سه رباعی از آرزو ملککازرونیان
پاییزان
در دفترِ عُمر، خواندم آدمها را
خط میزنم امشب همهیِ سَمها را
از شوقِ وزیدنِ نسیمِ پاییز
بر برگِ درخت بستهام غمها را
خاموشی
روشن شدم از چراغِ خاموشیها
فارغ شدم از بساطِ روپوشیها
از جامِ غزلهای طبیبم حافظ
مستم به لبِ رودِ فراموشیها
آزاد
خاموشیِ مُمتدم ، تو فریادم کن
مستانه بیا و ناگهان شادم کن
پیمانهیِ عمرِ من چه لبریز شده
ای مرگ! بیا بنوش و آزادم کن
#آرزو_ملک_کازرونیان




















