یک غزل از رضا حدادیان
ای دل! چه سود می بری از باز گوشدن؟
با چشم زخمِ پیر و جوان روبه رو شدن
در انتهای دفترِ عمرِ شکوفه نیست-
-چیزی به جز حکایتِ بی رنگ و بو شدن
پوسیده است قالیِ شعرت، بهانه ای-
-دیگر نمانده است برای رفو شدن
از چشمِ آسمان شده جاری شرابِ آه
فرصت فراهم است برای سبو شدن
شبهای تار، مثل سه تار شکسته ای
در های و هوی دنیا، بی های و هو شدن
از صبح تا غروب لبِ پنجره فقط
کارّت شده ست محو تماشای او شدن.
#رضاحدادیان




















