UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

هفت‌شنبه‌های بلوچ

هفت‌شنبه‌های بلوچ

 تقسیم ایران به پنج منطقه

بنا بر یک طرح جدید، ۳۱ استان ایران به پنج منطقه تقسیم می‏شوند. دایی ما می‏گوید که وقتی حکومت مذهبی شد، اعداد و ارقام خالی از تقدس نیستند.

می‏گویم: “دایی جان ما سی جزء قرآن شریف را هم داریم، راحت می‏توانستند قم را بگذارند برای خداوند تبارک و تعالی و پیغمبر (ص) بقیه را به سی منطقه تقسیم کنند.”

می‏گوید: “بچه نشو! آنطوری می‏شود حکومت فدرال و بعد کسی تره برای آقا خورد نمی‏کند.”

می‏گویم: “دوازده هم که کم مقدس نیست. پس چرا تقسیم بر پنجش کرده‏اند؟”

می‏گوید: “در مورد عدددوازده حرف و حدیث فراوان است. از بیمار بگیر تا غایب و قس علی‏الهذا. قدرت ویراژ پنج بیشتر است.”

می‏بینم کهدایی به جز رفتن این نظام به هیچ چیز دل نمی‏بندد. می‏روم سراغ عمه‏جان.

عمه‏جان می‏گوید: “تو نباید به حرف‏های دایی خودت گوش بدهی. او یک کمونیست است.”

بر می‏گردم تا از دایی‏ام بپرسم که آیا واقعاً او یک کمونیست است. می‏بینم که ایستاده است به نماز.

می‏گویم: “ای عمه جان! تا نماز دایی تمام می‏شود، شما بگویید که چرا در این هیر ویر تقسیمات کشوری را انگولک می‏کنند؟”

عمه‏جان می‏گوید که این کار را برای کمک به توسعه ‌منطقه‌ای به جای توسعه خود استان‌‌ها می‏کنند. اینطوری جلوی اتلاف وقت و رفت و آمد به تهران گرفته می‌شود و زمینه‌ای هم فراهم می‌آید تا استان‌ها مشکلات خود را با یکدیگر طرح کنند و راه حل مناسبی بیاندیشند.

می‏روم به مناطق تقسیم شده، نگاه می‏کنم. استان ما در منطقه پنج قرار گرفته است. اسامی را بلند بلند می‏خوانم: “خراسان رضوی، خراسان جنوبی، خراسان شمالی، کرمان، یزد و سیستان و بلوچستان.”

دایی نمازش را رها می‏کند و می‏زند زیر خنده. نگاهش که می‏کنم می‏گوید: “برو به عمه‏جانت بگو می‏تواند کاری بکند که کرمان و یزد را هم بر دارند دوتا خراسان کوچولوی دیگر بدهند به ما خیرش را ببینند.”

گروه داعش و عراقستان

یک گروه از جاییدر آمده است،به نام داعش. نه در کوه‏های صعب‏العبور افغانستان یا منطقۀ وزیرستان پاکستان، بلکه در منطقۀ مسطح و صحرایی عراق. بر خلاف طالبان، نه قاطر سوار می‏شوند، نه دوچرخه، نه اسب و نه خر گاری. با ماشین‏های شاسیبلندِ متحدالشکل و لباس‏های سیاه که در روزهای آفتابی عراق از چهل صد متری قابل رویتند. هی گاز می‏دهند و هی ده و قصبه و شهر و استان اشغال می‏کنند و می‏روند جلو. آمریکا مانده است که در روز روشن چطور جلوی آنها را بگیرد. اگر شب بود، اگر کوه بود، و یااگر الاغ سوار می‏شدند، باز بمب‏های هوشیار و هواپیماهای بی سرنشین می‏توانستند کاری بکنند اما با صدها و هزاران نفر سیاه پوش پیک آپ سوار چه می‏توان کرد؟

مفسران و آگاهان سیاسی که در شبکه‏های خبری به نقد و بررسی نشسته‏اند معتقدند کهاین گروه بدجور لولو خور خوره می‏باشد و ممکن است به ایران هم حمله بکند. یکی از بچه‏های مهد کودک ما که هشت سال بیشتر ندارد و چند ماهی است که از عراق به کانادا آمده است، امروز که به مهد کودک آمد، در حالیکهچشم‏هایش پف کرده بود، با حالت ترس گفت که در اخبار شنیده است که این گروه ممکن است به کانادا هم حمله بکند!

گفتم که اگر خبر را از سی.ان.ان شنیده است، حتماً راست است. این کودک گفت که یادش نیست ولی یادش مانده که وقتی از دبی به کانادا آمده، ده، دوازده ساعت در راه بوده است. سپس از من پرسید که آیا در این ده، دوازده ساعت آمریکا می‏تواند جلوی آنها را بگیرد که به کانادا نرسند؟ هرچه فکر کردم دیدم نمی‏دانم جواب بچه را چه بدهم. گفتم که به خیلی چیزها بستگی دارد. ممکن است با همان ماشین‏ها، با همان لباس‌ها، با همان پرچم با خط عجق وجق تا فرودگاه بیایند، یک عکس بیندازند و برگردند. دخترک گفت که اگر به اینجا برسند حتمن به مهد کودک ما حمله می‏کنند. پرسیدم از کجا اینقدر مطمئن است. گفت که چون او شیعه هست و برای کشتن او می‏آیند. خواستم بگویم نگران نباشد. من سنی هستم. ناگهان متوجه شدم هم سیاه هستم هم برای آنکه چاقی‏ام تو چشم نزند سر تا پا سیاه پوشیده‏ام. به چشمان نگرانش نگاه کردم. ماندم که کودکان آن سرزمین که اینهمه رنج را زندگی می‏کنند کدام آینده را رقم می‏زنند.

 سفرهای الکی جان کری

من همیشه از جان کری خوشم آمده است، چون مرا زیاد می‏خنداند. تازگی‏ها بیشتر از همیشه قلقلکم می‏دهد. آنقدر جدی به سفرهای الکی می‏رود که کم می‏ماند آدم باورش بشود که سخت نگران است و دارد تلاش می‏کند تا خاکی بر سر منطقه بریزد. اخیراً در یک سفر بسیار جدی که از فرط جدی بودن، به شوخی پهلو می‏زند، به دیدار مسعود بارزانی در اقلیم کردستان رفته است و از او درخواست کرده است که از فروپاشی عراق جلوگیری کند!

واقعاً جان کری قبل از آنکه به اقلیم کردستان برود با خودش چه فکر کرده است؟ احتمالاً با اوباما عقل‏هایشان را ریخته‏اند روی هم و به این نتیجه رسیده‏اند که نوری‏المالکی از خر شیطان پایین نمی‏آید. به قطر و عربستان سعودی هم که نمی‏صرفد بالاتر از گل چیزی گفت. ایران هم که وسط مذاکره است. درست نیست که در جلسۀ مذاکره آدم از طرف بخواهد نیروهای خود را از عراق بکشد بیرون. گروه داعش هم آنقدر علنی جولان می‏دهد که کاری از دست ناوگان و پهباد و بمباران‏های باران گونه بر نمی‏آید.

می‏مانند همین کردها که بعد از صد و خورده‏ای سال بمباران و کشته شدن و به دست آوردن یک کف دست زمین و دو مثقال امنیت، هنوز میهمان نوازند. جان کری فکر کرده می‏رود یک نهاری می‏خورد، چایی‏ای می‏نوشد. قلیانی می‏کشد. بعد از میزبان می‏خواهد با بر و بچه‏هایش، یک تک پا بروند عراقی را که داعش بلعیده از حلقومش بکشند بیرون و بدهند دست نوری‏المالکی و حضرت رهبر! غافل از آنکه جنگ دیده پخته‏تر از آنست که هر درخواست خامی را بپذیرد.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: