هفت شنبههای بلوچ
سبد کالای نظام برای بهاییان
کسی نمیداند که سبد کالای دکتر، حجهالاسلام پرزیدنت روحانی نصیب هموطنان بهایی ما شد یا نه؟ آیا آنها در همان صفی که سایر مردم ایستاده بودند، منتظر دریافت سبد خود شدند؟ یا به علت شرعی، صف آنها جدا بود؟
برای پیدا کردن پاسخ این سؤال سراغ یکی از پناهندگانی رفتم که قبلاً کمیتۀ توزیع کالای کوپنی داشته است. او گفت که بهاییهای محلۀ آنها زرنگ بودند و کوپنهای خود را به همسایههای خود میدادند و آنها آن را برایشان میگرفتند.
پرسیدم که مگر همسایههایشان شرعاً گردنشان بند نمیشد که به بهاییها کمک بکنند؟
گفت که بهاییها حواسشان هست و سراغ کسانی میرفتند که ایمانشان قوی نبود.
پرسیدم که آیا او میداند که به آنها سبد کالا میدهند یا نه؟
در حالیکه نزدیک بود مرا خفه بکند، گفت؛ که به آنها سبد کوفت هم نمیدهند. چرا بدهند؟
گفتم که تعجب میکنم. تو حالا مدتهاست در خارج زندگی میکنی. . .
حرفم را قطع کرد و گفت که تو سنی هستی به جای نگرانی برای بهاییها برو چند تا سبد کالا برای کور و کچلهای خودت دست و پا کن.
وقتی دیدم که هنوز به اندازۀ یک طویله الاغ مانده، از او جدا شدم و چارهای نداشتم که سراغ دایی خودم بروم. خوشبختانه دایی من قرصهایش را خورده بود و خیلی سرحال بود و گفت:
«تو چرا در مورد بهاییها از همه میپرسی ولی سراغ خود آنها نمیروی؟»
دیدم که دایی ما وقتی اعصابش سر جایش باشد حرف منطقی زیاد میزند. شال و کلاه کردم و سراغ یکی از دوستان قدیمی بهایی خود رفتم. او که داشت سقف خانهای را تعمیر میکرد پایین آمد و موقع دست دادن، خندید و گفت:
«دستکشات کجاست؟»
گفتم که ای بهایی! این مال آن قدیمها بود که من فکر میکردم شما نجس هستید. حالا کی دستکش داشتهام؟ چرا اینقدر اذیت میکنی؟
او قاه قاه خندید و گفت:
حالا حتماً مدرن شدهای و میروی و دستهایت را با صابون میشویی.
گفتم که ای بهایی! من نیامدهام به بی نمکی تو گوش بدهم. آمدهام از تو بپرسم که آیا به شما هم سبد کالا میدهند؟
در حالی که به طرف ماشینش میرفت، گفت:
بله که میدهند. همیشه دادهاند. به شما تازه شروع کردهاند به دادن ولاکن به ما از اول انقلاب دادهاند.
گفتم که تو باز مسخره بازی در میآوری. ما را بگو پیش چه کسی آمدهایم که پاسخ سئوالمان را بگیریم. دوست من که از داخل ماشینش یک روزنامه آورده بود، آن را به سمت من دراز کرد و گفت:
این خبر را بخوان. جوابت اینجاست.
روزنامه را لوله کردم و گفتم حوصلۀ خواندن ندارم تو بگو چه شده است.
به روزنامۀ لوله شدۀ زیر بغلم اشاره کرد و گفت که سبد کالای بهاییها را سربازان گمنام امام زمان با پیک مخصوص برایشان تا داخل خانۀ آنها میبرند.
برای یک آن خام شدم. روزنامه را باز کردم. به خبری اشاره کرد و گفت:
این یکی از سبدهاست. در شهرها و روستاهای دیگر، سبدهای بزرگتر و کوچکتری مرتب بین خانوادههای بهایی، در حال توزیع است. خبر این بود:
«در بیرجند، شخصی، از دیوار منزل یک بهایی بالا رفته، وارد منزل شده و ضرباتِ یخ زدۀ کارد را به جان پدر، مادر و دختر نشانده و فرار کرده است.»
توبهنامههای سران فتنه
حجهالاسلام غلامحسین محسنی اژهای که در تلاش است آیتالله شدن خود را ممهور به مهر حضرت رهبر بکند، فرموده است که تا سران فتنه توبه نکنند، حصرشان برطرف نخواهد شد. از آنجاییکه مهندس موسوی و آیتالله کروبی در سرسختی با هم مسابقه گذاشتهاند و امکان ندارد توبه کنند، من به جای آن دو عزیز توبه نامه مینویسم. باشد تا حجهالاسلام همانها را بهانه کرده، پیش حضرت رهبر ریش گرو بگذارد، بلکه نظام و آقا و خود حجهالاسلام از این بدبختی نجات پیدا کنند:
توبه نامۀ مهندس میرحسین موسوی
این جانب میرحسن موسوی، ابتدا اعتراف میکنم که یکی از سران فتنه هستم و از طرفداران خودم میخواهم که اگر واقعاً طرفدار من هستند، جزو سران فتنه بودن مرا به رسمیت بشناسند و بیشتر از این ناراحتی حضرت رهبر و محسنی اژهای و اداره محترم اطلاعات را فراهم نیاورند. همچنین، اینجانب ابتدا توبه میکنم که تا حالا نپذیرفتم که جزو سران فتنه هستم. بعد توبه میکنم که در خامنه به دنیا آمدم. و به همۀ آنهایی که در خامنه به دنیا آمدهاند توصیه میکنم که توبه کنند. آنجا فقط خاک مقدسی است که در آن رهبر بزرگ مسلمین جهان به دنیا آمدهاند. من همچنین توبه میکنم که حضرت امام مرا مورد تأیید قرار دادند که من هشت سال با جان و دل، نخست وزیر جمهوری اسلامی باشم. مقامی که در جمهوری اسلامی که هیچ مقامی از بین نمیرود بلکه بر عکس شب و روز مقام خلق میشود، آنقدر خراب بود که از بین رفت.
من همچنین توبه میکنم که فرهنگستان هنر را تشکیل دادم. در مملکت ما چه هنری بالاتر از مقام ولایت فقیه. من یک توبه دیگر هم میکنم به خاطر این که مدتها هنر کردم و رئیس این فرهنگستان ماندم.
یک توبه مخصوص هم میکنم که در این نظام به جای آنکه مثل حسن روحانی همان اول انقلاب شلوار جین را در آورده بلافاصله عبا و عمامه پوشیده به حوزه ملحق شوم، به دانشگاه ملی آن زمان رفته در رشتۀ مهندسی معماری و شهرسازی مدرک کارشناسی ارشد گرفتم در حالی که ارشد و راشد و مرشد یکی است و جز حضرت رهبر کسی دیگر نیست.
بزرگترین قسمت توبه من که وضو گرفته رو به قبله آن را خواهم کرد، توبه کردن از این خطای بزرگ و نابخشودنی است که بیست و هفت سال عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بودم. همچنین سریع توبه کرده و میگذرم از اینکه عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هم بوده و در دولتهای محمدعلی رجایی، محمدجواد با هنر و محمدرضا مهدوی کنی وزیر امورخارجه بودهام.
سه عدد توبه بسیار چاق و چله هم میکنم به ترتیب برای:
عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، سردبیری روزنامه جمهوری اسلامی و ریاست ستاد انقلاب فرهنگی.
در خاتمه از صادق لاریجانی در خواست دارم طوری که حضرت رهبر و حجهالاسلام اژهای خبر نشوند، مثل صادق خلخالی با کلت خودشان از پشت سر به بنده شلیک کنند تا من به سزای اعمال خود برسم.
و یک کلمه هم بگویم تا توبه من تکمیل بشود و آن این است که من توبه میکنم که اصلاً در انتخابات شرکت کردم.
توبه نامه آیتالله کروبی
من قبل از هر چیز توبه میکنم که یکی از سران فتنه هستم. بعد توبه میکنم که شاگرد آیتالله منتظری و حضرت امام بودم و من باید صبر میکردم و شاگرد حضرت رهبر میشدم. من همچنین توبه میکنم که بعد از تبعید حضرت امام در سال چهل دو، نامههای سرگشاده ایشان را منتشر میکردم و افکار و عقاید ایشان را تبلیغ کرده چند بار به زندان افتادم. در ضمن توبه میکنم که یکی از فرزندانم در جنگ ایران وعراق یک پایش را از دست داد. یک توبه هم میکنم به خاطر این که بنیاد شهید انقلاب اسلامی و کمیته امداد امام خمینی را بنیاد نهادم. یک توبۀ بزرگ هم میکنم که به نفع حضرت امام به استادم آیتالله منتظری پشت کرده برایش نامه نوشتم. از چند بار رئیس مجلس جمهوری اسلامی شدن و خواندن حکمهای حکومتی حضرت رهبر هم توبه میکنم. در نهایت از اینکه این همه از اول تا آخر با نظام بودم ولی بازهم در انتخابات شرکت کردم هم توبه میکنم. حالا هم هیچ چیز نمیخواهم فقط یکی به محسن اژهای بگوید که او را به جان هر کس که دوست دارد این قدر حال مرا به هم نزند. این هم توبه نامه، ببرد به هر کجای خودش و آقایش که میخواهد فروکند.
عبایِ درازِ رهبری جهان اسلام و قد کوتاهِ نظام
قاسم سلیمانی فرماندۀ نیروی قدس سپاه پاسداران میگوید که هیچ کشوری جز ایران قادر به رهبری جهان اسلام نیست.
ممکن است شما سئوال کنید که چرا باید ایران رهبری جهان اسلام را داشته باشد؟ باید خدمتتان عرض کنم که آدم این سئوالها را از سردار نمیکند. سردار با تیر و تفنگ و کشت و کشتار و جهانگشایی و جهانگیری سر و کار دارد. ننشسته است آنجا که به سئوالات شما جواب بدهد.
این احتمال وجود دارد که شما با این جواب من از رو نروید وبگویید: «هر وقت فرماندهان کبکشان خروس بخواند چنین ادعاهایی میکنند و در میان کشورهای اسلامی رهبر و فرماندهی نیست که چنین ادعایی نداشته باشد.»
در اینجا من به شما عرض میکنم که آنها بی جا میکنند که چنین ادعایی میکنند. فرماندهان هم برای خودشان آدم هستند و دل دارند و کبکشان حق دارد که خروس بخواند. چطور کبک فرماندهان آنها که از دانشکده جنگ فارغالتحصیل شدهاند میتواند خروس بخواند و مال سردار ما که فارغالتحصیل خود جبهه است نمیتواند؟
تازه کشورهای دیگر همه وهابی یا سلفی یا تکفیری هستند و ما تنها کشور تکبیری هستیم. درست است که دنیا دار فانی است و محل گذر است اما لامصب فرماندهی جهان اسلام حلاوتی دارد که نگو و نپرس.
مشکل شما اینجاست که معلوم نیست از کجا در ذهنتان فرو رفته که فرماندۀ نیروی قدس، معروف بوده است به قاسم چاخان. در صورتیکه امروزه او برای خودش در مقامی است که آمریکا او را تحریم میکند و پسر آقا که از دوربین و عکاس فراری است با او عکس یادگاری میگیرد.
یکی از دلایلی که شما اینقدر مقاومت میکنید این است که به فرمایشات سردار دقت نمیکنید. و الا او واضح گفته است که آنچه ایران را قادر ساخته تا رهبری جهان اسلام را بر عهده بگیرد، حمایت از مبارزان و جریانهای انقلابی و اسلامی و نیز دفاع از مسلمانان و اسلام در مقابل تجاوزاتی است که به جهان اسلام صورت میگیرد. من وقتی این فرمایش ایشان را شنیدم مثل شما با خودم نگفتم که مزخرفات میگوید. پا شدم و رفتم به افغانستان و عراق و سوریه و لبنان و یمن و بحرین و دیدم که چگونه آنجا مرتب به جهان اسلام تجاوز میکنند. جمهوری اسلامی را هم دیدم که در مقابل از مسلمانان و اسلام دفاع میکند. مصر و عربستان سعودی و پاکستان هم آنجا بودند، اما اصلاً دفاع نمیکردند. از یک سرداری که آنجا ایستاده بود پرسیدم اینها چرا از مسلمانان و اسلام دفاع نمیکنند؟ او گفت که به خاطر اینکه هیچ کشوری به جز ایران قادر به رهبری جهان اسلام نیست. آنجا بود که من باور کردم.
حالا اگر سنیهای خود ایران در زنداناند و اعدام میشوند و اجازه ندارند در تهران حتی نماز عید را در بیابانهای اطراف بخوانند ربطی نه به قاسم سلیمانی دارد و نه به رهبری جهان اسلام. این موضوعی است داخلی و کشورهای اسلامی باید تمامیت ارضی و استقلال ما را به رسمیت بشناسند و از دخالت در مسائل داخلی ما خود داری کنند. اگر نکنند ما آنها را از لیست رهبری جهان اسلام خود حذف میکنیم و هر چقدر به آنها تجاوز بکنند ما از آنها دفاع نمیکنیم.