UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

شعری از سمیه جلالی

شعری از سمیه جلالی

تجسم کن خیابان در عبور بولدوزرها را

تجسم کن فرو می‌ریزد از هر خانه، آبادی

صدای زخمی دیوارها در زیر ویرانی

تجسم کردن‌اش تیغ است بر پهلوی آزادی

بخوان، “آااا”، محتمل گردد که “زا”/ ییدن تجسم نیست

_”دی” با شیخ می‌گفتیم اسرار هویدا را

چه سرها در گریبان رفته زیر نام آزادی

نه پنهان است سرها در گریبان‌های پیدا را

_نه پیدا می‌شود نامی که در بر گیردت عمری

به‌رسم دوستی خنجر به پهلو می‌زند، گیرم

ندانستی که دشمن بود، می‌زد لافِ آزادی

«من از تو، بعدِ نامت در شبی دلگیر میمیرم»

نفس‌گیر است این‌که دشمنت، هم‌سنگرت باشد

حریفِ روبه‌رویت خواهرت یا مادرت باشد

تمام شهر می‌خواند به نامِ دوست، دشمن را

تو گوش‌ات در مسیر راه‌های دیگرت باشد

نزن/ دیوار، دیوار است، شانه، شانه‌ی یار است

گلوله، وحشی است و بیقرار حکم کشتار است

نزن/ من روبه‌رویت نیستم، دیوار یعنی شا

_نه‌هایم، های هایم، شانه‌هایت زیر رگبار است

نزن، جیغ از گلوی شهر می‌بارد، نمی‌دانم

_زمین خشک است یا خون می‌خورد از نافه‌ی خورشید،

نه خون‌خواهِ برادر بوده‌ای و ناگزیر از خون

نه شریانی که این رجاله با فحواش می‌برید

به جبر زیستن، در عمق تاریکی فرو رفتن

به ضرب و شتم‌های نابرادرها، زمین خوردن

پدر، نامِ غریبی در دهانِ مام ملت بود

و ما را خاک، ما را آب، ما را آبرو بردن

بخوان، آاااا، مثل آااازادی، بخوان آب از گلو بردن

بخوان، آاااا مثل آبان، کوچه‌ها را یک‌به‌یک مردن

بگو آاااا در هجاهای کشیده تیغ را خوردن

بگو هم‌وزن آزادی، نمی‌میریم،

می‌مانیم

می‌خوانیم

آااازادی/ الف/ آب است

 آبان است،

آبی، آسمان در اوجِ پرواز است…

#سمیه جلالی

۱۳ مرداد۱۴۰۰

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: