UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

«تنها رو در رو با شمال»: اَدم شوآلتز و کنکاش زمین‌های بکرِ کانادایی

«تنها رو در رو با شمال»: اَدم شوآلتز و کنکاش زمین‌های بکرِ کانادایی

تجربه کانادایی نام ستونی در مجله شهروند بی‌سی و وب‌سایت شهرگان است و در این ستون، سیدمصطفی رضیئی، سراغ کتاب‌های ادبی و غیر ادبی منتشر شده در کانادا، به ویژه در بریتیش کلمبیا می‌رود و در کنار معرفی زندگی و آثار یک نویسنده کانادایی، تنه به موضوع‌های اجتماعی‌ای می‌زند که همراه خوانش آثار این نویسنده به خواننده منتقل می‌شود.

9780143193975_0

قسمت‌های پیشین ستون تجربه کانادایی را در این لینک‌‌ها بخوانید:

نگاهی از درون ملت‌هایی فراموش نشده: مروری بر «هندی مزاحم»؛

چگونه شعر نجاتم داد: نگاهی به شعر و زندگی امبر داون؛

چگونه کانادا در موضوع زنان بومی ناکام ماند: نگاهی به خواهران ربوده شده نوشته امانوئل والتر؛

تنهایی آن گوشه دلگیر جهنم: یا بار سنگین پرونده قتل‌هایی که به نتیجه نمی‌رسیدند چگونه آدمی را از درون خرد می‌کند

شهرگان: در این شماره او سراغ سفر به سرزمین‌های شمال کشور رفته است: زمین‌هایی مابین جنگل‌های شمال و قطب که تاکنون پای انسانی، از جمله بومیان سابقا ساکن در شمال کشور هم بدان‌ها نرسیده است.

رویای سفر، آرزوی اکتشاف

قرن‌ها پیش، ماجراجویانی بودند که سوار بر کشتی یا پای پیاده راهی سرزمین‌های تازه می‌شدند. به فراسوی ناشناخته می‌رفتند و قاره‌های تازه، مردمانی دیگر را پیدا می‌کنند و راه‌های ارتباطی بین دنیاها را برقرار می‌کردند.

آن زمان دیگر به پایان رسیده است. یا ما دیگر خیال می‌کنیم مرزی بر روی زمین نمانده که آن را فتح نکرده باشیم. انسان‌ها بایستی به هر کجایی گام گذاشته باشند… درست است، مگر نه؟ حتی اگر منطقه‌ای هم ناشناخته باقی مانده باشد، به لطف ماهواره‌ها، قطعا تصویری از آن داریم، قطعا مرزهایش را می‌شناسیم، حتما می‌دانیم در آنجا چه خبر است.

اَدم شوآلتز قبل از آنکه لقب «ایندیانا جونز کانادا» را بگیرد، از کودکی خیال کرده بود در زمانه‌ای بدنیا آمده که دیگر مرزی برای فتح کردن باقی نمانده. برای همین خودش را مطعوف به کنکاش در منطقه‌هایی کرده بود که پیش‌تر انسان‌ها به آن پای گذاشته‌اند. به عنوان یک کانادایی، چیزی که در این کشور یافت می‌شود کوه، جنگل، رودخانه، دریاچه، دریا و دشت است که بروی و در آن خوش باشی.

هرچند، بعد از جستجو برای یافتن رودخانه، دریاچه یا کوهی که هنوز به شکل حرفه‌ای توسط یک مکتشف بازبینی نشده باشد، در نزدیکی خانه به نتیجه‌ای شگرف دست یافت: در مرز استان کوبک و اونتاریو، رودخانه‌ای با عنوان «رودخانه دوباره / Again River» نام برده شده، ولی به جز چند تصویر ماهواره‌ای، چیزی در موضوع این رودخانه وجود ندارد. حتی نمی‌توان مدرکی یافت که چرا این رودخانه را «دوباره» نام نهاده‌اند.

واقعیت امر این است که شمال کانادا سرزمین شناخته شده‌ای نیست. چندین قرن است که تلاش شده تا یک کشتی از مسیر شمالی، از مابین جزیره‌های یخ بسته بگذرد و راه آبی این منطقه نقشه‌برداری بشود.

تغییرات اقلیمی البته به مکتشف‌ها نوید داده زمان چندانی باقی نمانده تا بتوانند این مسیر را پیدا کنند. به فاصله چند سال، این مسیر شاهد عبور و مرور کشتی‌های غول پیکری خواهد بود که می‌خواهند از آسیا به اروپا برسند.

البته این سفر تازه شوآلتز است، ۴۰۰۰ هزار مایل در طول خطوط قطب شمالی کانادا می‌خواهد گام بردارد، سواحل و زمین‌های تازه‌ای را نشان مخاطب خود بدهد.

گام به گام تا دوردستِ شمال

ولی از داستان سفر پیشینِ شوآلتز دور نشویم.

قاعدتا یک مکتشف امروزی، به راحتی و سادگی می‌تواند به آرزوی دیرنه‌اش دست پیدا کند… مگر نه؟ تجهیزات به روزتر هستند، به لطف تلفن‌های ماهواره‌ای می‌توان از هر کجای دنیا به هر کجای دیگر تماس گرفت. جی‌پی‌اس وجود دارد، نقشه‌های الکترونیکی در دست هستند، هزار و یک وسیله تازه خلق شده‌اند تا اگر کسی می‌خواهد به کنکاش طبیعت برود، دستش باز باشد.

ولی به همین راحتی نمی‌شود هزینه این تجهیزات را کسب کرد. به همین راحتی هم نمی‌شود یاری برای سفر پیدا کرد. شوآلتز چندین مرتبه دست به سفر می‌زند، یک مرتبه دوستش، یک مرتبه پدرش همراه او می‌آیند و در همان ابتدای راه عقب می‌کشند. حتی وقتی که کمک جامعه سلطنتی جغرافیای کانادا را در دست دارد، باز هم در جدال با یخ، توفان و ناشناخته‌ها، یار سفر از او جدا می‌شود و او تنها به رودررویی شمال می‌رود.

دلیل تنهایی‌اش ساده است: اکتشاف سخت است. باید در رودخانه‌هایی باشی که نمی‌دانی تو را به چه می‌رسانند. تصاویر ماهواره‌ای نشانت نمی‌دهند که آیا آبشاری رودرروی توست یا که نه؟ اگر آبشاری هست، با چه ارتفاعی؟ تصویر خوب گرفتن از سطح زمین، گران است، دلیل مشخصی می‌خواهد، هنوز برای کسی مهم نیست تا تصویرهایی شفاف از نقطه به نقطه شمال کانادا بگیرد.

در کنار ناشناختگی مسیر، سختی‌های دیگر در راه هستند: حشره‌ها که در زمین‌های باتلاقی موج می‌زنند، حیواناتی که آدم ندیده‌اند، تغییرات آب و هوایی که نمی‌دانی چه شدتی خواهند داشت. ولی یک مکتشف تمامی این‌ها را با عشق می‌پذیرد، چون برای درک همین‌ها آمده: آمده تا ناشناخته را تبدیل به آشنا کند. همین عشق است که صحنه‌ها و لحظه‌های سفر او را مقابل چشم خواننده می‌آورد، او را همراه خود به شمال می‌برد، تا با هم بر زمین‌های بکرِ کانادا گام بردارند و با ناشناخته آشنا بشوند.

تمامی تلاش‌ها، شکست‌ها و عاقبت به نتیجه رسیدن این مسیر در سرزمین‌های شمالی است که در کتاب «تنها رودرروی شمال: اکتشافی در ناشناخته» در نسخه شومیز با ۲۹۶ صفحه در کنار نسخه ۳۰۴ صفحه‌ای گالینگور، توسط انتشارات پنگوئن و با حمایت جامعه سلطنتی جغرافیای کانادا منتشر شده‌اند و این اثر تبدیل به یک کتاب محبوب برای دوستاران سفر و کنکاش شده است.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

سیدمصطفی رضیئی، مترجم و روزنامه‌نگار مقیم شهر برنابی است. او نزدیک به سه سال است در کانادا زندگی می‌کند و تاکنون ۱۴ کتاب به ترجمه او در ایران و انگلستان منتشر شده‌اند، همچنین چندین کتاب الکترونیکی به قلم او و یا ترجمه‌اش در سایت‌های مختلف عرضه شده‌اند، از جمله چهار دفتر شعر از چارلز بوکاووسکی که در وب‌سایت شهرگان منتشر شده‌اند. او فارغ‌التحصیل روزنامه‌نگاری از کالج لنگرا در شهر ونکوور است، رضیئی عاشق نوشتن، عکاسی و ساخت ویدئو است، برای آشنایی بیشتر با او به صفحه فیس‌بوک‌اش مراجعه کنید.

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: