UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

خوانشی اگزیستانسیالی بر رمان زن در ریگ روان


Suna no onna= The womam in the dunes، یکی از پُرآوازه­‌ترین رمان­‌های معاصر ژاپنی اثر کوبو آبه.
این رمان در سال ۱۹۶۰ جایزه­‌ی یومیوری در ادبیات را از آن خود کرد.

 

 

یافتن معنا در حفره‌ی بی‌معنایی

حکایتِ انسانی‌ست که بی‌معنایی جهان و زندگی را می‌پذیرد و با آن کنار می‌آید و می‌داند که جهان به اهدافش بی‌اعتناست و کارِ خودش را می‌کند و این فقط خودِ اوست که می‌تواند به زندگی‌اش معنایی ببخشد. انسانی اسیرِ شرایط، که دنیای خود را تهی از معنا یافته و دچار دلزدگی و نومیدی شده است به این زندگی نه می‌گوید و در پی جنبشی در راستای زندگی‌ست.

واژه فرانسوی اگزیستانسیالیسم Existentialism را نخستین بار فیلسوف کاتولیک، گابریل مارسل جعل کرد، اما اندیشه فلسفی متمرکز بر مسائلِ هستی انسان، انتخاب و اصالت را می‌توان تا به سورن کی‌یرکگور پروتستانی پی گرفت. بدین گونه تفکرِ فلسفی از دلِ تجربه‌ی زیسته بر می‌آید و به محکِ مشاهده و حس اخلاقی گذاشته می‌شود.

کشف پوچی زندگی در این جهان، انسان را از توهماتِ گران‌بهایش آزاد می‌کند. در واقع این پوچیِ رهایی بخش، بهایی گزاف دارد. انسانی که در عین آگاهی بر پوچیِ زندگی، بی‌توسل به گریز یا خودفریبی، با زندگی در می‌آمیزد آگاهی بر این پوچی مستلزمِ غیبتِ مطلقِ امید و ردّ کامل است.

نخستین پیامدِ درک و دریافتِ این پوچی طغیان است و در پی آن انگیزشی که بر اثر این طغیان به وجود می‌آید که انسان هستیِ خود را مطالبه می‌کند و در ادامه آزادی و شورِ زیستن، آزادی که بسترساز و رهگشایِ آفریننده‌گی ست. البته که آزادی را باید به چنگ آورد که بتوان از خود فرا رفت و آینده را ساخت، نه اینکه بی‌مسئولیت و افسارگسیخته زیست. آزادی برای آفریننده میدان نبرد است نه بسترِ آسایش. و در ادامه پذیرشِ زندگیِ در حال و توالیِ حال‌ها.

انسانی که نا‌پذیرفتنی را پذیرفت و خود را در ناپایداری پایدار نگاه داشت درمواجهه با بی‌هدفی جهان، بی تقصیر بودنِ آن را می‌پذیرد و به این امر واقف است که نمی تواند به هیچ‌گونه قضاوتی تن در دهد و هیچ هدفی برایش متصور نیست ‌تا به سببِ آن مورد داوری قرار گیرد. در نتیجه، تائید مطلق جهان و هواداری کامل و پرشور از آن را، جانشینِ همه‌ی داوری‌های مبتنی بر ارزش می‌سازد. بدین سان از نومیدی محض به شادیِ بی‌کرانه می‌رسد و از انقیادِ کورکورانه به آزادی بی حد و مرز.

آزاد بودن درست به معنی حذف هدف‌هاست. به محض اینکه بی‌گناهی و بی‌زیانی حذف دگرگونی را پذیرفتیم، بالاترین حدِ آزادی در نظرمان نمایان می‌شود و ذهن آزاد به آنچه ضروریست علاقه دارد. این رضایتِ فوق‌العاده از غنا و کمال سرچشمه می‌گیرد، تائید بی چون و چرای کاستی و رنج بشر و همه‌ی مسائل نامعلوم و شگفت‌آورِ هستی است و از عزمِ راسخِ به اینکه آنچه هستیم باشیم در جهانی که همان است که هست سرچشمه می‌گیرد. خود را سرنوشتی محتوم بیانگاریم و نخواهیم جز آنچه هستیم باشیم. 

نیکی جومپی آرمانش را در جاودانه شدنِ نام و آوازه‌اش برای یافتنِ گونه‌ای خاص از حشره خلاصه کرده است، اینجاست که مسخِ کافکا در ذهن تداعی می‌شود، انسانی که آرمانی را در سر می‌پروراند که باعث و بانی مسخ هستی‌اش از مقام یک انسان به حشره شده، در پی گام برداشتن در راستای آرمانش اسیرِ حفره‌ی بی معنایی از زندگی می‌شود. کشاکشی از جدال‌اش برای گریز از روزمرگی و آزمودنِ راه‌های مختلف برای رهایی حاکی از نارضایتی‌اش از زندگیِ فعلی‌ست. کشاکشی بین نیکی جومپی، زن و انسان‌هایی که باعث و بانی این اسارت‌اند. نپذیرفتن وضع موجود و تلاشِ بیهوده‌ی هر روزه‌اش برای رهایی حاکی از امیدی‌ست که در بیرون از شرایطِ فعلی در ذهن‌اش پرورانده است. و در پیِ آن شکست‌های رقت بارش و بازگشت به شرایطِ پیشین و تصورش از توحشِ مردمانِ اطراف باعث تردید و وسواس دوچندانش می‌شود. امید به رهایی برای رسیدن به آرمانش او را ناسازگار و بی‌تعامل با وضع فعلی‌اش پیش می‌برد به نحوی که بارها بانویِ زندگی را نادیده می‌انگارد، اسیر می‌کند و در پی آزارش برای رسیدنِ به خواسته‌اش برمی‌آید. زنی در جنبشِ بی‌امانِ شن، که در عمل برای انسان‌های دیگر زندگی بخش است. زنی که به زاد بوم‌اش عشق می‌ورزد و به انسان‌های اطرافش متعهد است. انسانی که به بُنِ وجودِ خویش دست یافته و معنای زندگی‌اش را فهم کرده است دیگر در پیِ گریز و رهایی نیست بلکه با وضع موجود سازگار می‌شود که در نهایت کشف آب توسطِ نیکی جومپی، این مفهوم را در ذهن تداعی می‌کند. با روشن بینیِ تمام بی‌معناییِ زندگی را می‌پذیرد چرا که تنها اختیارش، تغییر دادن نگاهش به زندگی‌ست. این نکته که او هنوز هم مثلِ سابق ته گودال است تغییر نکرده بود، اما احساسش چنان بود که انگار به بالای برج بلندی رفته است. شاید دنیا وارونه شده بود و تورفتگی و برجستگی‌هایش جا عوض کرده بودند بهرحال در این ریگزار آب کشف شده بود، شاید همراه یافتنِ آب در شن، خویشتن تازه‌ای یافته بود.

 

 

اگر زندگی رنج بردن است پس برای زنده ماندن باید ناگزیر معنایی در رنج بردن یافت و کسی که چراییِ زندگی را یافته، با هر چگونه‌ای نیز خواهد ساخت.

تلاش در پی یافتنِ معنایی در زندگی، نیرویی اصیل و بنیادی‌ست که ویژه‌ی خود شخص است و از این رو تنها او قادر است به آن تحقق ببخشد. معناجویی یک حقیقت است نه یک ایمان و عقیده. ماهیتِ هستی بشریت، همین حقیقت است که الهام بخشِ وجود انسانی می‌شود.

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: