UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

یک شعر از علی‌اکبر جانوند

یک شعر از علی‌اکبر جانوند

 

 

تجربه‌ی بی بارانی بود

و سراب سرد؛

 رویای بهار!

برملا شدن کذاب،

با برآمدن آفتاب آگاهی

_این که،  توهمی بیش نبود مینوی موعود اجباری_

 

شغال‌ها زوزه کشان

تمام تابستان،

حبه‌ها را جویدند

تمام فصول،

ماتحت بر زمین سایدند

غوغاسالار،

انگور را تکفیر و شراب را بدنام!

تاک را مستحق اشد مجازات دانستند

_هفت بار سوختن  زیر دیگ‌های بی‌شمار شله‌زرد در ملاعام _

شفقت و رئوفت نام‌های دیگر کشتارجمعی

روزگار کند،

با دوغ و دروغ دوشاب سر شد

خیال‌ها،

یکی پس از دیگری  باطل

قحطی،

نام مستعار سال‌های بی‌برف و برکت

 تا ایمان بیاوریم به باورهای سرد سخت تاکیدی فروغ! ‌

بارانی نبارید بر

پائیز خزان زده‌ی زخمی

 رخسار اشک‌آلود رویا را

تنها،

دست‌های جوان امید پاک

و به جای هر تاک افتاده،

هر تاک زخمی،

هر تاک داغ دیده،

 صدها نهال سرخ و سپید و سبز

سر برآورد

 زیر هر

صبر و سنگ،

تاوان و تحمل،

هزاران جوانه جوشید

چشم تا چشم

تاکستان سرسبز

سردابه‌ دوباره‌

 لباب از خمره‌ی نور و انگور

نعره‌ی مستانه،

طنین انداز

وطن

جوان

و جاودانه خواهد ماند

مادامی که

رودرروی اهریمن

ایستاده‌ای

عاشقان نامت را

بر دیوارها تکرار

و تاک‌ها

به بالای تو

به گیسوی تو

می‌پیچند!

ع.الف.جانوند مهرماه ۱۴۰۱

 

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: