UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

مقاله‌ی تحلیلی آثار سید‌مهدی موسوی از دیدگاه روانشناختی 

مقاله‌ی تحلیلی آثار سید‌مهدی موسوی از دیدگاه روانشناختی 

 

بی گمان غزل پست مدرن یکی از جریان های شعری موفق و تاثیرگذار ادبیات معاصر است که با وجود مخالفت های زیاد توانسته خود را به عنوان یک جریان شعری موفق و مدوّن در یکی دو دهه ی اخیر معرفی کند، این در حالیست که اغلب مخالفان این جریان را شاعران و منتقدان شعر کلاسیک تشکیل داده اند ، البته برخی از سپیدسرایان نیز به مخالفت با این جریان پرداخته و اکثرا عقیده دارند که نوگرایی و پست مدرن با شعر کلاسیک همخوانی ندارد و تلفیق این دو را نادرست میدانند.

 در واقع شعر سپید را تنها ژانر شعری میدانند که شاخصه ها و ویژگی های پست مدرنیزم را داراست  .

اینجاست که باید یادی کنیم از “آرنولد هاورز “نویسنده ی کتاب معروف “فلسفه ی تاریخ هنر” و این جمله ی او که: هر هنری که بتواند تاثیری زنده بر ما بگذارد، به همان اندازه، هنر امروزی یا هنر مدرن شمرده می شود.

 

اما موضوعی که بیش از سایرِ موارد، ناراحت کننده و در عین حال تاسف بار است، مباحث مورد نقد و مخالفت برخی منتقدین غزل پست مدرن میباشد ، یکی از مهمترینِ این مباحث از دیدگاه آنها نام این جریان یعنی “غزل پست مدرن” است.

 

  • در سالهای اخیر بیش از آنکه آثار شاعران غزل پست مدرن یا اصول ، قوائد و شاخصه های ادبی این جنبش مورد نقد و تحلیل قرارگیرد ، نام آن)غزل پست مدرن( ، واکاوی و نقد و آنالیز شده است و این به مراتب تاسف بارتر از نقدهای مخرب و مغرضانه ای ست که در این مدت، به وفور شاهد نگارش و نشر آنها بوده و هستیم.

این موضوع مانند آن است که ما به جای نقد یک اثر ادبی، به تحلیل و تفسیر نام اثر و دلایل این نام گذاری بپردازیم، هرچند بارها در این باره و در مورد فلسفه ی این نام گذاری از سوی سید مهدی

موسوی ، بنیانگذار و نظریه پرداز این جریان ،توضیحات لازم و کافی داده شده است.

 البته تاریخ ادبیات نشان میدهد که این مخالفت ها صرفا از سوی جامعه ی ادبی نبوده و نیست، جدا از فرم و ساختار و صنایع و آرایه های ادبی ، بحث محتوا و درون مایه ی اثر است که با توجه به نوع ایدئولوژی، هدف و رسالت جنبشی که هنرمندِ پیرو آن به خلق اثر ادبی میپردازد و نیز نوع تفکرات و انگیزه های خالق اثر، شکل میگیرد، نوع روایت، نمادها و نشانه ها،ارجاعات فرامتنی ــ برون متنی و به طور کلی محتوای یک اثر ادبی و بعُد مفهومی آن میتواند مفاهیم مورد نظر نویسنده همچون آزادی ، ظلم ستیزی ،برابری، نوع دوستی و… را در مخاطبین خود  نهادینه کند ، البته این در شرایطی ست که یک محتوای خوب و قوی با فرم و ساختاری محکم و متفاوت هم همراه باشد

 شاید تجربه ی تاریخی دنیای سیاست از شکل گیری جریان های این چنینی در ادبیات و نتیجه حاصل از فعالیت آزادانه ی هنرمندان جنبش های ادبی مذکور که موجب برخی مخالفت ها و به دنبال آن سانسور یا عدم چاپ و نشر آثار شاعران و نویسندگان برخی از این مکاتب یا جنبش های ادبی شده، خود صحه ای بر این مدعاست.

تاریخ گواه زنده و مستندی است که نشان میدهد گاه آنچه را که یک جریان یا جنبش ادبی توانسته با ذهنیت فرد و به طور کلی اجتماع و به تبع آن پیامدهای مثبت و منفی آن در حوزه ی سیاست انجام دهد حتی یک جنبش سیاسی با پرداخت و فعالیت مستقیم در این حوزه، توان انجام این مهم را نداشته است.

البته پر واضح است که این تاثیرگذاری و تاثیرپذیری دوسویه و متقابل است، همان اندازه که یک جریان ادبی میتواند بر شرایط

اجتماعی،سیاسی جامعه تاثیر گذار باشد بدون شک تاثیر جو سیاسی، محیط اجتماعی، باورهای فرهنگی و شرایط اقتصادی بر اهداف، اصول و روش یک جریان ادبی انکارناپذیر است

غزل پست مدرن با توجه به محبوبیتی که نزد مخاطبان ادبیات و اقشار مختلف جامعه دارد و در مقابل، سهم قابل توجه شاعران آن، از ابزارهای محدود کننده ای همچون سانسور ، ندادن مجوز برای چاپ اثر، ممانعت از فعالیت های ادبی گسترده ، و در مواردی محدودیت هایی فراتر از این ، نشان داده که توانسته رسالت و اهداف خود را به عنوان یک جریان ادبی تاثیرگذار و متعهد به آرمانها و اهداف تعیین شده حتی در شرایط سخت و تحت فشار، محقق سازد.

غزل پست مدرن، جریان ادبی موفق سال های اخیر ادبیات است که با حمایت و فعالیت های دکترسید مهدی موسوی که او را پدر غزل پست مدرن می نامند به جایگاهی در خور و البته مستعد رشد و پویایی هرچه بیشتر رسیده است. 

وی در آثارش به دفعات به مفاهیمی چون: آزادی و برابری اشاره می کند و برای تحقق این امر در تلاش است تا حقایق را در حد توان خود منعکس کند.

چنین می توان استنباط کرد که وی در مقامِ  یک هنرمند، نمود و تحقق آزادی و برابری  را در بیان حقایق میداند، حقایقی که ظاهرا برای بیانشان، بهای گزافی پرداخت کرده ست و با پذیرفتن تبعات این روشنگریِ  حاصل از شناخت که چه از راه دانش و پژوهش او در حوزه ای که به آن میپردازد حاصل میشود یا از راه تجربه ی عینی و لمس مستقیم و بدون واسطه ی او از موضوعات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و به طور کلی حوزه ای که به آن پرداخته است

بدون شک سید مهدی موسوی از جمله شاعرانی ست که همواره در آثارش ردی از دردها و مشکلات طبقه ی متوسط رو به پایین جامعه وجود دارد، دردی که از تحقیق و پژوهش، ضمنِ نگاه عمیق او به جامعه و مشکلات موجود در حوزه های مختلف نشٵت گرفته و در قالب غزل پست مدرن اجرا و پرداخته شده که با وجود وزن عروضی و قوانین کلی شعر کلاسیک بی گمان با وسعت دامنه ی پرداختِ موضوعات مختلف و

متعدد، قدرت مانور در اجرا و شکل روایت ،پرداخت مضامین نو و متفاوت، نهایت تلاش در بهره گیری از ظرفیتِ واژگانیِ زبان و بسیاری شاخصه های مثبت دیگر، آن را متمایز از سایر قالب های شعر کلاسیک کرده است.

آثار سید مهدی موسوی با توجه به شکل و نوع خاص روایت، صنایع بدیع ادبی، استفاده از واژه ها و ترکیب های متفاوت و در نتیجه وسعت دامنه ی واژگانی زبان ، قدرت بالای تاویل پذیری اثر ،که اکثرا از شاخصه ها و ویژگی های جریان ادبی غزل پست مدرن هستند، محتاج نقدی جامع و همه جانبه است، از هرمونوتیک گرفته تا نقد روانشناسی، اجتماعی، سیاسی و… 

در این مطلب سعی بر آنست تا به بررسی آثار سید مهدی موسوی از دیدگاه روانشناسی ادبی)روانشناسی شخصیت یا شخصیت شناسی و روانشناسی رنگ( پرداخته شود

  

◼روانشناسی شخصیت یا شخصیت شناسی                

شخصیت مفهومی انتزاعی ست و معنای آن در روانشناسی با آنچه نزد جامعه و مردم می باشد  متفاوت است، این واژه در جامعه گاهی بیانگر صفات انسانی و نیکوست ، به عنوان مثال هرگاه در توصیف فردی از اصطلاح “با شخصیت” استفاده شود، در واقع واژه ی شخصیت نشان دهنده ی احترام و تایید فرد مذکور است، تٵییدی کلیّ بدون توجه به جزییات یا یک ویژگی برجسته یا خاص.

در روانشناسی اما شخصیت معنا و مفهوم دیگری دارد، در واقع این ماهیت شخصیت است که مورد بررسی است، نقش محیط در شکل گیری شخصیت ، تاثیر عامل وراثت ، نقش فرهنگ ، اجتماع و…  از عوامل تاثیرگذار در شکل گیری شخصیت در حوزه ی روانشناسی ست.

اما یکی از مهمترین عوامل تاثیرگذار در شکل گیری و تشکل شخصیت، اجتماع می باشد.

در واقع فراگرد اجتماعی شدن از مهمترین و تاثیرگذارترین عوامل شکل گیری شخصیت است. با توجه به آنچه گفته شد و این مهم که در ادبیات مفهوم شخصیت و به تبع آن شناخت عوامل موثر در شکل گیری آن ، از لازمه های یک شخصیت پردازی قوی و کم نقص توسط خالق اثر می باشد، روانشناسی شخصیت و شناخت علمی و اصولی این مبحث را به یکی از موضوعات مهم ادبیات و خاصه ادبیات پست مدرن بدل کرده است.

 از جمله شاعرانی که توجه به اصول روانشناسی ادبی در آثارش به وضوح دیده می شود و بدون شک نقطه های تلاقی حوزه های ادبیات و روانشناسی را به خوبی شناخته و آنها را بکار گرفته است سید مهدی موسوی است

شخصیت پردازی در آثار وی آنقدر زنده و ملموس است که  مخاطب با شنیدنِ  اثر،  فارغ از اینکه راوی، شخصیت حاضر شعر است یا سوم شخص، تصویری از خالق اثر)شاعر( در ذهنش تداعی میشود در مقام یک کارگر، زندانی، قاتل ،عاشق، که از میان واژه ها برمیخیزد ، جولان می دهد ، می گوید ، می نمایاند، و سپس در واژه ها آرام می گیرد.

در واقع سید مهدی موسوی با شناختی که به خوبی از شخصیت های شعرش حاصل کرده ، به واکاوی و آنالیز عواطف ، احساسات، علایق و به طور کلی ابعاد شخصیتی او پرداخته و صحنه ی شعر را با بازی هنرمندانه ی خود در نقش شخصیت های آثارش به نمایی زنده و ملموس برای مخاطبان خود بدل کرده است.

بی گمان این شناخت و شخصیت شناسی موسوی حاصل پژوهش و تحقیق در حوزه ی روانشناسی اجتماعی و ابعاد شخصیتی افراد، ضمنِ تجربه ی عینی و لمس و برخورد مستقیم او با اقشار مختلف جامعه است.

در اشعار وی شاهد نوعی همزاد پنداری و تجربه ی درون حسی عمیق شاعر هستیم با آنچه یا آنکس که در شعرش حضور دارد. 

آن چنان که او همراه با شخصیت هایی که می آفریند، گریه می کند ، می خندد، درد می کشد ،زندگی می کند و می میرد، دقیقا مصداق آنچه “جان کیتز” شاعر رمانتیک انگلیسی میگوید:

«شاعر جزئی است از هر آنچه میبیند» و در جایی دیگر می گوید: «اگر گنجشکی جلوی پنجره ام بنشیند من در هستی او مشارکت می یابم و دانه بر می چینم»

 

فرقی نمی کند که شخصیت شعر او زن باشد یا مرد، جوان باشد یا پیر، او آنچنان غرق شخصیت پردازی و بازی در قالب نقش جدیدش میشود که مخاطب را مجبور به همزادپنداری با شخصیت شعر خود می کند.

شناخت او از دنیای درونی، حالات و افکار شخصیت های خلق شده، آنچنان همه جانبه و طبیعی ست که این حدس و گمان را نزد مخاطب خود بوجود می آورد که شاید وی مدتی را با شخصیتی شبیه به آنچه قصد خلق او را دارد همزیستی و همراهی داشته.

به عنوان مثال  اولین شعر مجموعه ی دلقک بازی جلوی جوخه ی اعدام ، نمونه ی بارزی از این شخصیت پردازیست، در این شعر، خالق اثر در نقش هایی متفاوت به بیان گوشه ای از دردها و دغدغه های خود در مقام شخصیت های خلق شده میپردازد.

او در شناخت ابعاد شخصیتی هر کدام از افرادی که از آنها نام برده بی گمان موفق عمل کرده،

این اثر نمایانگر رفتار، گفتار، روحیات و پاره ای از اتفاقات زندگی شش شخصیت مختلف با ابعاد شخصیتی متفاوت است که از زاویه ای دیگر ،نوعی طنز تلخ اجتماعی را رقم میزند 

من هاشمم! که کارگر کارخانه‌ام
با یک زن و چهار پسر، چند دخترِ…
بی اتّفاقِ خاص به جز مرگ مادرم
بی هیچ عاشقانه و بی هیچ خاطره

در مُردگیِ دائمیِ خود شناورم
از ذرّه‌های زنده‌ی خود کار می‌کشم
تا شب، غرور له شده در کارخانه‌ام
تا صبح، پشت پنجره سیگار می‌کشم

من آتنام! سالِ یکِ رشته‌ی حقوق
خشمِ سکوتِ جمع شده در تحصّنم
من اعتراض نسل جوانم به هرچه هست
از دردهای جامعه فریاد می‌کنم

مشتی کتاب فلسفی‌ام لای جزوه‌ها
بحثی سرِ چگونگیِ رشدِ اقتصاد
هر چند سال، با گریه رأی می‌دهم
بی هیچ اعتماد به هرگونه اعتماد!

من کوکبم! همیشه زنِ خانه‌داری‌ام!!
که سال‌هاست حرف ندارد سلیقه‌ام
مختص به خانواده و آقای شوهر است
هر ماه و روز و ساعت و حتّی دقیقه‌ام!

یا پای ماهواره عدس پاک می‌کنم
یا فکر بچّه‌دار شدن داخلِ صفم
یا پای یک اجاق قدیمی به فکر شام
من یک زنم که قابل هرجور مصرفم

من صادقم! که عضو بسیج محلّه‌ام
آزادیِ رسیده به میدان انقلاب!
یک جانماز خسته که پهن است سمت نور
پیراهنِ سفیدِ یقه‌بسته و گلاب

مدّاح روزهای غریبِ محرمّم
آواز طبل و سنج، شریکند در غمم
در هرچه هست و نیست در این شهر لعنتی
دنبال ردّپای بهشت و جهنّمم

من کاوه‌ام! که داخل کافه تمام روز
مشغول بحث و قهوه و سیگارم و حشیش
کیفم همیشه پُر شده از فیلم، از کتاب
مویی بلند دارم و یک متر و نیم ریش

سیگار برگ می‌کشم از دردِ نیستی
یادِ هزار آدمِ در بند، در سرم
در کلّ شهر، توی دلم فحش می‌دهم!
تا شب که می‌روم بغل دوست‌دخترم

من اصغرم! که لات بزرگ محلّه‌ام
تنها رفیق واقعی‌ام چند تا قمه!
مشغول زورگیری و گاهی تجاوزم!
بیزارم از تمامی این شهر، از همه

هر روز چرخ با موتور و دزدیِ یواش!
شب‌ها بساط بنگ و قمار و عرق‌خوری
امّا میان سینه‌ی من قلب عاشقی ست
دل‌باخته به دختر کمروی چادری…

بحث جنازه‌های جوان در تمام شب
تابوت‌های چیده شده توی قبرها
مهمانیِ بُخورْ بُخورِ کرم و مورچه!!
در پس‌زمینه، گریه‌ی یکریزِ ابرها…

 

کارگری که با وجود خانواده ای پرجمعیت ،وضعیت نابسامان اقتصادی ، او را آنچنان درمانده کرده که خود را همچون مرده ای میداند که از آخرین تکه های وجود به ظاهر زنده اش همچنان کار میکشد

نسل جوانی که تفاوت نوع کلام و تفکرش  با حرف های دیکته شده و تفکرات برخی افراد که نقش مسئولان جامعه را بر عهده دارند چیزی در حد تفاوت یک کتاب فلسفی با یک جزوه یا نوشته‌ی معمولیست(مشتی کتاب فلسفی ام لای جزوه ها) نارضایتی نسل او از وضع اقتصادی و سیاستی که با وجود عدم اعتماد، مجبورست به پذیرش آن…(بحث چگونگی رشد اقتصاد/هر چند سال با گریه رٵی می دهم/بی هیچ اعتماد، به هر گونه اعتماد)

 

زن خانه دارِ خانواده دوستی که مانند اکثر زن های جامعه، اسیر تعصبات و مردسالاری ها و رابطه های یک سویه ی جنسی شده است  دینگراییِ رادیکال، تظاهر به روشنفکری، شرارت، تمامی اینها، شاخصه ها و ویژگی های یک جامعه ی جهان سومی ست که از یک طرف از سیاست و اقتصادی نابسامان و بیمار رنج میبرد و از طرف دیگر خودِ جامعه دست به گریبان

مشکلات فردی و اجتماعی متعددیست که خالق اثر به خوبی از پس تحلیل و توصیف زندگی و خصوصیات هر کدام از شخصیت ها که به نوعی نماینده ی قشر خاصی از جامعه ی مذکور می باشند برآمده.

نمونه ی دیگری از اشعار سیدمهدی موسوی را که در آن خالق اثر با نگاهی روانکاوانه و عمیق به خصوصیات روحی روانی و رفتاری هر کدام از شخصیت های حاضر در اثر پرداخته ست را ذکر میکنیم:

با زن اوّلیم خوشبختم
پای سفره، کنار ظرف غذا
در صف مرغ و قیمه ی نذری
موقع شام های جشن و عزا

با زن دوّمیم خوشبختم
وسط قهر کردنِ به دروغ
با صدای همیشه ی «فرهاد»
داخل کافه، بعدِ شعر «فروغ»

با زن اوّلیم خوشبختم
موقع پارک بردنِ پسرم
با صدای دویدنش با چای
تا که حس می کند که پشتِ درم

با زن دوّمیم خوشبختم
زیرِ بارانِ گیجِ فروردین
خیسی گونه و لب و موهاش
شیطنت هاش داخل ماشین

با زن اوّلیم خوشبختم
خوردنِ تخمه، دیدن سریال
سفر رشت، آخر هفته
طرح تعویض گاز یا یخچال

با زن دوّمیم خوشبختم
مثل سیگارهاش در آتش
بوی گنگ تنش میان تنم
اس ام اس دادنِ یواشکی اش

با زن اوّلیم خوشبختم
گره روسریش در تشویش
از سکوتش جلوی مهمان ها
خنده اش پشت چادر رنگیش

با زن دوّمیم خوشبختم
سبزیِ گریه اش تهِ خرداد
دیدن فیلم توی آغوشش
موی کوتاه قرمزش در باد

با زن اوّلیم خوشبختم
توی یک خوابِ رنگ و رو رفته
بحث یک بچّه یا دو تا بچّه
نصف شب های آخر هفته

با زن دوّمیم خوشبختم
موقع خواندنِ کتاب جدید
وقت خاموش کردنِ گوشیش
لحظه ی سرکشیدنِ تردید

سایه ی تکّه پاره ام هر شب
گریه می کرد داخل تختم
با زن اوّلیم خوشبختم؟
با زن دوّمیم خوشبختم؟…

 

 این چهارپاره باز هم تقابل دو زندگی متفاوت و تعاریف و توصیفات حاشیه ای اما کاملا تاثیرگذار برای درک بهتر مخاطب از هر کدام از دو دنیای متفاوتِ شخصیتِ شعر و نوع زندگی اش می باشد البته هر کدام از این دو دنیای متفاوت میتواند تصویری کلی (البته متفاوت در جزئیات) از زندگی روتین هر یک از ما باشد.

این تعاریف و توضیحات دقیق شاعر از نوع فضا ،برخوردها، آرزوها و وقایع زندگی های متفاوت ،نیازمند شناخت کافی از شخصیت های حاضر در هر کدام از آنهاست .

 

در اشعار سید مهدی موسوی هرگاه با یک شخصیت جدید مواجه می شویم دقیقا همان فردی را می بینیم با همان ویژگی ها و خصوصیات رفتاری و شخصیتی که باید باشد، این یعنی شناخت کافی از ویژگی های روحی و رفتاری هر یک از شخصیت های خلق شده توسط خالق اثر. در مجموع شناخت شاعر از اجتماع و به تبع آن خلق شخصیت های واقعی و ملموس در اشعارش نشان از دید عمیق او در حوزه ی روانشناسی و کشف هوشمندانه ی نقطه های تلاقی و ادغام آن با ادبیات  است. البته نمونه های مؤید بهره گیری سیدمهدی موسوی از علم روانشناسی در شناخت و پرداخت شخصیت های شعری اش مانند نمونه های فوق متعدد و متنوع است که در این مطلب تنها به ذکر چند مورد از آنها اکتفا کردیم

 

◼ روانشناسی رنگ 

شاید یکی از بارزترین ویژگی های آثار سیدمهدی موسوی حضور تاثیرگذار رنگ ها در شعر و زبان اوست .

امروزه تنوع حضور رنگ و دامنه ی تٵثیر آن بر اثر ادبی یکی از موضوعات مورد بحثِ نقد نوین ادبی ست

روانشناسی رنگ این مهم را محقق میسازد تا بر پایه ی دانش موجود، نقش حضور طیف های مختلف رنگی در بعُد مفهومی اثر و تاثیر روانی هر یک از آنها بر دیدگاه و نوع ذهنیت شاعر ،مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد.

تاثیر روانی رنگ بر ذهنیت شاعر و نیز تاثیری که شاعر با حضور و استفاده ی رنگ ها بر شعر و ذهنیت مخاطب خود میگذارد هر دو در حوزه ی روانشناسی رنگ، مهم و مورد بررسی است

در اشعار سید مهدی موسوری بارها از رنگ های مختلف برای بیان معانی و انتقال حسی خاص استفاده شده، به جرٵت میتوان گفت در دهه ی اخیر یکی از شاعرانی که بیشترین استفاده از رنگ های مختلف و کاربرد آن به عنوان یک نماد از مفاهیم متعددی همچون آزادی و رهایی، ظلم و ستم و … را داشته، سید مهدی موسوی ست.

در ادامه به بیان مفهوم هر رنگ و ذکر نمونه هایی از آن در اشعار این هنرمند میپردازیم

 

◼سبز

در بین طیف های رنگی، بیشترین استفاده سید مهدی موسوی از رنگ سبز بوده، رنگی که به وضوح برای او نماد زندگی، آزادی، امید و برابری است

آزادی و امیدی که در شرایط نابسامان و سیاهی که به وصف آن میپردازد اثری از آن دیده نمی شود، و خالق اثر بارها به بیان این موضوع میپردازد، مفاهیمی که از آنها تنها نشانی سبز  برجای مانده ،و شاعر در اشعارش دائما سبزِ آزادی و برابری را که نماد امید و رهایی اوست ،تکرار می کند

 

از روزهای “سبز” نمی گویم وقتی درخت یخزده بی برگ است ریلیم و زیر پای قطاری پیر که لحظه ی رسیدنمان مرگ است از زندگی و آزادی سخنی نمی گوید و دلیل آن را شرایط همچون مرگ عصر خود می داند 

 

رفتند تا یک “سبزِ” مطلق آن ورِ جاده رفتند تا آرامش رویای آماده رفتند تا همسایگی با سرو آزاده و بعد این رفتند کل قصه شیرین است

استفاده ی زیرکانه و به جا از واژه ی “جاده” که در این بند به معنای حد و مرز است، مرزی که میان او و آزادی و زندگیست، مرزی که میان او و یک رویای آرامش بخش است ، او جاده ای را میان خود و آرامش و آزادگی میبیند و به این شکل وضعیت جامعه ی خود را به تصویر می کشد ودر بیت پایانی از سفری به سوی آزادی و آرامش سخن میگوید که میتواند همان مرگ در راه آزادی باشد

 

از سرنوشت برگ های “سبز” می پرسی؟!

امیدِ چی داری رفیقِ من؟!

“زمستان” است

 

 پرسیدن از سرنوشت برگ ها و جوانه های سبز را پرسشی عبث میداند چرا که ظاهرا وضعیت جامعه ی او همچون زمستان سرد و خاموش و سیاه می باشد که فرصتی برای رویش جوانه ها نیست

 

یه توپ با تردید می چرخه توو یه زمین “سبز” اون دورا یه حس خوب مشترک شاید بین من و زندون و مٵمورا

 

باز هم سرزمین آزاد و زیبایی که فاصله ی زیادی تا آنجاست)یه توپ با تردید میچرخه/توو یه زمین سبز اون دورا( و حس دلنشین و زیبایی که از

دیدن آزادی و برابری و درک مفهوم آن در تمام افراد پدید می آید)من و زندون و مٵمورا( حتی آنها که خود مسبب سلب این آزادی و امید بوده اند)مٵمورا( ــ یه حس خوب مشترک شاید/ بین من و زندون و مٵمورا

 

در ادامه نمونه های دیگری از کاربرد رنگ سبز را خواهیم دید

 

  “سبز” شو از دل شب و سیمان شاید این آخرین زمستان است

ـــــــــــــــ

در شبِ چشم های ندا جای شلاق های حدمّ بود “سبز” ی آن درختِ بی پاییز رنگ شب گریه های جدمّ بود

ـــــــــــــــ

من یه دستمال “سبز” هستم که وسط اعتقاد و تردیده روش نوشته که: مِید این چاینا بوی عطرای مشهدی میده

ـــــــــــــــ

خانه ای داشتیم و “سبز” نشد کاش را کاشتیم و “سبـز” نشد

ـــــــــــــــ

روی کتفم گلوله ای می سوخت یک غریبه گرفت نبضم را پیرمردی میان خون خم شد بوسه زد دستبند “سبز”م را ـــــــــــــــ

صدای گربه که از بام خانه افتاده به گریه ای که در این عاشقانه افتاده به آخرین رویایش _تبر_ می اندیشید درخت “سبز” که در موریانه افتاده ـــــــــــــــ

اسب سفیدت را نمی دانم ولی داری یک دستبند “سبز” مثل آخرین منجی

ـــــــــــــــ

مانده ست از تمامی رویاهام یک دستبند “سبز” و زنی در باد

ـــــــــــــــ

از شعرهای حافظ و سعدی و مولوی؟ از حرف های غمزده ی شمس یا فروغ؟ از دستبندِ “سبزِ” بدونِ امیدِ من یا دوربین زل زده به چهره ی دروغ؟

ـــــــــــــــ

تزریق مشتی گاو در رگ های آزادی خودکار “سبز”ت دست های لاغری دارد

ـــــــــــــــ

دیوارهای خسته ی زندان، تصویر راه راه من این است

رؤیای “سبز” پیش تو بودن، تنها پناهگاه من این است

ـــــــــــــــ

میشه خوابید تا ابد بی درد وسط ساعتای دیواری

میشه یه روسریِ “سبزُ” فروخت توو یه آهنگ کوچه بازاری

ـــــــــــــــ

با بنگ میان جنون رفتن به یک سرنگ داخل خون رفتن با شال “سبز” تلویزیون رفتن پرواز روی بالش پر می کرد

ـــــــــــــــ

روی من واقعا حساب بکن

حل شو در استکان، ‘چرا’ یت را مخفی ام پشت عینک دودی جنبشِ “سبزِ” چشمت هایت را

ـــــــــــــــ

“سبز” ماندن اگرچه در پاییز  آرزوی درخت بی ثمره

ـــــــــــــــ

در خواب بود خواب ندیده، پهلوی من دراز کشیده مولای “سبز”پوش رسیده، با اینکه “سبز” غیر مجاز شده

ـــــــــــــــ

به تو چه حبسِ ماه، آنورِ ابر به تو چه برگ “سبز” رفته به باد

 

◼قرمز

در اشعار سید مهدی موسوی بعد از سبز، رنگ قرمز بیشترین کاربرد را در بین رنگ ها دارد.

رنگی که در شعر او بیشتر تداعی کننده ی خون ، کشتار و سرکوب است  

در اشعار وی بیشتر واژه های “شب” و “چشم” با رنگ قرمز به تصویر کشیده شده است و شاید این موضوع نتیجه ی تاثیر حوادثی باشد که باعث شده همواره در ذهنیت و خاطرات او این دو واژه همراه با رنگ “قرمزِ خون” تداعی شوند 

شاید در خاطرات او شب هایی فراموش نشدنی وجود داشته باشد، شب هایی که چشم ها نظاره گرش بوده اند و بر هر دو رنگ قرمز پاشیده شده ،از اندام شب گرفته تا عمق چشم های نظاره گر:

 

کنار پنجره سیگار میکشم تنها

به فکر سبزه ی عیدم در این “شب قرمز” که قول داده ای و داده ام به ماهی ها بهار را از خاطر نمی برم هرگز

 

با نگاهی دقیق تر به اشعار سید مهدی موسوی متوجه این موضوع خواهیم شد که وی در چندین مورد، شخصیت شعرش را پشت یک پنجره و در حال سیگار کشیدن توصیف می کند که به نمای آن سوی پنجره می نگرد، در واقع میتوان گفت این پنجره همان رویای آزادیست اوست، همان پنجره ی تصورات و آمال فرد است که با حسرت به محیط آزاد و نامحدود آن می نگرد اما باز هم خودش را به نوعی تسکین می دهد)سیگار کشیدن(، در این بند نیز با همین تصویر روبرو می شویم، پشت پنجره ی رو به آزادی و رهایی می نشیند و امیدوارانه می اندیشد)به فکر سبزه ی عیدم( اما در شرایط و وضعیتی نامساعد و سیاه)در این شب قرمز(

 

یک تکه ی نور توی “شب قرمز”، دست خدا و حادثه و سنتز

با اسم های مختلفی از هیچ، من در کتاب دینی تو بودم

این بیت، حتی وجود کورسویی نور و امید در میان انبوهی از سیاهی و ظلم را باز هم امیدوار کننده می داند و به آن امیدوار است)یک تکه نور توی شب قرمز(، چرا که اگر قرار باشد اتفاق خوشایندی رخ دهد این امر محقق خواهد شد چرا که هر چیزی قابل تغییر و دگرگونی ست )دست خدا و حادثه و سنتز( که در واقع در اینجا “سنتز “به همان معنای علمی و لغوی آن یعنی تبدیل و دگرگون شدن است

 

مادرم پیتزا/درست شدم قطره هایِ سسِ “شبِ قرمز” یک نفر گریه می کند: برگرد یک نفر داد می زند: هرگز

در این بند، خالق اثر با هنرمندی از واژه هایی معمولی و محدود بهترین استفاده را در خلق معانی و تعابیر کرده است ، در واقع همان بحث تاویل پذیری اثر.

در یک برداشت ،ماجرای یک تولد را به تصویر کشیده، شکل گرفتن جنین از نطفه در شبی که معمولا بر اساس عقاید سنتی باید همراه با رویت خون از طرف مرد باشد، تولد شخصیت شعر را آنقدر در نظر ما بی اهمیت جلوه میدهد که آن را به درست کردن یک پیتزا تشبیه می کند، شکل گرفتن جنین در وجود مادر )مادرم پیتزا، درست شدم( نطفه ای که در شبی خونین بسته میشود)قطره های سسِ شبِ قرمز( و در ادامه انکار و اصرار بر ادامه ی زندگی و به دنیا آمدن)یک نفر گریه می کند برگرد ــ یک نفر داد می زند هرگز( و در برداشت دیگر، خود را از زمان تولد از مادر به پیتزایی تشبیه می کند که در یک شب خونین، قطره های قرمز خون همانند سس قرمزی برروی تن او می ریزد

و بیت پایانی که نزاع میان او و خودِ درونیِ  اوست، خودِ دنیا دوستی که با شرایط میسازد)یک نفر گریه می کند برگرد(  و خودِ دیگرش که در پی آزادی و رهایی ست)یک نفر داد میزند هرگز(

 

پشت چراغ “قرمز” طولانی خون بود و جیغ خسته ی ترمز بود تو گریه می کشیدی و سوسنگرد در صحنه ی دو جور تجاوز بود

دراینجا رنگ قرمز کاربرد معنایی دیگری دارد ،به معنای پاسخ های منفی و محدودیت های طولانی مدتی ست که در مقابل افراد و اجتماع قرار دارد)پشت چراغ قرمز طولانی( با اینهمه در برابر این ممنوعیت ها  شاهد حرکت هایی هستیم که باز هم متوقف و سرکوب میشوند، سرکوبی خونین…)خون بود و جیغ خسته ی ترمز بود(

 

من به خورشید فکر می کردم عینک دودی تو هرگز بود رادیو گفت: شهر آرام است ظاهرا آسفالت “قرمز” بود

یکی دیگر از بندهای زیبا در استفاده از رنگ.

به آزادی و رهایی اندیشیدن در عده ای و در برخی دیگر که ظواهر زندگی فرصت این تفکر را به آنها نداده)من به خورشید فکر می کردم ــ عینک دودی تو هرگز بود(

و رسانه های جمعی که تمام اتفاقات را وارونه انعکاس می دهند.

آنها در حالیکه خون افراد زیادی بر خیابان های شهر نقش بسته، همه چیز را خوب و آرام اعلام می کنند)رادیو گفت: شهر آرام است ــ ظاهرا آسفالت قرمز بود(

در ادامه شاهد نمونه های دیگری از کاربرد رنگ قرمز توسط شاعر خواهیم بود :

می بینمش که سمت در می ره با “چشم های قرمزِ” خونی میگه تو حرفام و نمی فهمی می گه تو دردامو نمی دونی

ـــــــــــــــ

شک به تیزی چاقو شک به رد “قرمز” خون منحرف شدن از جمع شک به فرق عقل و جنون دیوانه وار هستی و زیبایی آرایش لبان و تنت “قرمز” لب های خونی ات در گوشم گفت:

غمگین نشو به خاطر من هرگز

ـــــــــــــــ

شب گرفته تمام منظره را همه جا بوی فلفل و دود است پشت شیشه نوشته ای “قرمز” مرغ کشتار روز، موجود است

ـــــــــــــــ

صبح جمعه کتاب می خواندم علت رنگ پرچم “قرمز” شرح و تفسیر شعری از حافظ اکتشافات توی عصر فلز توی کوچه سعید را کشتند

ـــــــــــــــ

که از خطوط “قرمز” یواش رد بشویم که بی هوا بگذارم به آن طرف پا را

ـــــــــــــــ

پخش می شد از “قرمز” ، بر لبت خداحافظ خواستم بگویم نه، مُهر بر دهانم بود ـــــــــــــــ

به زنی با لب خشکیده و “چشمی قرمز” به زنی گریه کنان روی کتاب حافظ

ـــــــــــــــ

خواب دو تا ستاره ی “قرمز” که نیستیم بیدار میشدیم و فقط می گریستیم

 

◼سیاه

معمولا در اشعار سید مهدی موسوی سیاهی در اکثر موارد با واژه ی روز همراه می شود، در واقع روزها در آثار او سیاه، کدر و تیره هستند، وی روزگار و وضعیت جامعه ی خود را از تمام جهات سیاه و نابسامان میداند و به دنبال آزادی و رهایی ست:

جز دید و بازدید نخواهد بود آغاز سال عید نخواهد بود جز غصه ای جدید نخواهی بود در قصه ام امید نخواهد بود “روزی سیاه” دارم و می فهمم که بعدِ آن سپید نخواهد شد ـــــــــــــــ

مادرم رو نگاه میکردم

خنده هاشو توو اون “روزای سیاه” من یه دستمال خونی و خیسم وسط تخت، توی زایشگاه

ـــــــــــــــ

اتفاق است اینکه با یک شعر، آنکه با یک نگاه می افتد

می زند زل به چشم غمگینی و به “روز سیاه” می افتد

ـــــــــــــــ

با هم کنار هم بغل هم… یک چشم بند مشکی محکم

رؤیای ناتمام تو آن بود، آینده ی “سیاه” من این است

ـــــــــــــــ

من درکی از “سیاه” میان سپیدی ام من پوچی ام، عصاره ای از ناامیدی ام

ـــــــــــــــ

دنبال نور گشتنِ در این همه “سیاه” از اشک هاش در وسط بازداشتگاه

ـــــــــــــــ

اول اسم کسی یخ زده بر روی لبم برف می بارد و دنیام “سیاه” است، شبم ـــــــــــــــ

همچنین سید مهدی موسوی از رنگ های دیگری همچون سفید، زرد و آبی نیز در اشعارش استفاده کرده که اکثرا زرد نماد دروغ و عوامفریبی و گاهی خستگی و نا امیدی و آبی به معنای پاکی به کار رفته است 

 در ادامه نمونه هایی از کاربرد آنها را خواهیم دید:

در جنگ و صلح دائمی بین زن… و مرد ارضای گوش و لب وسط شایعات “زرد”

ـــــــــــــــ

وسط تبلیغ کنسرت جدید

برو رو جلد “زرد” هر مجله به تو چه سبزی این باغ و بردن به تو چه گرگ می چرخه توو گله

ـــــــــــــــ

جنگ با چند دشمن فرضی بازسازی صحنه های نبرد سکس با شایعات بی سر و ته خبری داغ در مجله ی “زرد”

ـــــــــــــــ

پشت اشک و چراغ “قرمزها ایستادم دوباره مرد شدم سبزه ای توی جوی آب افتاد “سبز” ماندم اگرچه “زرد” شدم

ـــــــــــــــــ

این باد از کدام جهنم رسیده است

که برگ برگ برگ برگ مرا “زرد” می کند ـــــــــــــــ

چقدر “زرد” شده صورتم که پائیزم اگر هُلم بدهی، مثل برگ می ریزم

ـــــــــــــــ

تلاش در پی شوهر،لباس و تور “سفید” به برده های ویاگرای اصل، نوع جدید

ـــــــــــــــ

زن به شب رفت و غیب شد یکهو ماجرا قسمتی خصوصی داشت بعد رقصید در لباس “سفید با زن دیگری عروسی داشت”

ـــــــــــــــ

دوستان فکر شایعات جدید دوستان فکر نامه در تبعید فکر یک عکس با کلاه “سفید” فکر تزریق در میان ورید ـــــــــــــــ

سرباز نه کُشت هیچکس را و نه مُرد نه دل به گلوله و مرگ سپرد تنها به بغل گرفت عکسی را یک پارچه ی “سفید” را بالا برد ـــــــــــــــ

دل به “آبی” آسمان بدهی به همه عشق را نشان بدهی بعد در راه دوست جان بدهی…

 دوستت عاشق زنت باشد!

ـــــــــــــــ

من یه دستمالِ “آبی” پررنگ توش پر از کارت و چند تا تیله همه ی زندگیِ یه بچّه پشتِ یه مدرسه که تعطیله

ـــــــــــــــ

پرنده گفت: به تخمم بگو که جوجه شود دوباره می سازم آسمان “آبی” را کنار می زنم از متن، پرده ی شب را که جیک جیک کند صبح آفتابی را

ـــــــــــــــ

در مجموع تنوع رنگ و بهره گیری از کارکردهای روانشناختی آن در شعر سید مهدی موسوی، هم نشان دهنده ی وسعتِ دامنه ی واژگانی زبان اوست و هم قدرت شاعر در بهره گیری از واژه های متفاوت و تنوع در شیوه و نوع پردازش آنها.

سید مهدی موسوی با شناخت همه جانبه و اصولی از نقطه های تلاقی روانشناسی و ادبیات و قدرت مانور در این زمینه که به دلیل درک و هوش بالای او از علوم یاد شده است توانسته به شکلی متفاوت و مؤثر از پیوند حوزه های مذکور )روانشناسی و ادبیات( بهره گیرد.

 

به گوشه گوشه ی دیوارِ خسته ی زندان نوشته که: “شرف نسل ما فروشی نیست”

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: