UA-28790306-1
تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

نگاهی به تبعیدگاه‌های پروردگار اثر اشرف الخمایسی

نگاهی به تبعیدگاه‌های پروردگار اثر اشرف الخمایسی

 

 

نگاهی به  پروردگار

اثر: اشرف الخمایسی

ترجمه‌: صالح بوعذار

نشر آفتاب – نروژ

 

   مرگ و ناامیدی به‌عنوان مفاهیمی ایهامی و مبهم از آغاز حیات انسان و شکل گیری تفکّر در بشر، ذهن آدمی و بخصوص اندیشه‌ی هنرمند را به خود معطوف داشته و بن‌مایه‌ی آثارش قرار گرفته. از این میان نویسندگان و شاعران با طیف وسیع مخاطب، بیشترین تاثیر را از اندیشه مرگ و به تبع آن میل به جاودانگی برده و متقابلا در ذهن مخاطب تاثیر گذاشته‌‌اند.

در این جستار سعی شده تا رمان درخشان «تبعیدگاه های پروردگار» اثر «اشرف الخمایسی» نویسنده‌‌ی مصری که توسط مترجم توانا «دکتر صالح بوعذار» به فارسی ترجمه شده واکاوی شود. در این رمان مقوله‌‌ی مرگ و میل به جاودانگی به شیوه‌‌ی زیبایی پرداخته شده است از این رهگذر جنبه های درخشان رمان را بیشتر مورد بررسی قرار می‌‌دهیم و برای درک هرچه عمیق‌‌تر مخاطب مصادیقی از رمان ارائه می‌‌گردد.

«علیرغم آنکه «مرگ» می‌‌کوشید تا از هرسویِ زندگانیِ انسان، به وی بنگرد و ولوله و آشوبی بیافریند که پژواکش پایان نپذیرد؛ امّا انسان، شکوهمندانه و پُرسرور زیست و والاترین پیروزیِ وی، این بود که مرگ را واپسین جان‌‌پناهی قرار داد که چون روزگار بر وی سخت گیرد، بدان روی آورد».

اگر بخواهیم به مرگ‌‌اندیشی در آثار ادبی اشاره کنیم، می‌‌توان گفت پیشینه‌‌ی مرگ‌‌اندیشی در ادبیات به سه دوره تقسیم می‌‌شود:

_دوره قرون وسطی؛ آثار هنری به دلیل شرایط ویژه‌‌ی اجتماعی بیشتر آخرت‌‌گرا و رنج‌‌محور بوده‌‌اند.

_با شروع دوره‌‌ی رنسانس و عصر روشنگری تا قرن نوزده؛ زندگی محوری و دنیاگرایی، وجه غالب هنر زمانه می‌‌شود و مرگ و نا امیدی عملا به حاشیه می‌‌رود.

_امّا از قرن نوزده به بعد و با ورود به دوره‌‌ی مدرنیته و آغاز عصر جدید در ادبیات، فردگرایی و به دنبال آن مرگ‌‌اندیشی و احساس پوچی به عنوان مولفه‌‌های اصلی عصر مدرنیته، مجدداً به متن داستان و شعر باز گشت و این‌‌بار به نحوی بارزتر در صحنه‌‌ی ادبیات قدرت‌‌نمایی کرد.

رمان تبعیدگاه‌‌های پروردگار از جمله آثاری است که با قلمی توانا به پدیده‌‌ی مرگ و میل به جاودانگی توأمان پرداخته و یکی از درخشان‌‌ترین آثاری‌‌ست که به این مقوله در سال‌‌های اخیر پرداخته است.

مقصود از نگارش این نقدر بررسی جنبه‌‌های گوناگون این رمان شگفت‌‌انگیز، در خصوص کارکرد و شیوه‌‌ی تحلیل عناصر رمان مانند:

شخصیت، رویدادها، مکان وقایع، کشمکش، پیرنگ و درون‌‌مایه، و حال و هواست تا مباحث مربوط به نظریه‌‌های ادبی متاخر همچون‌‌ :بینامتنیت، مرگِ مولف، روایت‌‌شناسی، مدرنیسم و پسامدرنیسم و غیره که نگارنده کوشیده در چهارچوب محدوده‌‌ای از نقد رمان، بر اساس صحنه‌‌ی آغازین (پاینده،۱۲:۱۳۹۴) مجموعه‌‌ای از مرتبط‌‌ترین مفاهیم را در این نگاره ملحوظ دارد.

بسیاری از رمان‌‌های مدرنیستی ساختاری شعرگونه دارند، یعنی گفتار راوی در آن‌‌ها استعاری است و اجزای روایت به شکلی تکراری و دایره‌‌وار به خود ارجاع می‌کنند.

(پاینده،۱۹:۱۳۹۴)‌‌ ساختاری که در رمان تبعیدگاه‌‌های پروردگار به طور آشکار به چشم می‌خورد.

صحنه‌‌ی آغازین داستان با اشاره به هوای مه‌‌آلود و تاریک شروع می‌شود‌‌. جایی که نمی‌‌دانی روز است یا شب و این ابهام عجیب برای قهرمان داستان«حجیزی» تا پایان رمان به طرق مختلف باقی می‌‌ماند و نشان از فضای مبهم، رازگونه و خیال-انگیز داستان دارد و نقطه‌‌ی اوج این رمزگونگی و ابهام در هبوط مسیح در کنار غار یوأنَّس و راهبان اتفاق می‌‌افتد.

داستان در فضایی بین واقعیّت و رویا روایت می‌‌شود و از این جهت نویسنده به رئالیسم‌‌ جادویی نزدیک می‌‌شود‌‌. دنیای واقعی که با روابط علت و معلولی خاص خود آفریده می‌‌شود؛ در واقع ترکیبی از واقعیّت، افسانه و تاریخ است که در آن همه چیز عادی به نظر می‌‌آید امّا یک و یا چند عنصر جادویی و غیر طبیعی در آن وجود دارد.

در رمزگونگی داستان از نوع کلامی و غیر کلامی بهره برده شده‌‌. حرکات بدنی، استفاده از زمان بر فضا، لباس و صداهایی که به زبان مربوط نیستند و در جهت پویایی و حرکت‌‌پذیری جریان داستان و اثرگذاری بیشتر بر مخاطب به کار گرفته شده است.

پر بسامدترین و برجسته‌‌ترین پیام برگرفته شده از نشانگرهای کلامی و غیر کلامی؛ مرگ، غم و اندوه است؛ به گونه‌‌ای که در ابتدای رمان و قبل از شروع روایت نویسنده به وضوح و در یک نمای جداگانه و شاخص به آن می‌‌پردازد.

علیرغم آنکه «مرگ» می‌‌کوشید تا از هر سو…

و با همین چند خط آغازین تکلیف خواننده را تا پایان داستان روشن می‌‌کند که علیرغم آنکه رمان در حیطه‌‌ی مرگ و مرگ-اندیشی نگاشته شده است امّا بار منفی و سیاه ‌‌نمایی‌‌های معمول چنین داستان‌‌هایی را در خود ندارد بلکه برعکس به آن به چشم دریچه‌‌ای می نگرد که جایگاه و امکان جان‌‌پناه بودن دارد و می‌‌توان سختی و تنگی زمانه و زندگی را در کنارش مرتفع گردانید و گویی پنجره‌‌ای رو به امید می‌‌گشاید.

داستان همچنین با توجه به صحنه‌‌ی آغازین و فضای مه ‌‌آلود به تغییرات خلقی و رفتاری شخصیّت اصلی داستان«حجیزی»که بسیار قوی و پر مایه پرداخته شده؛ اشاره می‌‌کند‌‌. ‌‌او برای اولیّن‌‌بار با کفش وارد مسجد می‌‌شود، حتّی وضو ندارد و نماز صبح را به جماعت نخوانده از مسجد خارج می‌‌شود.‌‌‌‌ اتفاقی که در زندگی طولانی «حجیزی» تا زمانی که در الوعرده حضور داشت، رخ نداده بود.

استفاده از نمادهای متعدد و زبان استعاره در داستان برای بیان خط روایی داستان به کمک نویسنده می‌‌آید. کلماتی چون‌‌‌‌: نیزه، گنجشک، الوعره، قطار، انگلیسی‌‌ها، شتران و صحرا همه استعاری هستند.‌‌ به طور مثال‌‌:گنجشک نماد راهنمای معنوی، قدرتمند و مولّد است یا وجه مشترک صحرا و اندوه به واسطه‌‌ی خشکی و سوزندگی و بی‌‌کرانگی است.

زبان متن گاه ادبی و فاخر و گاه زبان معیار است‌‌. آنجا که دانای کل روایتگر است از زبانی فاخر و متناسب متن و هدف‌‌گذاری داستان بهره برده است.

نگاه فیلسوفانه حاکم بر داستان توسط شخصیّت‌‌های داستان و گفتمان آنان حمل می‌‌شود و این وظیفه گاه بر دوش «حجیزی» است، گاه «غنیمه» و سعدون و گاه توسط یوأنَّسِ راهب بیان می‌‌شود که هریک نماد وجهی از فیلسوف دنیا دیده یا عارف جوینده است.

امّا حجیزی بسی پیشروتر از مردمان زمانه‌‌اش زندگی می‌کند‌‌. آداب و سنن کهن بادیه (به عنوان جامعه‌‌ی آماری) را نمی‌‌پذیرد و در صدد تغییر سرنوشت محتوم بشر بر می‌‌آید. او فلسفه‌‌ی نوینی دارد و همچون فیلسوفی که زود و نابجا آمده باشد از یک‌‌سو با سنت‌‌های کهنه و پوسیده در تضاد است و از سویی قصد پایه‌‌گذاری نگرش نوینی را در اندیشه دارد‌‌. عشق را صاحب‌‌اختیار و تصاحب‌‌کننده‌‌ی انسان می‌‌داند و می‌‌اندیشد که‌‌: «شکوه و عظمت، از آن انسانی‌‌ست که قدر خویش را بداند». او می‌خواهد به بوته‌‌ی فراموشی سپرده نشود و در پایان در می‌‌یابد که عاشقانه زیستن و دوست‌‌داشتن و دوست داشته شدن است که او را جاودانه می‌کند و گنجینه‌‌ی حیات بشر است و گور کلید این گنجینه‌‌. گنجینه‌‌‌‌ای که تو را از رها شدن در تبعیدگاه‌‌های پروردگار نجات می‌‌دهد ازین‌‌رو، «عشق» عنصر قوی و ژرف این رمان است که می‌‌تواند اتّحاد و یکپارچگی و سعادت انسان را به نسبت تضمین کند و او را بر «اندوه» که مصداقی از تبعیدگاه‌‌های پروردگار است، چیره گرداند. رمان «تبعیدگاه‌‌های پروردگار»، به‌‌نوعی جستجویِ زندگانی پس از مرگ است و نشانگرِ پیروزی «انسان» در امرِ جاودانگی است. به‌‌راستی می-توان این اثر را، «حماسه مرگ» نامید، چراکه قهرمان در کشاکش آن و در طول سفرِ دور و درازش بر مرگ چیره می‌‌گردد.

از این رهگذر این که قهرمان، سرانجام سعادت را در این امر می‌‌یابد که: «سعادت، زنی‌‌ست که دوستت بدارد و دوستش بداری. اگر هر یک از ما، زنی را می‌‌یافتیم تا دوست‌‌مان بدارد، هرگز خود را به تبعیدگاه‌‌های پروردگار نمی افکندیم».

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

تبلیغات

آگهی‌های اجاره خانه:

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: