Advertisement

Select Page

یک شعر از شبنم میرزایی‌وند

یک شعر از شبنم میرزایی‌وند

جانِ ناتمام

او را
در سکوت سقط کردم
نه در اتاق عمل،
نه در حمام خانه…
در ذهنم.

ماه‌ها
با دست کشیدن روی شکمم،
به نبودش فکر می‌کردم.

من زنی‌ام
که بچه‌اش را
در شعر سقط کرد
و هنوز هم،
گاهی هنگام نوشتن،
صدای ضربانِ چیزی را می‌شنود
که هرگز به دنیا نیامد.

کسی نمی‌پرسد
زن، بعد از سقط،
با دست‌های خالی‌اش چه می‌کند؟
با شیرهایی که در سینه‌اش
راه را گم کرده‌اند؟
با خواب‌هایی که
بوی نوزادِ نداشته می‌دهند؟

در بیمارستان گفتند:
«توده‌ی سلولی» بود، نه بیشتر.
اما من هنوز
شب‌ها روی بالش
اسمش را زمزمه می‌کنم
و فکر می‌کنم
اگر می‌آمد،
شاید صدایم زن‌تر می‌شد
یا شاید
خودم را بیشتر می‌بخشیدم.

هیچ‌کس نمی‌داند
سقط یعنی چه
تا وقتی
برای اولین بار
خون را ببینی،
و فکر کنی:
آیا من،
مادری را کشته‌ام؟

#شبنم_میرزایی_وند

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights