UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

نگاهی به شعری از فرناز جعفرزادگان

نگاهی به شعری از فرناز جعفرزادگان

دست هایش را

در عقربه ها می‌ریزد و 

روی شانه‌ام مکث می پاشد 

کرکسی 

که هر روز 

برای خاک غذا می‌برد 

شعری  است کوتاه‌. تنها با به‌کارگیری چند واژه‌. اما در گزینش و چیدمانی شاعرانه‌. واژه‌گانی که‌ در میدان بازی زبانی، هرکدام ژستها گرفته‌ و نقش ها ایفا می کنند. در شعر نیز هرکدام تداعی کننده‌ی مدلول هایی پرتاویل. دست بردن برای نوعی استاتیکای ادبی و شاعرانه‌ که‌ موجب زیبایی و چشمگیری میدان بازی است.

ریختن د‌ست در عقربه‌….

دست ــــــــــــ نمادی انسانی. تداعی کننده‌ بودن،کار و تلاش، بقا ، دفاع ، گرفتن و دادن، و….

عقربه‌ ـــــــــ نماد زمان. ساعت. شمارش. انتظار. زندگی. عمر و….

مکث نمودن روی شانه‌ی راوی.راوی؛ همچون انسان نوعی…

و اما این حکایت کرکسی است که‌ در انتظار لاشه‌یابی است برای بقا …!!

موجودی که‌ هر روز برای خاک غذا می برد؟! آشنایی زدایی غریب در فلسفیدنی حکیمانه‌!!!

و در این بین مبارزه‌ای برای ماندن و بقا در بین انسان و گوشتخوار و خاک…. نهایتی گریز ناپذیر و تلخ و اما شیرین در این آفرینش ادبی. دنیایی که‌ در خوانش اولیه‌ همه‌ چیزش در هم ریخته‌. دست و زمان در اختیار کرکس!!. خاک در انتظار غذا.  و انسان موجودی بی اراده‌ !!

اما در عمق نظمی پایدار و غریب.

این بود که‌ این شعر در نظرم جالب آمد. از راه‌ ترجمه‌ به‌ خوانندگان کرد معرفیش کردم.

مریوان، زمستان ۱۳۹۴

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: