Advertisement

Select Page

عباس فتحی‌زاده؛ شاعر اندیشه و اشراقِ درون

عباس فتحی‌زاده؛ شاعر اندیشه و اشراقِ درون

 

امید گیلجانی

عباس فتحی‌زاده، شاعر معاصر ایرانی، از چهره‌هایی است که شعر را نه صرفاً به‌عنوان بیانی احساسی، بلکه به‌منزله‌ی شیوه‌ای از اندیشیدن و زیستن تجربه می‌کند. شعر او آمیزه‌ای از درون‌نگری، تصویرسازی‌های لطیف، و نگاهی فلسفی به انسان و هستی است.

فتحی‌زاده در آثار خود به کاوش در لایه‌های پنهان روح انسان می‌پردازد؛ او عشق را نه در سطح احساس، بلکه در ژرفای آگاهی و معنا جست‌وجو می‌کند. زبان شعری‌اش نرم، صمیمی و در عین حال اندیشمندانه است؛ واژه‌ها در شعرش وزن اندیشه دارند و موسیقی درونی کلام، آرام و موقر در ذهن مخاطب طنین می‌اندازد.

شعر عباس فتحی‌زاده، شعری است میان سکوت و صدا، میان تأمل و تپش. او با بهره‌گیری از بیان آزاد و گاه نیمایی، کوشیده است مرزهای سنت و نوگرایی را به‌گونه‌ای درهم آمیزد که هم هویت ایرانی شعر حفظ شود و هم افق‌های تازه‌ی زبانی گشوده گردد.

شعر عباس فتحی‌زاده را می‌توان شعری در امتداد جریان تفکر شاعرانه‌ی معاصر دانست؛ جریانی که از فروغ و سپهری تا شاملو، به کاوش در معنا و تجربه‌ی درونی انسان پرداخته است، اما در شعر او، این کاوش حالتی درون‌گرایانه‌تر و شخصی‌تر می‌یابد.

۱. زبان و موسیقی درونی:
فتحی‌زاده زبانی نرم و روان دارد که در عین سادگی، از ظرافت‌های نحوی و موسیقایی برخوردار است. موسیقی شعر او بیش از آن‌که در وزن بیرونی متکی باشد، از تکرارهای درونی، واج‌آرایی‌ها، و ضرب‌آهنگ اندیشه سرچشمه می‌گیرد. این ویژگی به شعرش لحنی مراقبه‌گونه و آرام می‌دهد.

۲. تصویرسازی و معنا:
در شعر او تصویرها از جهان بیرون برنمی‌آیند، بلکه از تجربه‌ی درونی شاعر می‌جوشند. طبیعت، زمان، و اشیا در شعرش اغلب استعاره‌هایی از حالات روح‌اند؛ به همین دلیل، شعر او نوعی «نقاشی ذهنی» است که مخاطب را از دیدن به تأمل می‌برد.

۳. مضامین و درون‌مایه‌ها:
محورهای اصلی در شعر فتحی‌زاده را می‌توان در سه دسته خلاصه کرد:
عشق و تنهایی: عشق در شعر او امری روحانی و هستی‌شناسانه است، نه صرفاً عاطفی.
هستی و معنا: او پیوسته در پی پاسخ به پرسش‌های بنیادینِ بودن است.
انسان و رهایی: شعرش دعوتی است به آگاهی، رهایی از تکرار، و درک لحظه‌ی ناب زیستن.

۴. فرم و بیان:
فتحی‌زاده میان قالب نیمایی، سپید و گاه کلاسیک در نوسان است؛ اما آن‌چه این تنوع را به وحدت می‌رساند، صدای شخصی اوست — صدایی که در هر قالبی حضور دارد و شعر را به تجربه‌ای فردی و درونی بدل می‌کند.

قطره قطره
آب می شود
بر زمین می ریزد
آشناترین کلمات
زیباترین واژه ها
از شرم ازدحام یاوه ها
بی قراری ام را چگونه بنویسم
با این همه حروف لگدکوب شده
نغمه ها را
بر تن برگ پاییزی نقش می زنم
کسی چه می داند
شاید تندبادی در راه باشد

✨ قطره‌ای از شعر عباس فتحی‌زاده ✨

قطره قطره واژه‌ها می‌ریزند…
در میان ازدحام یاوه‌ها، واژه‌ها آرام می‌شوند و معنا می‌جویند.
باران می‌بارد، شاخسار عریان جان دوباره می‌گیرد،
جوانه‌ها روییده، نغمه‌ای تازه در دل پاییز زاده می‌شود.
غم، در شعر او آغاز بیداری است؛
و هر واژه، بذر امید و تولد دوباره‌ی معنا…
در شعر او، واژه‌ها از خواب برمی‌خیزند تا دوباره معنا شوند.
هر کلمه، قطره‌ای است از اندوهِ روشن، از تردیدِ عاشقانه، از سکوتی که در دلش نغمه می‌روید.

شعر فتحی‌زاده سفری است از تاریکیِ درون تا روشنای رهایی؛
از فرو ریختنِ واژه‌ها در ازدحامِ یاوه‌ها، تا روییدنِ جوانه‌ای کوچک بر شاخسارِ امید.

️ تأمل و رستاخیز در شعر عباس فتحی‌زاده

در شعرهایی چون «قطره قطره آب می‌شود…»، فروپاشی واژه‌ها در ازدحام یاوه‌ها استعاره‌ای از بحران معنا در جهان معاصر است. فتحی‌زاده با زبانی کوتاه، مکث‌دار و تأملی، حس انقطاع و بی‌قراری را بازتاب می‌دهد. در شعر دیگری با تصویرهای پاییزی و زمزمه‌ی باران، اندوه به نقطه‌ی تولد امید بدل می‌شود:
«باران! ببار / بر تن عریان شاخسار / تا آن‌که باز بروید جوانه‌ای…»

شعر او میان رنج و رهایی در نوسان است. جهانِ فتحی‌زاده، جهانی است که در آن غم، مقدمه‌ی بیداری است و واژه، از دل سکوت، جوانه می‌زند.

بر دل نشست
غم نام آشنای درد
در خود گریست
شب بی انتهای سرد
پاییز هم به تماشا نشسته بود
با خاطرات بی وفایی برگهای زرد
باد خزان همه پیوندها ربود
درهم شکست
نفس بال های سرو
بــاران ! ببــار
بر تن عریان شاخسار
تا آنکه باز برویَد جوانه ای
آلاله ناز بخواند ترانه ای

نگاهی تحلیلی به دو شعر از این شاعر معاصر

در شعر نخست با مطلعِ

«قطره قطره / آب می‌شود / بر زمین می‌ریزد…»


شاعر از حرکت تدریجی و فرسایشی سخن می‌گوید که هم در طبیعت جاری است و هم در درون انسان و زبان. در ادامه، هنگامی که می‌گوید:

«آشناترین کلمات / زیباترین واژه‌ها / از شرم ازدحام یاوه‌ها»


به نوعی بحران معنا اشاره دارد؛ واژه‌ها، که زمانی حامل حقیقت و احساس بوده‌اند، در هیاهوی بی‌معنایی اجتماعی از خجالت فرو می‌ریزند. این نگاه، شعر را از مرز عاطفه فراتر می‌برد و به قلمرو اندیشه وارد می‌کند. فتحی‌زاده در این‌جا از زبان ساده و پاره‌پاره استفاده می‌کند تا حس انقطاع و بی‌قراری را به‌صورت ساختاری در شعر بازتاب دهد. موسیقی درونی شعر نیز از تکرار، مکث و واج‌آرایی شکل گرفته است — بی‌آن‌که نیاز به وزن بیرونی داشته باشد.

در شعر دوم، جهان شاعر به سوی طبیعت و خاطره می‌رود:

«غم نام‌آشنای درد / در خود گریست / شب بی‌انتهای سرد…»

در این‌جا نیز غم مفهومی صرفاً عاطفی نیست؛ غم در شعر فتحی‌زاده، نشانه‌ای از آگاهی و تجربه‌ی وجودی انسان است. او با بهره‌گیری از تصویرهای پاییزی — «برگ‌های زرد»، «باد خزان»، «شاخسار عریان» — رابطه‌ی میان فروپاشی و تولد را به تصویر می‌کشد. پاییز در شعر او نه پایان، بلکه مرحله‌ای از چرخه‌ی دگرگونی است.

در پایان شعر، شاعر با فراخواندن باران و جوانه، به نوعی رستاخیز روحی اشاره می‌کند:

«بــاران! ببــار / بر تن عریان شاخسار / تا آن‌که باز بروید جوانه‌ای / آلاله ناز بخواند ترانه‌ای»

این بازگشت به امید، عنصر بنیادی جهان شعری فتحی‌زاده است. اندوه در شعر او هرگز به یأس نمی‌انجامد؛ بلکه به تأمل و تولدی دوباره منتهی می‌شود. در این معنا، شعر او ادامه‌ی راه شاعرانی است که غم را بذر بیداری می‌دانند — غمی که از دل آگاهی برمی‌خیزد.

زبان در هر دو شعر، زبانی است شخصی و پالوده؛ نه گرفتار پیچیدگی تصنعی، و نه وابسته به سادگی روزمره. او با پرهیز از شعار و اطناب، نوعی «موسیقی سکوت» می‌آفریند که از دل جمله‌های کوتاه و متفکرانه برمی‌خیزد.

به‌طور کلی، می‌توان گفت شعر عباس فتحی‌زاده شعری است از تبار تأمل و اشراق؛ شعری که در آن واژه، به مثابه‌ی موجودی زنده، در میان مرگ و تولد، فرسایش و رویش، معنا می‌یابد. جهان او، جهانی است که در آن اندوه، مقدمه‌ی روشنایی است و رنج، زمینه‌ی رهایی.

شعر فتحی‌زاده اغلب با تصویرسازی‌های روشن و در عین حال رازآلود، مخاطب را به جهان درونی شاعر فرا‌می‌خواند؛ جهانی که در آن، عشق و تنهایی، رهایی و جست‌وجو، مرگ و تولد دوباره، هم‌زمان حضور دارند. او در بسیاری از شعرهایش از فرم‌های آزاد و نیمایی بهره می‌گیرد، اما وزن و موسیقی درونی کلامش هرگز از میان نمی‌رود؛ بلکه به شکلی درونی‌تر و معنوی‌تر ادامه می‌یابد.

نگاه فتحی‌زاده به جهان، نگاهی است آمیخته از عرفان و فلسفه‌ی زیستن؛ نگاهی که در آن، انسان در مرکز هستی ایستاده و با واژه‌ها، جهان را دوباره می‌سازد. شعر او در عین حال که از سنت شعری فارسی ریشه می‌گیرد، به زبان و بیان روز نیز وفادار می‌ماند. همین تلفیق میان ریشه و نوگرایی، شعر او را متمایز و ماندگار می‌سازد.

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights