UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

رقص، رقص، تا پیروزی!

رقص، رقص، تا پیروزی!
حسن درویش‌پور

حسن درویش‌پور

حسن درویش‌پور فعال سیاسی و بلاگ‌نویس که گاه‌نوشت‌هایش در حوزه‌های سیاست، فرهنگ و اجتماع به طنز آمیخته است، درباره رقص در جمهوری اسلامی دو یادداشت کوتاه دارد که هریک در فراز تاریخی متفاوت نگاشته شده‌است. او اخیراً‌ نیز نظراتش را به همه‌پرسی گذاشته‌ و از ایرانیان خارج از کشور از جمله می‌پرسد: «آیا جامعه ایران وارد فاز جدیدی شده و در آستانه‌ی تغییر و تحول تازه‌ای هست؟ مطلب فراخوان/ پرسش شهروندی او را همراه با دیگر یادداشت کوتاه این وبلاگ‌نویس در زیر خواهید خواند.

رقص، رقص، تا پیروزی!
ــــــــــــــــــــــــــــ
– طنز بغایت تلخی است وقتی می‌بینی ناظم‌های نظام یا همان مربّیان رقص اسلامی که مهم‌ترین کار روزانه‌شان رقصاندن هشتاد میلیون جمعیت ایرانی است؛ دختر نوجوان هفده ساله‌ای را به جُرم رقصیدن و شادی آفریدن دستگیر و زندانی می‌کنند، تا در زیر فشارهای سنگین جسمی و روانی وادار به اعتراف گردد و در مقابل چشمان بینندگان بگوید: غلط کردم، اشتباه رفتم!

– تلخ‌تر از آن طنز تلخ، ژست‌های مدعیان مدافع حرکت‌های قانونی در درون جامعه است که می‌گویند: درست یا غلط، فعلن رقصیدن خلاف قانون است. در حالی‌که هر شهروند تا حدودی آشنا به قانون، این نکته بدیهی را خوب می‌فهمد که هر قانونی اگر در درون ظرف زمانه خود نگنجد، از بنیاد ارتجاعی و غیرقابل پذیرش است. تبعیت از قانون ارتجاعی، خلاف شأن انسانی، خلاف حقوق شهروندی و حقوق بشری است.

– و تلخ‌ترین، پرسشی است که گروهی بعد از چهل سال تجربه هنوز هم مثل روزهای نخست بعد از انقلاب، هم‌چنان طرح می‌کنند: چگونه می‌توان با چنین تناقضی برخورد کرد؟
پاسخ «این» پرسش و «آن» تناقض و ابهام، کاملاً ساده و سر راست است. ولی مشکل اینجاست که ذهنیت آلوده‌ی گروهی از انسان‌های به‌ظاهر مُدرن اما بغایت دین‌خو که تا پیش از انقلاب «شو» و رقص زنده یاد فریدون فرخ‌زاد را برنمی‌تافتند؛ اگر بگویی مهم‌ترین شعار راهبردی روز در عرصه عمومی «رقص، رقص، تا پیروزی!» است و باید برای هر چیزی و هر خواستی ولو ناچیز، رقصید و رقصید و رقصید؛ بی‌مهابا روی ترش می‌کنند و ناشنیده می‌گریزند.

۲

رقص و اعتراض
ـــــــــــــــــــــ
«ماتس اک» سوئدی، طراح معروف رقص «کروگراف» می‌گوید: «رقص، اندیشیدن با تن است»

– آیا طرح موضوع «با تن اندیشیدن» آن هم در شرایطی که جوانان ما بخاطر نداشتن کار و مسکن و آزادی به خیابان‌ها ریخته‌اند، امری ضروری‌ست؟

– سال‌هاست که رقص حضوری چشم‌گیر در اعتراض‌های صنفی و اجتماعی‌-سیاسی جهان دارد. همه‌ی کسانی که رقص را نوعی ابزار بیان یا زبان نمایشی اندیشیدن می‌فهمند، بر این باورند که رقص تنها ابزار کاربردی و تأثیرگزار در شرایط کنونی ایران است.

– یادتان هست که چگونه نیروهای امنیتی چند سال پیش چهار جوان [دو دختر و دو پسر] را بخاطر اجرای موسیقی «هیپ هاپ» (Hip hop music)  بر روی پشتِ بام خانه‌شان در کوتاه‌ترین زمان ممکن شناسایی، دستگیر و وادار به مصاحبه‌ی تلویزیونی کرده بودند؟
معمای واقعی آن همه شتاب و آن همه مایه‌گذاشتن‌های نیروهای امنیتی در شناسایی و دستگیری چهار جوان بی خبر از دنیا، تنها یک علت و یک پاسخ داشت: که آن‌ها ناخواسته انگشت‌شان را گذاشته بودند روی «رگِ خواب» نظام اسلامی.

– در جامعه‌ای که تنها فرهنگ مسلط و رایج در آن به‌معنای واقعی فرهنگ گریه و عزاداری و مُرده‌پرستی است، و حکومت نیز با سرمایه‌گذاری‌های بی‌دریغ خود در چهل سال گذشته، دامنه‌ی آن‌را گسترش داده است؛ برای «زنده ماندن» و «زیستن بهداشتی» و از هر نظر شاد و استاندارد و منطبق بر زمانه، چاره‌ای جز توسل به تاکتیک رقص نداریم. بی‌شک هدف‌ها و ابزارهای مهم‌تر از رقص هم وجود دارند اما اگر اهل خودفریبی نباشیم، فهم یک نکته دشوار نیست که در درون نظام اسلامی ضد فرهنگ و اصلاح‌ناپذیر، رقص شاید یگانه پرچم واقعی مبارزه علیه تبعیض‌های جنسی، حقوقی، سیاسی، قومی و دینی باشد!

۳

فراخوان/ پرسش شهروندی

خیلی تلگرافی و بدون مقدمه‌چینی از تک تک ایرانیانی که متن جمع‌و‌جور زیر را می‌خوانند می‌پرسم:

– آیا اشکالی دارد که در لحظه‌ی بغایت اضطراری و غیرقابل پیش‌بینی کنونی، ایرانیان مقیم خارج از کشورکه جمعیت بالای هیژده سال‌شان ازمرز شش میلیون هم گذشته است؛ چند شخصیت نام‌آشنا را از میان چهره‌های جمهوری‌خواه، لیبرال، دمکرات، چپ و مذهبی [اعم از مسلمان و اقلیت] که هم در عرصه حقوقی و سیاست تخصصی داشته باشند و هم کارنامه‌ی فعالیت در امور حقوق بشری را پشتوانه؛ به‌عنوان نمایندگان ایرانیان مقیم خارج از کشور انتخاب کنیم؟

– آیا حق ما بیش از شش میلیون نفر ایرانیان مقیم خارج از کشور هست که یکی‌_‌دو ناظر بر شرایط گذار از نظام دین سالاری به نظام سکولار جدایی دین از دولت داشته باشیم؟ اگر فکری می‌کنید چنین پیشنهادهایی بخشی از حقوق ایرانیان مقیم خارج از کشور هست و همه «ما» باید در آینده سرنوشت کشورمان دخیل باشیم؛ پس بکوشیم که زمان را از دست ندهیم.

– با توجه به تجربه‌ای که از وضعیت کشورهای عراق و لیبی و سوریه بدست آوردیم، بجرأت می‌توان گفت که انتخاب نماینده، مقدمه‌ای است برای توافق‌های بعدی و سازماندهی آلترناتیو. از این منظر خواهشمندم که بجای نفی و ایرادهای «بنی‌اسرائیلی»؛ پیشنهاد بالا را با پیشنهادهای حقوقی دقیق و همه‌جانبه‌تر نقد کنید! زیرا که همه‌ی ما می‌دانیم که بدون تلاش و بدون سازمان‌دهی، شاهد هیچ نوع تحول و تغییری در ایران نخواهیم بود.

۴

شرایط تغییر و تحول

آیا جامعه ایران وارد فاز جدیدی شده و در آستانه‌ی تغییر و تحول تازه‌ای هستیم؟

– از آن‌جایی که نظام سیاسی‌_‌رانتی ایران به معنای واقعی در چاره‌اندیشی و حل بحران‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، ارزی، تجاری، بی‌کاری، زیست محیطی و غیره عاجز و ناتوان است؛ جامعه ایران وارد فاز جدید تغییر و جا‌-‌به‌-‌جایی قرار گرفت و به‌زودی شاهد یک‌سری تغییرهای مهم در درون حکومت خواهیم بود. اما با توجه به تجربه تاریخی [از جمله تجربه‌ی انقلاب ایران] هر تغییری، نشانه‌ی تحول نیست!

– در قرن پیش و در روزگار گسترش و اوج‌گیری انقلاب‌ها، یعنی از فردای جنگ جهانی اوّل تا دورۀ جوانی‌های نسل «ما» که متولدین بعد از جنگِ جهانی دوّم و نسل گذار میان دو «عصر» سخت‌افزاری و نرم‌افزاری بودیم؛ از یک جهت، مهم‌ترین بخش نیروهای محرکه جامعه را برای تغییر و تحول در جهان تشکیل می‌دادیم اما از جهتی دیگر، نگاه و تعریف مسلط و عمومی زمانه‌ی ما در بارۀ تشخیص شرایط عینی تحول اجتماعی در درون هر جامعه‌ای، بسیار ساده و چه بسا متأثر و برگرفته از شرایط مأنوس با عصر جهان صنعتی، تا حدودی مکانیکی بود: پائینی‌ها کل حکومت را برنمی‌تابند و بالایی‌ها، ناتوانند در سرکوب و حفظ نظام!

– ولی این فرمول ساده که از سکّوی تسخیر قدرت سیاسی به بحران‌های درون جامعه می‌نگریست، پیش از این‌که کوچک‌ترین توجه‌ای به مقوله «تحول» داشته باشد، بیش‌تر به مقولۀ انقلاب، به تغییرهای شکلی و جا‌-‌به‌-‌جایی حکومت‌ها می‌اندیشد. مثال بارزش همین انقلاب اسلامی ایران است. ما در انقلاب اسلامی شاهد تغییر نظام سیاسی و جا‌-‌به‌-‌جایی گروه‌های اجتماعی در قدرت و در حکومت بودیم. ولی از آن‌جایی که نیروهای تازه به قدرت رسیده، مخالف سرسخت پرواز آزادانه‌ی اندیشه برفراز جامعه بودند و چنین تحولی را هرگز برنمی‌تابیدند؛ نه تنها شاهد تحولات تازه‌ای بعد از تغییر [ یا انقلاب] در درون جامعه نبوده‌ایم، بل‌که از بسیاری جهات جامعه ایران به عقب برگشته و در برابر افکار بغایت ارتجاعی دولت‌مردان اسلامی، فرهنگ شهروندی و آن آزاد‌اندیشی دورۀ یک‌ساله پیش از انقلاب را در درون خویش محبوس کرد، دانسته لب فرو بست و واپس نشست.

– جامعه مدنی ایران وقتی تحت تأثیر شرایط‌های مختلفی از جمله دلهره، تردید، تمایل‌های محافظه‌کارانه یا فشارهای جانبی اطرافیان اگر نخواهد یا نتواند همین امروز دیدگاه‌ها، باورها و اندیشه‌هایش را برفراز جامعه به پرواز درآورد؛ آن‌وقت چگونه قادر خواهد بود در روزهایی که ناآرامی‌ها عمق و گسترش می‌یابند و به اوج خود می‌رسند؛ بحران را مدیریت کند؟ نفرت و خشونت متراکم چهل ساله را که همراه با ناآرامی‌ها رها می‌گردند، مهار کند؟ یا زمینه‌ی همبستگی عقلانی را برای شکل‌گیری آلترناتیوی منطبق با زمان، مهیّا کند؟ البته ناگفته نگذرم که بعضی‌ها معتقدند که هم ایده مدیریت بحران، هم تجربه‌ی اعتراض‌های پراکنده گذشته و هم زمینه برای شکل‌گیری اتحادها و همبستگی‌ها در میان قشرهای مختلف جامعه مهیا است. من نیز معتقدم چنین مواردی کم‌و‌بیش وجود دارند اما، مادامی که مسئله‌ی کلیدی همبستگی یعنی مسئولیت‌پذیری، در اولویت و در رأس گفت‌وگوها قرار نگیرد؛ مثل سروده زیر که سراینده‌اش ناشناس و گمنام است؛ هرگز نمی‌تواند به عاملی تأثیرگزار و به یک آلترناتیو جلب‌کننده و سراسری مبدل گردد:

  فکر را پر بدهید و نترسید

که از سقف عقیده برود بالاتر

فکر باید بپرد!

برسد تا سر کوه تردید و ببیند

که میان افق باورها

کفر و ایمان چه به‌هم نزدیکند!

فکر اگر پر بکشد؛

هیچ‌کس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست!

همه پاکیم و رها …!

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: