Advertisement

Select Page

دو شعر از مریم گمار

دو شعر از مریم گمار

 

نشسته ام بی چتر
زیر برفی که
نفوذ کرده
تا مغزِ استخوان

ببین!
پراکنده ام
در قامتِ باد

وَ می کارم
بذری عقیم
در ساعتی معکوس

مپاش نمک بر زخمِ آینه!
که درد می کشد
ریشه ی شعرم

حالا
هر قدر
بلند شوم
از هجای نور
باز
صخره ی شکسته ی حافظه 
جیغ می کشد
دریا را


نگاه کن!
هنوز…
واژه ای
نفس دارد
در سطر های نیم بند

بیا و شکوفه کن!

 

۲
 بگذار چشمِ پنجره
به نصف‌النهارِ آفتاب گشوده شود
در این قرنِ تاریک،
تا این‌بار
شهابی که می‌گذرد،
نامِ تو را بخواند.

شاید
غبارِ قرن
زدوده شود
از آینه ی تقویم.

#مریم_گمار

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights