سه شعر از آرزو نوری
۱
گاهی وقتها
سنگریزه ام
در بستر رودخانه
و گاه
رودخانه ام
بر بستری از سنگ
رفته ام یا مانده ام؟
۲
وسط کوچه
زیر درخت انجیر ایستادهام
با عاشقانه هایی
که به هیچ کجا قد نمیدهد
نفرین میکنم خودم را
که زیباییات را
با مهربانی
اشتباه گرفتم
سرزنش میکنم قلبام را
که می پنداشت
راهی به تو دارد
۳
مرا ببخش
اگر بهار نبودم
و شادی تابستان را
نشانت ندادم
مرا ببخش
اگر پاییز بودم
و از ترس زمستان
برگ برگ فرو ریختم
مرا ببخش که اندوه را
نسل به نسل
با خود آوردم
و به قلب کوچکت بخشیدم
#آرزو_نوری