UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

زبان من تصویر است

زبان من تصویر است

«بسیاری از شعرهای من ، به جمله منتهی نمی‌شوند و حتی فعل هم ندارند. من نمی‌خواهم در شعر ساختمان بسازم . شعر من یک آیتمش ” اراده به چیدمان ” است ؛ و با دو آیتم مرتبط می‌شود : فضاهای خالی  که دارد و گسستی که ایجاد می‌کنم، این تخریب کلمات ناشی از انحلال است، پیوند و بسط کلمات را شاهد نیستیم. من در کلمات، گسست ایجاد می‌کنم، مدام نفی و رد می‌کنم. اشعار من از این تخریب‌ها، یک حالت ناسازگون دارد ، یک جور سیاست اقتصادی هم در نحوه چیدمان شعرها هست، بسیار فشرده که گویی شکل نمی‌گیرد انگار من بخشی از شعرم را نمی‌نویسم و دوست ندارم شعر یکپارچه بنویسم.»

شاید شعر امیر قاضی‌پور را شعر آینده بنامیم و مخاطبان با شعرهایش در آینده بیشتر درگیر شوند. ایده‌ی شعر سینمایی ایده‌ای است که می‌تواند حرف‌های زیادی برای گفتن داشته باشد، به همین بهانه گفت‌وگویی را اختصاص داده‌ایم با امیر قاضی‌پور که در ادامه می‌خوانید.

چطور ایدهی نوشتن شعرهای سینمایی به ذهنتان رسید؟ آیا مشابه آن را تا به حال در کار شاعران دیگر (اعم از ایران و جهان) شاهد بودهاید؟

شعر ، شعرِ زبان است و لاغیر. زبان سینما هم تصویر است . من  به تصویر گرایش دارم که علاقه به سینما ، یک عاملش هست.  زبان من تصویر است و من از ابزار سازی در شعر و سینما متنفرم . بسیاری از خوانندگان شعر یا مخاطبان شعر، دنبال مفهوم و روایت صرف در شعر هستند، مثل سینما که در بدنه اصلی‌اش سینمای حرف و حرف و حرف‌! است. خیلی‌ها به دنبال تصاویر نیستند به دنبال خواندن کلمه‌ها هستند که در این صورت، بیشتر معنا‌گرایی مدنظر است. من به کارهای زبان‌محور و تصویر‌محور علاقه دارم که البته به دو صورت ناخودآگاه و خودآگاه در شعرم به وجود آمده است‌.  وقتی تصویر یا فیلمی را می‌بینم‌، می‌توانم در راستای آن بصورت ناخودآگاه شعر بنویسم  یا شعرهایی که بدون دیدن فیلم‌ها نوشتم که شعرهای سینمایی هستند.

زبان = کلمات + تصاویر. در بسیاری از شعرها، جهت فیلمی می‌توان یافت. برخی از دوستان شاعر از من انتظار داشتند و دارند که فیلم‌ساز شوم‌، که یکی از رگه‌های اصلی‌اش دیدن فیلم‌های ژان لوک‌گدار است‌. گدار‌، در فیلم‌هایش شاعر است و زبانش تصویر است. وقتی تاریخ‌(های) سینما را از گدار می‌بینیم، او تصاویر و کلمات را با همدیگر دارد، کولاژ این دو واقعاً شگفت‌انگیزاست‌. در برابرِ فیلم‌هایی که شعر هستند من هم مدعی هستم که شعرهای من تصویری و سینمایی ست، به‌قول پدرام محمدزاده‌: «شعرِ سینمایی شعری‌ست که کات داره‌. شعری که فضا‌سازی سینمایی داره‌. که دوربین داره و شخصیت‌ها و ابژه‌ها رو مد نظر قرار می‌ده، شعری که تدوین داره که صدا داره، که حرکت داره این شعر سینماییه. از روترین مشخصه‌های شعر امیر قاضی پور کات‌های پی در پی و عوض کردن فضا و رنگه».

کارهای تصویری و زبانی بسیاری هست که نزدیک به شعرهای سینمایی‌ست، در هر شعر تصویری هست و ترکیبی از چند تصویر و پیوندی از تصاویر‌. شاعرانی مثل بودلر‌، مالارمه و لترئامن، قدرت منفجر‌کننده تصاویر را دریافته‌اند.‌ «‌نووالیس‌» می‌نویسد‌: لحظه‌هایی هست که الفباها، کتاب‌های حساب همه شاعرانه می‌نماید‌… این لحظه فیلم است‌. در کل شاعر با تصویر سخن می‌گوید مثل کاری که فیلم‌ساز انجام می‌دهد‌. بین فیلم و شعر‌، آن‌قدر پیوند وجود دارد که یک شاعر می‌تواند ادعا کند فلان فیلم‌، شعر من است که تصویر شده است.تجربهگرایی را در شعر چگونه تعریف میکنید؟

خب! من از شاعران تجربی هستم . شعر تعریفی ندارد یعنی چیز شکل گرفته‌ای به عنوان فرم خالص در شعر نداریم.  تجربه‌ی نوشتن و صورت‌های جدیدی که از شعر داریم برای مثال: کتاب شعر«از کلید تا آخر» از عباس حبیبی‌، نمونه‌ی شعر تجربی ست‌. برای من شعر تجربی مانند هنر نقص‌دار می‌ماند، کلاسه شده نیست و مرتب قرار است نو شود که یک جور حالت بی‌واسطه و ضدتفسیری دارد‌. شاعران شعرِ دیگر مانندِ بیژن الهی، بهرام اردبیلی‌، هوشنگ آزادی‌ور و غیره در زمره‌ی شاعران تجربی هستند. وقتی من کتاب شعر«‌دیدن‌» از بیژن الهی را می‌بینم‌، اتود‌های شعری را هم در این اثر می‌بینم‌. گویی شاعر به عمد کارهای خیلی خوب را کنار شعرهای ضعیف آورده است‌. تجربه‌گرایی در شعر – فیلم «سال گذشته در مارین باد» از آلن رنه و آلن رب گریه‌، شاهد مثال است‌. بقولی‌، مارین باد انواع تفسیر را قبول می‌کند‌. وقتی منتقدی مثل پالین کیل به مارین باد می‌گوید‌: مشتی تصاویر قشنگ و دیگر هیچ‌! متوجه تجربه‌گرایی فیلم نشده‌است‌. متاسفانه به‌جای تجربه‌گرایی در ایران‌، تقلید و تولید آثار یک دست و هماهنگ‌! را شاهدیم‌. تجربه‌گرایی فراتر از آن چیزی که هست‌، باید باشد‌. برای مثال وقتی رزا جمالی، سه کتاب اول شعرش را منتشر کرد‌، با تجربه‌های جدیدی در شعر روبرو بودیم‌. تجربه‌ی شعرِ نمایشی در کتاب شعر«‌برای این ماجرای پلیسی قهوه‌ای دم کرده‌ام‌» .‌شکل شعر نوشتن رزا جمالی‌، نوعی عادات‌زدایی و غریبه‌گردانی در فضای شعر ایران بود، حتی نام شعرها مثل کتاب «‌این سیب نیست یا خیار است یا گلابی»، صدای احمدرضا احمدی را درآورد‌. چون احمدرضا احمدی‌، روزمره‌گی شعری دارد و رزا جمالی خلاف عادت او شعر دارد‌. پس احمدرضا به رزا‌، حمله می‌کند که البته من طرفدار شعرِ رزا جمالی در سه کتاب اولش هستم.

الهام ملک پور شاعر معتقد است که در شعر شما کلمهها روی هم تخریب میشوند… من نیز معتقدم که واژگان در شعر شما کارکرد جدیدی را تجربه میکنند، کارکردی که حتی اغلب به ساختن جمله نیز ختم نمیشود یعنی در برخی سطرها کلمات فقط کنار هم قرار میگیرند بدون این که جملهای را بسازند؛ با اینحال، انتخاب کلمات و شیوهی به کاربردنشان به گونهایست که این کنارهم قرارگرفتن، تأویلهای شاعرانه ایجاد میکند. آیا این شیوه نوشتن را تعمدی برگزیدید یعنی شعرهایتان را با فکر مینویسید یا به صورت جوششی؟ کلا چه فرایندی طی شد تا به این شیوه نوشتن رسیدید؟

ممنون از سوال خوبتان‌. بله در بسیاری از شعرها ، کلمات روی هم تخریب می شوند و صد البته بسیاری از شعرهای من‌، به جمله منتهی نمی‌شوند و حتی فعل هم ندارند‌. من نمی‌خواهم در شعرم ساختمان بسازم. شعر من یک آیتمش «‌اراده به چیدمان‌» است و با دو آیتم مرتبط می شود :‌«فضاهای خالی‌» که دارد و گسستی که ایجاد می‌کند‌. این تخریب کلمات‌، ناشی از انحلال است و پیوند و بسط کلمات را شاهد نیستیم. من در کلمات‌، گسست ایجاد می‌کنم، مدام نفی و رد می‌کنم‌. شعرهای من از این تخریب‌ها‌، یک حالت ناسازگون دارد یک جور سیاست اقتصادی هم در نحوه‌ی چیدمان شعرها هست، بسیار فشرده که گویی شکل نمی گیرد، انگار من بخشی از شعرم را نمی‌نویسم‌. دوست ندارم شعر یکپارچه بنویسم‌. این نوع شعر نوشتن که الهام ملک پور، به آن اشاره کرده است حالت تخریبی، هیستریک و اذیت کننده دارد‌. یک وجه ذاتی هم دارد که من مدام در حال نفی و رد‌کردن آن هستم و به شکل زیباشناسانه‌ای شاهد‌، چیدمان کلمات هستیم .

 پدرام محمدزاده شاعر نیز در نقدی که بر اشعار شما نوشته است، میگوید:‌«ما در اشعار قاضیپور با پرشهای زمانی – مکانی رو به روییم» اما بعد توضیح میدهد که این پرشها از نوع پرشهایی که رویایی و باباچاهی در شعر خود دارند نیست. من نقد ایشان را خواندهام و میدانم نظر ایشان چیست اما دوست دارم بدانم که به نظر خود شما پس این پرشهای زمانی‌‌مکانی اشعارتان از چه نوعی است؟ ممنون میشوم توضیح دهید و اگر علتی نیز پشت وجود این پرشها در اشعار شما هست، برایمان از آن بگویید.

ماجرای این پرش‌های مکانی و زمانی‌، ناشی از شکل نگرفتن شعرم دارد. که البته این ویژگی شعر من است. مدام گسست ایجاد می‌شود و یکپارچگی ندارد، بقول معروف چفت و بست ندارد‌. البته همیشه یک نوع روایت کلی در شعر من است که خیلی‌ها نمی بینند و به خواندن و دیدن شعرکمک می‌کند. فاصله گذاری ها هم در شعرم وجود دارند چون شعر من بخش نوشته نشده‌ای هم دارد. در شعر من چیزهایی می خواهد بیرون بزند زیرا وحدت بین سطرها کم است‌. مخاطبی به من می‌گفت شعرهای تو مثل تیترهای روزنامه است‌. در شعرم می‌نویسم : «باران / خط زدن ادامه». جهش‌های زمانی و مکانی در شعر من تبدیل به آیتم شعر شده است‌. یک جور فرم است اما  گونه‌ی گویشی که می‌نویسم، مخاطب را گیج می‌کند زیرا نخ ارتباطی کم‌رنگ است و برخی اوقات محو می‌شود‌. با دهان باز مخاطب نمی‌داند که چه بگوید. یا اصلا چه دستگیرش شده این‌جا از زبان مخاطب شعرم گفتم‌. مثال می‌زنم‌. شعری دارم با عنوان «شاتوت‌های زمستان‌» که جهش‌های زمانی و مکانی و زبانی را دارد اما بعد از خواندن این شعر چیزی غیر از جهش‌های زبانی و مکانی را هم داریم‌. نوعی«ژویی سانس‌» و ارضا نشدن، فقط پرش نیست انگار فقط فرم شعر را می‌بینند و محتوا را نمی‌بینند که با فرم کار کرده است‌. شعر را ببینید :

 شعری با عنوان شاتوت‌های زمستان:

خنک شدم از زمستانی که قطعات باران را با گردنی لخت

«‌از پاشنه انداختن خسته شدم‌»

بریده شدن در طول یک لحظه

«دو گیلاس بدون تو. بدون گوش»

روی انظباط اگر عاشق نمی‌شدم

«چاهار قطعه‌ی آزاد باران»

دست‌های یک حباب :

«مانده کف دستم فقط»

تمام عناصری که از ناخن انگشتانم

و موهای قهوه‌ای

«بدون شاخه‌ام‌»

جم نمی‌خوردم

و زلزله ما را پخش می‌کرد.

سال ها است که در شعر ایران با جریانی یا بهتر است بگویم جریانهایی مواجهایم که از نظر کارکرد زبانی با اشعاری که تنها در «سطح» زبان اتفاق میافتد، شاید بتوان گفت صد و هشتاد درجه متفاوت است. اما به همین دلیل نیز گفته میشود که خوانندگان با این شعرها که پیچیدگی وجه بارز آنها است، کمتر ارتباط برقرار میکنند. نظر شما در این باره چیست؟ آیا اشعار خود را نیز اشعاری کم مخاطب به شمار میآورید؟

سطح همیشه بد نیست. نمونه استثنایی که شعر در سطح زبان اتفاق افتاده، شعر شمس آقاجانی ست. شعرهای این شاعر از مناسبات ساده زندگی وام گرفته شده. شعرهای شمس آقاجانی در ضمن شعرِ زبانی‌ست اما در سطح زبان است؛ به گونه‌ای که مخاطب عادی هم می‌تواند با شعر ایشان ارتباط برقرار کند‌. واقعاً برای من عجیب است که از نظر مخاطب شعری اینقدر فقیر هستیم و امثال شمس لنگرودی و گروس عبدالمکیان (‌از ابتذال‌های شعر‌) در یک لایه کاملا سطحی حرکت می‌کنند‌. شعر شمس آقاجانی قابلیت خوانده شدن برای عوام و خواص را با هم دارد .

ببینید‌! من شاعر و همکاران شاعر من خواهان دیده شدن و شنیده شدن هستیم‌. صدای زنده یاد هوشنگ آزادی‌ور‌، هنوز در گوشم هست که می‌گفت‌: هیچ وقت ارزش کارهای من دیده نشده‌. بقولی هوشنگ آزادی‌ور و امثال من و شاعران الیت و نخبه‌، از دیده نشدن گلایه نداریم‌. مدام دنبال دیده‌شدن و شنیده‌شدن هستیم .

بگذارید رو‌راست بگویم. من زمانی افتخارم این بود که فکر می‌کردم هر چه مخاطب کم‌تر‌، بهتر‌! این به جهت دشواری برخی از کارهایم بود‌. برخی از شعرهای من براحتی با مخاطب ارتباط برقرار می‌کنند و برخی‌هایشان، دشوار و پیچیده هستند، اذیت‌کننده هستند‌. شعر خواندن سخت است‌؛ و دیدن و تفسیر‌کردن شعر غیرمتعارف و اغلب دشوار‌. انگار ما شاعرهای غیرمتعارف‌، در حال نان و ماست خوردن هستیم و توقع زیادی هم نداریم . اما ندیدن‌ها و بی‌اعتنایی‌ها، باعث فردگرایی مفرط و ویرانی آدم‌ها می‌شود.  مانند شاعران شعرِ دیگر که تا ویرانی پیش رفتند‌. هر چند در سال‌های اخیر دارند دیده و خوانده می‌شوند. جریان غیرمتعارف ادبی و هنری در ایران‌، نیاز به شنیده‌شدن و دیده‌شدن دارند‌. آربی اُوانسیان، فریدون رهنما، بیژن الهی‌، هوشنگ آزادی‌ور و پرویز اسلام‌پور تازه در سال‌های اخیر‌، دارند معرفی می‌شوند. به نظرم شعر پیچیده و دشوار هم نیاز به تبلیغ دارد در کنار این‌که معرفی و تبیین شود. یداله رویائی، خودش با مقالات و گفتگوهایش، توانسته شعرِ خودش را برای مخاطبش باز کند‌.  ما شاعرها‌، منتقد‌های شعر خودمان هستیم، منتقد که فقط شغلش نقد شعر باشد و شاعر نباشد‌، نداریم‌. کسانی مثل مجید یگانه‌، سپیده جدیری‌، مونا طالشی‌، پدرام محمدزاده، هوشیار انصاری فر‌، علی قنبری‌، علی سطوتی قلعه از خود شاعرها می‌توانند ‌به معرفی و شناخت شعر و شاعر کمک کنند که این کار را در مقالات و یادداشت‌هایی انجام داده‌اند. آیا مخاطب‌، کتاب «من چرا اینقدر تند می‌نویسم» علی سطوتی را خوانده است؟ چرا نشریات ما از کسانی مثل مجید یگانه و محمد‌حسن نجفی کمک نمی‌گیرند‌؟

فکر میکنید تجربههایتان در کتاب جدیدی که از شما چاپ شود، متفاوت از تجربههاییست که در خلق اشعار کتاب قبلی به کار بسته بودید؟

بله تا اندازه‌ای فرق خواهد کرد‌. سهند آدم عارف (‌شاعر و منتقد)، یکبار دو کتاب شعرم را نقد کرده بود. دفتر «الیت‌» با «‌جان پرنده‌ای از حشره‌های بلند‌» فرق‌هایی داشت مانند دو ترم متفاوت سال تحصیلی‌. البته من دوست دارم «دفتر شعر» منتشر کنم  .‌کتاب و مجموعه‌، وحدت و یگانگی دارد، مثل کتاب‌های یداله رویائی در هفتاد سنگ قبر و امضاها که حالت یگانه‌ای دارند‌. متن‌های واحد با قبض و بسط‌ها متفاوت هستند‌. دوست دارم در دفتر شعرم‌، تعداد زیادی از شعرهایی را داشته باشم که هر کدام با دیگری فرق داشته باشند‌. البته ویژگی شعرهای قبلی‌ام در شعرهای جدید هم هست‌. اراده به‌چیدمان – گسست‌ها و فضاهای خالی – تصویری و سینمایی بودن و غیره به آیتم‌های جدید شعری‌ام اضافه می‌شود .

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: