UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

دختر مریخی: من ابتدا یک زن هستم و بعد یک معلول!

دختر مریخی: من ابتدا یک زن هستم و بعد یک معلول!

تقریبا توانستم به اهدافی که می‌خواستم برسم، اهدافی که توانست نگاه قسمتی از مردم کشورم را نسبت به معلولین روشن کند، هدفی که باعث شد بسیاری از معلولین از بیان‌کردن خودشان و احساسات‌شان در جامعه ابایی نداشته باشند و خودشان را سانسور نکنند. من با صدای بلند زندگی می کنم شاید زندگی من باعث شود که روی زندگی نفر دیگری تاثیر مثبت بگذارد.

گفتگو با منیژه رضایی اولین زن مدل ایرانی، که به دختر مریخی معروف است بسیار شیرین است، آنقدر سرزنده به مشکلات می‌خندد که نگاه هر کسی به معلولین و جایگاه آنان را تغییر خواهد کرد. منیژه دستی بر شعر هم دارد که لطیف و گویای احوالات اوست. دختر مریخی از موفقیت­‌ها و سختی‌ها برای ما سخن گفته که شرح آن را در پی می‌خوانید:

من اول یک زن هستم بعد یک معلول اما دیگران من را اول یک معلول می‌بینند بعد یک زن. معلول بودن ربطی به نداشتن غرایز و ظرافت‌های زنانه ندارد چرا نتوانم در حق و حقوقی که مربوط به زنان است دخالت کنم و به قوانین معلولی که نسبت به زن در ایران هست اعتراض کنم.

با دختر مریخی شروع کنیم. عنوان دختر مریخی از کجا آمده‌است؟ چه دیدگاهی پشت این عنوان قرار دارد؟

برای همه سوال است که چرا به خودم  دخترِمریخی می‌گویم. من از زمان کودکی با بیماری‌های نادر و عجیب به‌‌دنیا آمدم که ظاهرم خیلی با دیگران فرق داشت.
چون جمجمه‌ام نسبت به دیگر اعضای بدنم بزرگتر است
چون چشم‌های‌ من درشت‌تر از اعضای صورتم است
چون تصوری که خیلی از دانشمندان نسبت به آدم مریخی‌ها داشتند شبیه من بود…
چون از کودکی دائماً به من گفتند: تو شبیه ما نیستی پس نمی‌تونی مثل ما رفتار کنی آرزو داشته باشی و شبیه ما زندگی کنی…
چون به من گفتند: کارهایی که ما می‌تونیم انجام بدیم تو نمی‌تونی انجام بدی
چون گفتند: از بلند پروازی‌هات باید کم کنی و بشینی یه گوشه‌ای زندگی‌‌ات رو بکنی تا زندگی‌ات یه روزی تموم بشه
چون گفتند: حق عاشق شدن و دوست داشته شدن رو نداری چون قد و هیکلت شبیه ماها نیست…
چون…
چون…
چون…

به خودم گفتم، بله، من از کره‌ی دیگری آمدم و شبیه شما نیستم، من یک دختر مریخی هستم…
من از مریخ آمدم‌ زندگی و طرز فکرم و آرزوهایم شبیه زمینی‌ها نیست…
بله من دختر مریخی هستم…

در حال حاضر دختر مریخی الگوی مناسب، برای کسانی است که نمیتوانی و نمیشود را دائما در زندگی خود لمس میکنند. راز موفقیتت را در چه چیزی میبینی؟

راز موفقیتم را در خودشناسی و اعتماد به نفسم، که از اول زندگی با من بزرگ و بزرگتر شدند می‌دانم‌، هیچ وقت یک شبه به‌دستش نیاوردم.

از خانواده تا جامعه ، جمله‌های نمی‌تونی و نمی‌شه را زیاد شنیدم اما در خلوت خودم بارها خودم را ستایش و تشویق کردم و این باعث شد استقلال در عمل کردن به هر کاری که از نظر اطرافیانم غیر ممکن بود را بدست بیاورم. خودم را دوست دارم با تمام چیزی که شاید در دید دیگران ناقص هست.

راه دشوار زن بودن و سخت‌­تر از آن زن معلول بودن تو را ناامید نکرد؟ در قبال نادیده گرفته شدن‌­ها و توهین­‌ها چه واکنشی نشان میدادی؟

مسلما زن بودن در ایران محدودیت‌ها و سختی‌های خودش را دارد، تصور کنید که این زن معلولیت هم داشته باشد خواه ناخواه این سختی و محدودیت‌ها دو چندان خواهد شد اما من جمله‌ای دارم که میگم:‌ من اول یک زن هستم بعد یک معلول اما دیگران من را اول یک معلول می‌بینند بعد یک زن. معلول بودن ربطی به نداشتن غرایز و ظرافت‌های زنانه ندارد چرا نتوانم در حق و حقوقی که مربوط به زنان است دخالت کنم و به قوانین معلولی که نسبت به زن در ایران هست اعتراض کنم. بله من اول یک زن هستم بعد یک معلول!

چه تفاوتی بین فرهنگ و پذیرش جامعه‌ای ایران و کشوری که الان و در حال حاضر در آن زندگی میکنی وجود دارد؟

اصلا غیر قابل مقایسه است. من به کشوری آمدم که نه زبانش را می‌فهمیدم و نه فرهنگش را. اولین باری که وارد شهر شدم و اولین تجربه‌ی سوار شدن مترو آن‌هم به تنهایی را داشتم به همه چیز ریز‌بینانه و با دقت توجه می‌کردم.  به نگاه مردم در عکس‌العمل‌شان نسبت به خارجی بودن‌ام، به معلول بودنم.  شاید باور نکنید برای اولین بار در عمرم احساس کردم، یک آدم معمولی از جنس این انسان‌­ها که دو پا دارند و دو دست و دو چشم هستم نه دختری که از کره‌ی دیگری آمده است.

حتی بچه های کوچک به من نگاه متعجبانه نداشتند، به من نخندیدند و مرا با انگشت نشان ندادند. شاید خیلی‌ها با خواندن این حرف من تعصبات بی‌جا نسبت به ایران و ایرانی‌ها داشته باشند اما این واقعیت زندگی ما معلولین است که در ایران برخورد بدی با من صورت می‌گرفت.

جالب اینجاست که من تا زمانی که در ایران بودم بیشتر احساس غربت داشتم و از وقتی به کشور هلند آمدم، حس نمی‌کنم در کشور دیگری و در قاره‌ی دیگری با زبان و فرهنگ  متفاوتی زندگی می‌کنم. چون فرهنگ و جامعه‌ی این کشور مرا به عنوان یک انسان عادی پذیرفته است.

در ایران نگاه ارگان‌­های مربوطه به امور معلولین را چگونه دیدی؟ آیا رسیدگی ارگان­‌های مربوطه به حد نیاز بود؟  در کل یک معلول در ایران با چه مشکلاتی در بحث خدمت‌رسانی مواجه است؟

به جرأت می‌گویم که عملکرد ارگان‌های مربوط به امور معلولین در ایران افتضاح و زیر صفر هست. از بهزیستی گرفته تا شهرداری و صدا و سیما.  هر ساله روز جهانی معلولین یا هفته‌ی بهزیستی، مسئولین در تلویزیون یک سری شعارها و رویاپردازی­‌هایی را برای جامعه‌ی معلولین به دروغ کلید می‌زنند، وقتی آدم‌های عادی جامعه این اخبار را گوش می‌دهند به خود می‌گویند : الان دیگه نون معلولین تو روغنه و توی رفاه کامل هستن! در صورتی که اصلاً چنین چیزی نیست.

مثلا صداوسیما که نقش آموزشی و کلیدی می‌توانست در نگاه و دید مردم نسبت به معلولین داشته باشد، بسیار برعکس عمل کرده است و با ساخت سریال‌ها و فیلم‌هایی باعث شده، که نگاه جامعه به معلولین نگاه به موجودات بدبخت و فلک زده باشد، اما در رسانه‌های خارجی چنین چیزی نمی‌بینیم. مثل سریال گیم آف ترونز که بازیگر نقش اول سریال یک کوتاه قامت است با اینکه سریال تخیلی است و واقعیت تاریخی ندارد.

یک معلول در ایران از نیازهای اولیه گرفته تا دوا و تجهیزات پزشکی نیاز به حمایت دارد، که در ایران بهزیستی با دادن ماهیانه ۵۳ هزار تومان سر و ته قضیه را جمع می‌کند، که البته گویا چند ماهی هست کمی بیشتر شده اما زیر ۲۰۰ هزار تومان هست.  بارهای توی تلویزیون اعلام کردند که قرار است دو برابر کنند، اما به نظر من اگه صد برابر هم کنند باز کفاف زندگی پر از خرج یک معلول را پاسخگو نیست، چون که ما معلولین حتی نیازهای اولیه­‌ی پر خرجی داریم.

در اینستاگرام بسیار فعال هستید، که بعضن به دلیل شیوهی جدید زندگی که در پیش گرفته‌­ای؛ برای مثال پوشش، اعتقادات مذهبی، حمایت از همجنسگرایان و غیره حاشیه­‌هایی به وجود میآید. واکنش شما به این قبیل مسایل چگونه است؟

 خب مسلماً اوایل خیلی ناراحت و عصبی می‌شدم اما کم نیاوردم و قوی ادامه دادم و کم کم درصدد کامنت­‌های توهین و فحاشی و تمسخر دیگران کمتر شد و در مقابل تحسین مردم به من بیشتر شد. البته هنوزم مستثنا نیستم از این حواشی‌ها اما من گرگ باران زده شده‌ام و تقریبا توانسته‌ام به آن هدفی که می­‌خواستم برسم. هدفی که توانست نگاه قسمتی از مردم کشور را نسبت به معلولین تغییر دهد. هدفی که باعث شد بسیاری از معلولین از بیان‌کردن خودشان و احساسات‌شان ابایی نداشته باشند و در جامعه خودشان را سانسور نکنند. من فقط با صدای بلند زندگی می کنم که شاید این زندگی من باعث شود بر روی زندگی یک نفر تاثیر مثبت بگذارد. و چه بسا کامنت‌ها و پیام‌های بسیاری از مردم‌های معمولی و عادی دریافت می‌کنم که به من لطف دارند که از من چقدر انرژی می‌گیرند و با دیدن کارها و زندگی من به خودشان آمده‌اند و باعث پیشرفت‌شان شده‌ام. و این یعنی پیروزی من نسبت به اهدافی که داشتم و دارم.

آیا آینده­‌ی دختر مریخی رقم خورده است؟ یا اهداف جدیدی را میخواهید دنبال کنید؟

 آینده­‌ی دختر مریخی مثل گذشته‌­ای که داشت هنوز پیچ در پیچ و ناشناخته است. اگه آینده‌ام تمام شود معنی آن این است که من مرده‌ام. تازه قطار زندگی من در سرآشیبی ملایمی که میخواستم از مناظر اطرافم لذت ببرم افتاده است. البته مشکلات هیچ وقت دست از سرم بر نمی‌دارند اما همین مشکلات هستند که باعث می‌شوند هر روز قوی تر یک قدم به جلو بردارم. شاید هر کسی که عکس‌ها یا فیلم‌های من را ببیند حسرت زندگی من را بخورد و بگوید: خوش به حالش اما چیزی که من بارها به مخاطبانم گفتم این است که هیچ کسی از پشت صحنه­‌ی زندگی کسی خبر ندارد و گاهاً شده بود که در اوج مشکلات بودم اما پست‌های امید و زندگی می‌گذاشتم که هم برای خودم تداعی‌کننده‌ی قدرت‌های وجودی‌ام باشد و هم برای مخاطبان‌ام آرام‌بخش.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: