UA-28790306-1
تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

چگونه شعر اندوه را تحمل‌پذیر می‌کند

چگونه شعر اندوه را تحمل‌پذیر می‌کند

[show_avatar email=1390 align=left user_link=authorpage display=show_name avatar_size=200]ترجمه و تالیف: عباس شکری  

 

«آدری لورد Audre Lorde» شاعر آمریکایی در کتاب خاطره‌هایش چگونگی توان قصه‌گویی در کمک به ما برای تحمل اندوه را بازتاب داده است. او در این خاطره‌ها هنر زنده ماندن در جهان پُر از تحول و دگرگونی اکنون را به ما می‌آموزد.

لورد نویسنده، شاعر و کنش‌گر فمینیست سیاه‌پوست در مقاله بسیار ارزشمند خود؛ “شعر کالای لوکس نیست”، در سال ۱۹۷۷ استدلال کرد که شکل و فرم هنری فراتر از محدودیت‌های واژه‌ای است که نوشته می‌شود. او اصرار داشت که شعر فقط جهان را آن‌گونه که هست، بازتاب نمی‌دهد. بلکه وجه جدیدی از هستی را نمایان می‌کند. لورد نوشت: “شعر کیفیت نوری را تشکیل می‌دهد که در آن ما امیدها و رویاهای خود را برای بقا و تغییر پیش‌بینی می‌کنیم، ابتدا به زبان تبدیل می‌شویم، سپس به ایده، و دیر‌تر به اقدامات ملموس‌تری تبدیل می‌شویم. وی می‌افزاید: “هیچ ایده جدیدی وجود ندارد … فقط روش‌های جدیدی برای احساس کردن آن‌ها وجود دارد.”

آدری لورد

در ماه‌های اخیر و در سکوت و تنهایی دوران کرونا که چشم‌انداز روشنی برای فردا یافت نمی‌شود، بیشتر به کلام لورد فکر می‌کنم که می‌گوید: “شعر مرگ را کیمیاگری می‌کند و زندگی‌هایی را در تصور ما می‌نشاند که با خشونت تمامیت‌خواهانِ نژادپرست کوتاه شده‌اند.” گویا بافت ناگهانیِ عجیب‌وغریب دوران کرونا چنین فضایی را ممکن کرده است. فضایی که گاه بی‌شمار خواننده را هم ممکن می‌کند. در لحظه‌هایی که یقین در تاریکی گم‌شده، شعر بین اکنون و گذشته، پُلی درخشان می‌سازد و نشان می‌دهد که چگونه یادآوری می‌تواند آینده را دگرگون کند.

این روزها خواندن خاطرات ناتاشا ترتهوی  Natasha Trethewey، یکی دیگر از شاعران آمریکایی، دوباره کلام درخشان لورد را به یادم آورد. ناتاشا در جدیدترین کتابش به گذشته بر‌می‌گردد. از روزهای دور تا واپسین روزی که مادرش به دست ناپدری‌اش کشته می‌شود. اگرچه خاطره‌نویسی ناتاشا، به‌صورت نثر نوشته شده، اما سرشار است از استعاره. زبان این نوشته مراقبه‌ای است که نقش شعر و قصه‌گویی (دومی گسترده‌تر)، برای سازگاری با آسیب‌ و اندوه را نشان می‌دهد. ناتاشا در ژرفای پژوهش گذشته‌نگر خود، مانند لورد، درس‌هایی برای ادامه حیات در شرایط زوال امروز ارائه می‌کند.

طنین شعر اجتناب‌ناپذیر است: ناتاشا بر این باور است که مرگ مادرش جدا از رشد خشونت در آمریکا و به‌ویژه در جنوب این کشور، جایی که او رشد کرده است، نیست. “مادرم در Memorial Drive کشته شد. در این خیابان تندیس یادبود Stone Mountain کوه‌سنگی هم نصب شده است. تندیسی برای گرامی داشت یادمان هم‌پیمانی، زخم‌های بزرگ جنگ داخلی، تجاوز و خشونت. ناتاشا در گفتگویی با رسانه‌ها می‌گوید: “مدتی طول کشید تا فهمیدم که رو در رویی واقعی با رویدادهای زندگی است که استعاره پایدار در پروژه‌ام را شکل داده تا بتوانم – این زخم‌ها و غم و اندوه را، چه شخصی و چه ملی، کنار هم بگذارم و آن‌ها را با فرمی نو، زنده نگه دارم.”

کتاب Memorial Drive تمرین سرپوش نگذاشتن است بر آنچه فرد یا تاریخ داوطلبانه آن را پنهان نگه می‌دارد. در این معنا، ناتاشا با نوشتن این خاطره، اندوه گذشته را احساس می‌کند. همان‌گونه که لورد پیش‌ازاین گفته بود، فقط روش‌های جدیدی برای احساس کردن آن‌ها وجود دارد. ناتاشا در صفحه‌ی آخر خاطراتش می‌نویسد: “سه دهه، بازه زمانی زیادی است تا انسان اندوه از دست دادن دیگری را دریابد و آن را درونی خود کند. با گذشت زمان، آدم با اندوه و غم از دست دادن عزیزان عادت می‌کند. بیشتر روزها، پدیده‌ای‌اند در دوردست‌ها، انگار هماره در کرانه‌های دور با کوله‌باری سنگین به سوی من موج‌ها را می‌پیمایند.”

بیان جمله “پدیده‌ای‌اند در دوردست‌ها” در نثر، معنای نیاز به ساختن پلی در ذهن ناتاشا را نشان می‌دهد تا بتواند شکاف بین خود و درد را اندود کند. واژه‌های به کار برده شده در نثر ناتاشا، ارتباط کلامی بین انسان و تاریخ را هم نشان می‌دهند: با “کوله‌باری سنگین” به سوی ایالت‌های جنوب تا مردمی که زمانی سرزمین‌شان را از دست داده بودند. مردمی که با کار و زحمت‌شان توانسته بودند سرزمین نوآباد بسازند را دیدار کنند.

چالش خاطره نویسی، ناتاشا را به سوی نوشتن نخستین شعرش هدایت می‌کند که در آن به قتل مادرش اشاره می‌کند. در چارپاره‌ای که در آخر کتاب منتشر شده و «تندیس» نام دارد، ناتاشا خواب یا رویایی را توضیح می‌دهد که در آن مادر را با اثر زخم گلوله، سه هفته پس از حادثه قتلش در خواب می‌بیند. در رباعی پایانی، ناتاشا انگیزه نوشتن خویش را با مسئولیت حفظ خاطره مادر گره می‌زند:

 

چرا نتوانستم جانش را نجات دهم

با جان خویش، او با جانش به من زندگی داد

و چرا نتوانستم در نور غسل دهم او را

زخم‌هایش را، آوایم را آنجا بیابید.

 

تصویر مادرش حتا در کتاب Memorial Drive هم تکرار می‌شود.: “هنگامی‌که شروع کردم با صدای بلند، فریاد بزنم که می‌خواهم در مورد مادرم بنویسم، می‌خواهم داستان سال‌هایی را بنویسم که کوشش کرده بودم فراموش‌شان کنم، رویاهای بیشتری، بیش از همه این سال‌ها، در چند هفته به سراغم آمدند.”  اما نزدیک شدن به رویایی یک‌سان با سبک‌های متفاوت، او را کمک کرد که بینش دیگری نیز به دست آورد. او در گفتگویی می‌گوید: “چنین می‌نماید که برای پرداختن به موضوع، به بیش از یک فرم و شکل نیاز دارم.”

بسیاری از اندیشه‌های Memorial Drive در مورد داستان‌سرایی به‌عنوان راهی برای بقا، فقط در مورد شاعران، یا حتی در مورد کسانی که به‌راحتی خود را نویسنده می‌خوانند، صدق نمی‌کند. در سراسر خاطره‌گویی، ناتاشا در مورد توان فردیِ بازگشت به تصویرها و خاطره‌ها، چه در شعر و چه در نثر، مراقبه و خیال‌پردازی می‌کند. او در این مورد می‌گوید: “فکر می‌کنم نوشتن پدیده‌ه‌ای است که من بیشترین معنا را در آن پیدا می‌کنم – در تکرار و روشی که موضوع، نه‌تنها تکرار می‌شود بلکه با تکرار تغییر شکل می‌یابد. من فکر می‌کنم به همین دلیل است که نه‌تنها [همان] رویا، بلکه سایر صحنه‌های کودکی‌ام و تجربه‌های دیگر نوجوانی‌ام را دوباره مرور کرده‌ام، زیرا چیزی را می‌بینم که شاید پیش‌تر باوجود هزاران بار دیدن‌شان متوجه آن نشده بودم.” از مهم‌ترین بخش‌های Memorial Drive، بخشی است که ناتاشا این خاطرات را مرور می‌کند، نه‌فقط برای “دیدن” بیشتر بلکه برای رو در رویی مستقیم با خویشتن خویش زمانی که کلاس پنجم بوده است.

ناتاشا ترتهوی

ناتاشا در گفتمان درون خاطره، آن‌جا که با دختری حرف می‌زند، سال‌هایی را بازنویسی می‌کند که کوشش کرده با آگاهی از آزار جسمی و جانی مادر توسط ناپدری فاصله بگیرد. در ارجاع راوی به شخص دیگر در “ضرورت ادامه کار در پیامدهای بعدی”، شعری از تندیس Monument که نمونه‌هایی است از ندیده انگاشته شدن بی‌رحمانه‌ای که قربانیان خشونت خانگی با آن روبرو شده‌اند، ناتاشا به منِ درون خود که جوان‌تر نیز هست، مراجعه می‌کند. با استفاده از ‌شخص دیگر، نویسنده به عقب برمی‌گردد و به خود نگاهی بخشاینده و از سرِ لطف دارد. با یادآوری آن سال‌های دور در Memorial Drive، ناتاشا زمانی را به یاد خود و ما می‌آورد که مادرش به ناپدری‌اش گفته بود: “ناتاشای جوان آزار و اذیت‌های او را شنیده است.”

«شرم و سوگ تو دوچندان می‌شود.» با خواندن این جمله، خواننده صدای مادر را می‌شنود که با التماس و زاری از ناپدری می‌خواهد که آزارش را پایان دهد. اکنون صدای مایوسانه مادر که امید دارد دخترش آنچه او می‌داند را بداند، آنچه او می‌داند را بشنود تا بلکه ناپدری را وادار به آرامش کند، در جان مخاطب ناتاشا طنین می‌افکند. گویا با واقعیت کودک بودن، کلاس پنجم بودن، در گوش مخاطب صدایی طنین می‌اندازد که آیا چیزی قابل تغییر است؟ و مخاطب متوجه می‌شود که هیچ کاری از دست‌اش برنمی‌آید.

تو می‌دانی، تو‌ می‌دانی، تو‌ می‌دانی

خواندن تکرارها در این‌جا بسیار آزاردهنده است. ناتاشا گفته است که می‌خواهد سطرها مانند «دندان قروچه‌ام» نزد خواننده حس شود. اما پذیرش یک آسیب دیرین دفن شده و چگونگی بازتاب آن به‌عنوان یک بار سنگین، کوله‌ای می‌شود بر دوش خواننده تا با راوی هم‌ذات‌پنداری داشته باشد. بدیهی است که خودداری فقط ناراحتی را ابراز نمی‌کند. موجب آرامش هم می‌شود. ناتاشا می‌گوید: “من بارها و بارها به [گفته‌های شاعر انگلیسی پرسی بیشه] برمی‌گردم -“شعر آینه‌ای است که باعث می‌شود آنچه تحریف شده زیبا شود. کارهای شگفت‌انگیزی است که می‌توان با زبان، بافت صوتی و تکرار انجام داد که در حقیقت هرچه می‌نویسم را راحت‌تر می‌کند.” او در جایی دیگر می‌گوید: “زیرا این لذت خالص است. وقتی که شعر می‌سازم یا می‌خواهم نوعی از غزل را در متن شعرِ نثرگونه بیاورم، لذت ناب را حس می‌کنم. سبک می‌شوم وقتی از آنچه ساخته شده بوده است، چیز جدیدی می‌سازم.”

حتی وقتی شعر یا روایت بار شخصی را بر دوش نمی‌کشد، می‌تواند دریچه‌ای برای درک جهان ارائه دهد. به‌عنوان نمونه، تریسی ک. اسمیت Tracy K. Smith شاعر آمریکایی را در نظر بگیرید. در شعر “اعلامیه”، اسمیت با استفاده از یک فرم هنری معروف به پاک کردن، بخش‌هایی از اعلامیه استقلال را دگرگون می‌کند. با این کار اسمیت نوع جدیدی از شعر را رقم زد.

انگار، به جای ابهام در آنچه هست، آن را معنای دیگری می‌دهد. اسمیت، شکوه‌های بنیان‌گذاران را بازآفرینی می‌کند. از آن‌ها استفاده می‌کند تا آسیب‌هایی را به چنگ بیاورد که هنگام حمل برده‌ها، زنان و مردانی متحمل شده بودند. او به دنبال خشونت و تاثیر موج‌دار آن بر انسان بوده است. این شعر سندی اساسی از تاریخ آمریکا را مورد ارزیابی مجدد قرار داد و آن را به‌طور مستقیم به فجایعی وصل کرد که در زمان برده‌داری رخ داده بود.

 

یادآورشان شدیم، شرط مهاجرت‌مان را

و اسکان در اینجا را

                        اسیران اسیر

                                    در دریاهای آزاد

                                                            تحمل کردن

 

مانند شعر «اعلامیه» اسمیت، کوین یانگ Kevin Young هم در کارهای خود زمان خطی و اندوه را در هم می‌ریزد. کتاب ساعت‌ها، مجموعه جستارهای او در سال ۲۰۱۴، نام خود را از نماز عبادی معروف مسیحیان گرفته است. در این اثر، یانگ روزهای پس از مرگ پدرش را شرح می‌دهد. آنچه در این روزها گذشته است را در جدول زمانی قرار می‌دهد که به یک نقطه عطف بسیار شادتر منجر می‌شود؛ تولد پسرش. رابطه بین امید و اندوه کاری است که یانگ در زمانی که گلچین شعر «هنر از دست دادن: شعرِ اندوه و شفا» را در دست داشت، بررسی کرد. این تنش و رویکرد، انگیزه‌ای شد برای ناتاشا که بنویسد.

ناتاشا در گفتگویی به قطعه شعری از لیزل مولر شاعر آلمانی‌تبار اشاره می‌کند به نام «وقتی پرسیده می‌شوم» که در آن مولر نخست از شباهت طبیعت می‌گوید. پیش از آن‌که یکی از روزهای زیبای ماه جون را شرح دهد و بعد هم به مرگ مادرش می‌رسد. مولر نتیجه‌گیری می‌کند که:

 

مادر اندوه‌ام را جای داد

در دهان زبان

تنها چیزی که غمگین‌ام می‌کند

 

ناتاشا که مادر او هم در ماه جون به قتل رسیده، شعر را بسیار سنگین می‌بیند، اما امیدوارکننده می‌داندش. او می‌گوید: “احساسات درون متن است که بارها و بارها مرا وامی‌دارد که غم و اندوهم را به زبان بیاورم. زیرا این تنها چیزی است که اندوهگینم می‌کند.” در ادامه می‌نویسد: “من فکر می‌کنم شعری ازاین‌دست، هم یادآوری انزوایی است که می‌توانید هنگام سوگ احساس کنید، و هم احساس مشترکی که می‌توانید به خاطر زبان داشته باشید و به شما یادآوری می‌کند که این [فرایند] کهنه و مداوم است.”

دردی که اکنون در امریکا دیده نمی‌شود اما پسِ پشت حافظه‌ی تاریخی وجود دارد، بسیار قدیمی و مداوم است. با انتقال مقیاس غم ملی در دوران یک بیماری همه‌گیر، و یا افشای بی‌امان نژادپرستی، شعر در حال حاضر روش‌های جدیدی را برای تجربه و زنده ماندن در تاریک‌ترین فصل‌های زندگی ایجاد کرده است. ناتاشا و دیگر شاعرهایی که با گذار از تاریکی بی‌پایان در حال سرودن واژه‌ها از یک‌سو و خویشتن خویش از سوی دیگر هستند، انگار بقیه ما را هم نیز می‌سرایند.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

عباس شکری روزنامه نگار، نویسنده، مترجم آزاد پژوهشگر خبرگزاری نروژ و موسس نشر آفتاب در نروژ است. او دارای دکترا در رشته‌ی «ارتباطات و روزنامه نگاری» است که اینک همکاری خود را با سایت شهرگان آغاز کرده‌ و آثار او همچنین در نسخه چاپی شهرگان نیز منتشر می‌شود.

تبلیغات

آگهی‌های اجاره خانه:

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: