UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

شعری از نرگس میریه 

 

 

این رقص 

که بر پهنای افق پهن شده 

دیده بانی

که چشمان آهو را می بلعد

و پرستوهایی

که میخکوب بهار می شوند

همه آلام تهی دستی انسان اند 

واسطوره های خام 

که سایه بان رخت ما می شوند 

ما از دست رفته ایم 

از میان دردها رفته ایم

از آن سوی آینه ها

که پیچش اجنبی را جار می زند

ما فرش هایی بودیم

که حکیمانه سوسو می کرد

کبوتر هایی بودیم

که حاجت شان به گریبان بسته می شد

مرا با قصیده ها تنها بگذارید 

با گویاترین زبان سکوت 

با کمی تمثیل

کمی چشم

و کمی نارنج

که وعده گاه فصل ما بود

عادت کرده ایم 

به خاموشی آهوها

به تایرهای خودی

که ثانیه به ثانیه

به صحرا نزدیک تر می شوند 

این پرنده

تا نهایت نقشه می رود

داستان های عاشقانه نمی خواند 

فال حافظ را کنار می گذارد 

و دغدغه های نیما را

به سطر های ابر…

ما،در قصه ها می مانیم 

در رگبار ها

و در نارنج هایی

که وعده های ما را سُر می داد

این جا همه سرانجام است

و ما که از دست رفته ایم

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: