پیرامون و موضوعات ذهنی اش است.
و در ادامه “خواب” و ” بیدار” ،تضادی بجا در بطن پارادوکس معنایی صحیح در شعر را رقم زده اند.
شعر با بر شمردن ترتیبی نامنظم از زمان آغاز گشته است:
از پائیز به هفته به ساعت و آن گاه
“اتفاق حضور” می رسد. که در بررسی فسلفی زمان ِ در حال گذار،حال ِ آینده و انتظار یا تصویر آینده و نشانه را آشکار می سازد.
“درست رأس اتفاق حضور”
تتابع اضافاتی زیبا که به درستی فعلیت انتظار عاشق را تداعی می کند.
“آغوش تو حراست دانشگاه بود”
تشبیهی که در زیر پوست خود،پارادوکس معنایی و دیالکتیک زیبا بهمراه دارد.
آغوشی که هم مأمن امید و آرامش و عشق است و هم با تحکیم و خشم نگاهدارنده ی معشوق بر پیمان خویش!
“یک ماه حضور داشت غیبت عطرت بر هوای صندلی”
چه زیبا با کلماتی ساده و بدون اغراق،شاعر به زیبا آفزینی زبان شعری خود،اقدام ورزیده است. “حضور ِ غیبت عطر”رد و تصدیقی شیوا و درخور تحسین.
“سالن پرت”
از واژه ی سالن پنج بار در شعر استفاده شده است که به نظر بار تجربی و احساسی و خاطرداشتی مهم در حافظه و ناخودآگاه شاعر در رابطه با معشوق دارد.و عمده کارکرد سالن شاید محلی برای دکلمه خوانی جهان باشد و شاید محلی خاموش و ناخوش برای انتظار تا دیدن فرد محبوب.
دکلمه را معمولا از متنی از پیش نوشته شده و احتمالا دانسته از قبل می خوانند پس سالن محلی برای خوانش و افشای تحولات درونی و بیرونی شاعر است که از تکیه گاه ها و پیوندگاه های مهم سیر روایی شعر است.
در سالن دکلمه ای از جهان خوانده می شود،دکلمه ای گاها آتشین که با شلیک حروف همراه هست. و انتخاب هفت تیر برای شلیک حروف، نشان از تسلط و اختیار معشوق در خوانش و رقم زدن احوالات جهان و سرنوشت معشوق دارد.
در این دکلمه خوانی معشوق،
سیاست هم نهفته است که منجر به عدم کشف واقعیت می شود و شاید چشمان معشوق ،تنها پاکبازان سیاست باشند.
* ادامه ی بررسی صور خیال
“هفت تیر”
ایهامی که هم میتواند نام میدانی در شهر باشد و هم آلت چکانش حروف در دکلمه خوانی.
این چکانش حروف با آلت هفت تیر،گاه فاعلی چون معشوق،گاه شهری است که در عالم خواب شاعر، شورش می کند و گاه فاعلی ناشناس است که از دانشگاه تا پرتی ممکن،معشوق را شلیک می دارد.
“زبان مادری که لال شد”
واژه ی مادر به دلیل وجود قرینه در جایگزینی کلمات،می تواند استعاره ای برای جهانی باشد که به یک روز، معشوقه دکلمه اش می کرده است و یا در کلیت یک ترکیب اضافی تخصیصی ،”زبان مادری” را متوجه بود که اشاره به پایان رسیدن خطابه و دکلمه ی صادقانه ی معشوق باشد که آذین این راستی و دوری از شعارزدگی ها،چشمان یار است.
شاید نتوان گفت صنعتی ادبی اما دوست دارم به تقابل ایجاز و اطنابی معنایی در روند شعر اشاره کنم که حاوی لطف و دقت بینی فنی و تکنیکی شاعر است.
و آن قرار گرفتن افعال و واژگانی انتحاری و اکتیو،خشن و سریع در برابر واژگان و خصوصا قیودی تأخیری و تأکیدی در زمان است.
تقابل آتش هفت تیر،اعتراف،تیرباران واژه ها،شلیک شدن تا پرت ممکن،دست درازی،روند لیبرالیست،غلت خوردن پاییز؛
در برابر قیود زمانی و واژگانی تأخیری،
همچون لکنت، شاید،مکث کردن،لال شدن،کوتاهی مو و تا کمی بعد.
“غروب”
می تواند نمادی از شکست زبان یا پایان دادن به افشای جهان و ذات معشوق باشد.
و یا پایان عصر روشنگری و ورود به ضمیر ناخودآگاه و عالم تاریکی و گمان.
پس از چند روز اقرار از پی انقلاب و پایان یافتن کلام،تکیه گاه، غروبی است که تکه های روح شاعر را بوسیله ی باران می شوید و سقوطش می دارد.
و حتا می توان باران را دروازه ی غروب برای گذار از عالم بیداری به عالم خواب دانست.
“سلول های شهرنشین”
اضافه ی تشبیهی که بدلیل وجود قرینه، می توان استعاره برای شهری دانستش که بیانگر ذات و سیرت معشوق است و اگر به خلق و خوی تهاجمی معشوق نسبتش دهیم، مجاز و نمادی برای اتاق های کوچک و تاریک یکصدهزار تعبیر خواب شاعر باشد که به بند کشیده گشته اند.
“شهری با حوصله کوتاه”
اضافه ی تشبیهی که با از خود خالی و بی گونه شدن معشوق در خواب شاعر، از پس از انقلاب رخ داده شده در سالن،تناسبت معنایی و تألیفی و فرمیک دارد.
و حتا این کوتاهی حوصله ی شهر میتواند با وجحی از لیبرالیست که بر کوتاه گشتن استیلا و قدرت زبانی معشوق است،قرابت و تناسبت معنایی داشته باشد.
“فنجان مکث”
اضافه ی استعاری،نوشدارویی که به معشوق تعارف می شود که با آن از پس اقرار به لیبرالیست زبانی خود و خود افشایی اش،گلویی تازه کند.
“میز سالن”
ترکیب اضافی، که بطور ویژه در این سطر،سالنی را مدعا می شود که می تواند مکانی برای بازجویی و اعتراف خویشتن معشوق به دست وجدان بیدار خود باشد.
“دارم با چشمانم اعتراف می کنم”
حس آمیزی در خور که در تقابل معنایی و تضاد دوتایی باروتی با سیاست پنهانی چشمان معشوقه است.
*موسیقی شعر
چندین بار استفاده از آرایه ی واج آرایی،به آهنگین شدن کلام تحت تکرار آواها و حروف یکسان،کمک کرده است.
نظیر:
” لک لک …ن نت”
یا تکرار حروف ” ک” و ” ل” در واژگان ذیل:
” لکنت” ، ” دکلمه” ، ” الفبا” ، ” تکیه”
و یا تکرار حروف” ش” و ” ا ” در واژگانی موجود در شعر.
همچنین استفاده از یگانه سازی و تکرار چندباره ی برخی کلمات بر موسیقی شعر،مؤثر بوده؛نظیر:
“سالن”، “دانشگاه”،”مشکل”،”شهر”،”هفت تیر”
*بررسی زبان شعر
زبان شعر،عامیانه و در محدود سطرهایی ادبی است اما در کل می توان زبان شعر را عامیانه دانست.شعر عاشقانه است و بدون پیچیده سرایی، تعلیق و اطناب،توانسته است مضامین و مفاهیم شاعر را با تصویرسازی های بکارگرفته در سروده،پیوند دهد.
در شعر در چند مورد می توان واژگانی درست تر انتخاب کرد تا تألیف و نحو و موسیقی شعر را شیواترش داشت.
مثلا به جای واژه ی” ناهنجاری کلمات”،
واژه شیوا ،ادبی و آهنگین تری نظیر ِ” نشیب کلمات” نوشت.
یا واژه ی ترکیبی و ثقیل ” لب های تو حروف جدیدی در الفبای هفت تیر” را
با ایجازی خوانا و درست،نوشتش:
“لبهایت،ماشه ی الفبای هفت تیر”
و یا در این بخش شعر:
“نکته های مهمی خوابیده زیر پوست ات
می ترسم نکته ها چهره ات را کنار بزند”
میتوان با حذف نکته ها و قدری ایجاز،متن را از حالت نثرگونه خارج کرد و شاعرانه اش داشت و در تقابل معنایی و فرمیک با “نقطه های” در سطر پیش گفته شده در شعر،نوشتش:
“سطرها خوابیده زیر پوستت
می ترسم کتاب چهره ات کنار برود”
یا حشو وازگان را در این بخش شعر،پیرایش داشت:
“مشکل من خواب است
خواب های که در آن
خوب تعبیر نشدی
همین تعبیر موهای جاگذاشته ات در خواب
که این گونه کوتاه است موهای تو”
درست تر و شاعرانه تر میتوان در سطر چهارم این بخش شعر نوشت:
” …خوب تعبیر نشده ای
مثل موهای جاگذاشته در رویایم
که کوتاه ست.”
یا در این بخش
“…این روزهایم مشکل نامرئی توست
با بی حاشیه ای از قدیم”
بر تالیف و نحوی درست تر نوشتش
“مشکل روزهایم،لحظه های مرئی توست”
*بررسی فرم شعر
دو فضاسازی در یک روایت گری غالب در شعر وجود دارد:
الف) ستایش و شرح آرزوی دیدار معشوق (دربخش کمتری از شعر)
ب) سیاست زدگی ناشی از افشاگری معشوق بر علیه خود و هجوم با واژگان معشوق به سوی شاعر و جهان(در بخش اعظم شعر)
که این دو فضا سازی،ابداعی بوده و با داشتن دو حس لطیف و خشن ِ گلایه ورز،توانسته مکمل هم باشند و پیوندی باور پذیر باهم داشته باشند.
و به طرفی نیز سیر دوری را در روایت گری شعر شاهدیم:
از بیداری و واقعیت نگاری در ابتدای شعر تا خواب همراه با تعبیرهایش در وسطای شعر، و از آنجا تا شبه بیداری در مقام تمنا و آرزو در انتهای شعر که با بستن چشمهای شاعر همراه است.
و گسستی طولی میان اجزاء شعر نیز در این نظرگاه دیده نمی شود.
در این شعر،روایتگری در مقام توصیف گری و طریق داستان وارگی، توانسته است با مخاطب ارتباط برقرار کند.




















