UA-28790306-1
تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

روزی، روزگاری، یک زن

روزی، روزگاری، یک زن

  

بازخوانی کتاب نادیده هرگز

زندگی یک زن ایرانی در درازای قرن بیستم

خاطرات هوری مستوفی مقدم

انتشارات میج،۲۰۲۳ میلادی (۱)

 

می‌گویند فرهنگ‌ها و تمدن‌ها از دل اسطوره‌ها بیرون آمده‌اند. داستان‌های اساطیری نخستین داستان‌هایی هستند که نیاکان ما آفریدند و سینه‌به‌سینه نقل کردند. داستان‌هایی که با زمان و مکانِ آشنا، یا اشارهٔ مستقیم به قطعیتی شناخته‌شده باز نمی‌شدند. آغاز داستان‌های نیاکان ما چنین بود: «روزی، روزگاری…» – فضایی پُر از امکان برای بازتعریف هر اشارهٔ هر روایت در خط زمان.

نیاکان ما به رابطهٔ انسان با هستی می‌اندیشیدند و برای کشف و درک جهان، و رسیدن به نوعی آسایشِ خاطر در برخورد با ناشناخته‌‌ها، از نادیده‌ها و به‌تعبیری ناممکن‌های این رابطه داستان می‌ساختند.

مطالعهٔ متن‌های گوناگون، برای کسی مانند من که صورت‌بندی پرسش‌ها و مسیر درک انسان و جهان را در ادبیات جست‌وجو می‌کند، در بیشتر موارد با این کنجکاوی همراه می‌شود که روایت‌های تو در تو و درهم‌آمیختهٔ اسطوره‌ای چگونه ظرفیتِ بازتعریفِ‌های بی‌شمارِ خود را در متون مدرن حفظ کرده‌اند. فضای تخیل و تصورِ داستان‌های اسطوره‌ای و روایت‌های کهن چگونه دریافتنی، آشنا، و گاه حتی متعلق به دقایق اکنون می‌نماید؟

کتاب نادیده هرگز، خاطرات هوری مستوفی مقدم، در دریافت من، پنجره‌ای رو به درکِ بهترِ ارتباطِ بین هستی‌شناسی اساطیری و فرهنگ‌های برکشیده از دل آن‌هاست. هوری خانم نیز، مانند آنان که نخستین داستان‌ها را پروردند، متعارف‌های زندگی را نمی‌پذیرفت. نامش را حتی با دیکتهٔ برگزیدهٔ خود ‌می‌نوشت تا شبیه آن‌چه می‌خواستند تحمیلش کنند نباشد. «هوری»، با «ه» دو چشم، به‌راستی جهان را با دو دیدهٔ بینا تماشا کرد -چشمی برای ایران، چشمی برای جهان- «آن‌چه نادیدنی‌ست» را دید و بازدید و برای ما هویدا ساخت، تا برساخته‌های نسنجیدهٔ جامعه را دست‌کم زیر پرسش بَریم و «ناممکنی» را ممکن سازیم.

نادیده هرگز از آستانهٔ تغییری بزرگ، سفری شگفت و گذاری دشوار از گذشته‌ای باشکوه به نامعلومیْ معلّق آغاز می‌شود. هجرت از وطن، که در بازنگری نویسنده، به رد شدن از طوفان با کشتی نوح تشبیه شده: «خانه‌ام را در شمیران برای سفری یک ماهه ترک می‌کنم؛ در چمدانم دو دست لباس رسمی، دو دست لباس شب، دو شلوار، دو دامن، دو کُت، دو جفت چکمه، دو جفت کفش و دو کیف دستی سیاه و قهوه‌ای گذاشته‌ام؛ یک جفت از هر چیز، مثل نوح…» (ص ۲) «… باور نمی‌کردم این آخرین حضورم در خانه‌ای بود که بر قطعه زمینی که سال‌ها پیش خریده بودم ساختیم؛ خانهٔ زیبا و شیک من، که قرار بود برای همیشه ترکَش کنم» (ص ۱)

پس از آن، نویسنده انگار از طوفان عبور کرده، و می‌خواهد «به آفتاب سلامی دوباره» دهد،(۲) از تولدش می‌نویسد.

تبعید، می‌تواند تجسمی از جنگل تاریک کمدی الهی دانته باشد. شگفت آن‌که دانته نیز این کتاب را در تبعید نوشته؛ جایی که همه‌چیز، ازجمله راه مستقیم، از دست‌رفته به‌نظر می‌آید. (۳) هوری خانم، مانند دانته و فروغ فرخ‌زاد، با «تجربه‌های غلیظ تاریکی» (۴) از طوفان رد می‌شود، و ارزش‌های انسانیِ در مدار توجهش را در خاطرهٔ مادر بازمی‌گوید: «مادرم زنی باهوش، توانا و پیشرو بود…» (ص ۸) «قوی، شجاع، منظم و آزاده‌ بود، و می‌دانست چگونه این ویژگی‌ها را با پشتیبانی پدرم در زندگی به‌کار گیرد. هم‌زمان دین‌دار و بسیار متجدد بود. چنان می‌نمود که انگار ۵۰ سال از زمانهٔ خود پیش است.» (ص ۲۵۳)

هوری، که با قدرگذاردن توانایی و شجاعت و آزادگی، افق مطلوب پیش روی خود را نیز تصویر می‌کند، در نوجوانی، در برابر پیشنهاد مادر مقتدرش چنان می‌ایستد که خاطره‌اش را روایتی از کودتا یا انقلاب می‌نامد: خالهٔ هوری می‌خواهد در عید غدیر به‌منظور خواستگاری از او برای پسرِ درس‌خوانده و موفقش، همراه مادربزرگ به منزلشان بیاید. مادر مقاومتی نشان نمی‌دهد. هوریِ ۱۵ ساله شخصاً به منزل مادربزرگ تلفن می‌زند. خالهٔ دیگرش که مهمان مادربزرگ است پاسخ می‌دهد و می‌گوید مادربزرگ درگیر است. هوری از خاله می‌خواهد پیغامش را به مادربزرگ برساند: «من برای ازدواج بسیار جوان‌ام. ما با کمال میل پذیرای مادربزرگ و خویشان دیگر در عید غدیر هستیم، به‌شرطی که هیچ صحبتی از ازدواج به میان نیاید.» (ص ۴۷)

هوری مستوفی مقدم، زادهٔ‌ سال ۱۲۹۸ خورشیدی/ ۱۹۱۹م است. مادرش، مریم اردلان، از خانواده‌‌ای صاحب‌نام و اشرافی در کردستان، و پدرش، عبدالله مستوفی، نویسنده و مترجم، و از دولتمردان اواخر قاجار و اوایل پهلوی، و برای دورانی رئیس ادارهٔ ثبت املاک و اسناد بود.

هوری از کودکی در شهرهای گوناگون ایران زندگی کرد و در مدارس فرانسه یا انگلیسی‌زبان درس خواند و زبان‌ها و فرهنگ‌های متعدد را شناخت. در ۱۶ سالگی رانندگی آموخت. از نخستین دانشجویان دختر دانشگاه تهران بود. ادبیات خواند. پس از ازدواج، با داشتن سه فرزند، با بورسیهٔ دانشگاهی فولبرایت، برای تحصیل بیشتر به آمریکا رفت. جوانی و میان‌سالی‌اش را در ایران به تدریس و هم‌زمان همکاری با نهادهای در پیوند با زنان و کودکان، و امور خیریه سپرد. در انجمن بین المللی زنان در ایران، با همکاری گروهی از عکاسان و طراحان لباس، مجموعه‌ای از عکس‌های لباس‌های زنان ایران باستان را از موزه‌های جهان گردآورد و طرح پژوهشی باارزشی دربارهٔ لباس‌های زنان ایرانی کار کرد. برای دورانی مدیر انجمن بین‌المللی زنان در ایران بود و در بنیادگذاشتن آسایشگاه کودکان نقش محوری داشت. سال‌ها بعد، در ابتدای گذشتن از «جنگل تاریک»، برای مبارزه با افسردگی به دانشگاه برگشت و در سوربن به ادامهٔ تحصیل در مقطع دکتری و پژوهش دربارهٔ آثار آندره موروا (André Maurois )، نویسندهٔ فرانسوی مشغول شد. در پاسخ به پیشنهاد استاد راهنمای پایان‌نامه‌اش برای انتخاب متون آشناتری مانند آثار پروست یا کامو گفت ترجیح می‌دهد بر آثار نویسنده‌ای کار کند که پایان‌نامه‌ٔ تحصیلی دیگری درباره‌اش در دست نباشد. (ص ۴۸۰) نگاهش همواره بر نادیده‌ها سیر می‌کرد.

خاطرات دکتر هوری مقدم نشان می‌دهد که اقامت در شهرهای گوناگون جهان و شناختن زبان‌ها و فرهنگ‌های متعدد، نه‌تنها اندکی از توجه او به ایران و ایرانیت کم نکرد، که تأکیدش را با قدرگذاردن سنجیده‌ترِ میراث فرهنگی ایران در گسترهٔ جهان، در خدمتِ شناساندن سهم ایران و فرهنگ ایرانی در بالیدن فرهنگ و تمدن جهان قرار گرفت.  

در خاطره‌ای از یک سلسله سخنرانی در برنامهٔ فولبرایت در آمریکا، از سخنان خود دربارهٔ تاریخ سه‌هزارسالهٔ ایران و فرهنگ‌سازان ایرانی -از فردوسی و سعدی و عطار تا رازی و ابن‌سینا- یاد می‌کند، و با بلندنظری توضیح می‌دهد که در متن سخنانش «اندک اشاره‌ای به دین یا سیاست نداشت». سخنران بعدیِ همان برنامه، دانشجویی از کشور ترکیه، موضوع صحبتش را به مولوی، به‌عنوان شاعری از کشور ترکیه، اختصاص داده بود. هوری مقدم، در میان سخنرانی دستش را بلند می‌کند، اجازهٔ صحبت می‌گیرد، و می‌پرسد، «به نظر شما شاعری که تمام اشعارش به زبان فارسی است، و شهروندان ترکیه نمی‌توانند خطی از او را به زبان اصلی بخوانند، تنها به این دلیل که در جغرافیایی که امروز به ترکیه تعلق دارد، دفن شده، شاعر ترکیه است؟» و ادامه می‌دهد، «اگر من در این سفر مطالعاتی در آمریکا بمیرم، شما مرا آمریکایی می‌دانید؟» (ص ۲۰۹)

خاطرات دکتر مقدم روایتی از یک عمرِ با آگاهی و اختیار زیسته‌شده است؛ یک زندگیِ همراه با کنجکاوی و پرسش، که گاه به تضادهای درونی می‌رسد. بسیاری از حادثه‌های مهم این زندگی، در خاطره‌ای از نوروز جان می‌گیرند و معنی می‌شوند. نوروز، در خاطرات هوری مقدم، به‌ معنای دقیق کلمه، زمان تحوّل و تحویلِ گذشته به آینهٔ هفت‌سین است؛ زمانِ روبه‌رو شدن با خود.

زمانی که بحران‌های سیاسی پس از حمله به سفارت آمریکا، دانشجویان ایرانی برون‌مرز را با مشکلات متعدد روبه‌رو کرده بود، و حمید، فرزند هوری خانم، با گنجینه‌ای از دانشِ آموخته در بهترین مراکز دانشگاهی جهان -ام‌آی‌تی و استنفورد- امیدی به امکان استفاده از اندوخته‌هایش در ایران نمی‌دید؛ تماشای سخت‌کوشی، امیدواری و کامیابی فرزند، دکتر مقدم را به نوشتن این جملات می‌رساند: «به ایران فکر کردم و به سرخوردگیِ نسلی از جوانان بااستعداد و تحصیل‌کرده که امکان بازگشت به ایران را نداشتند. این بزرگ‌ترین سرمایه‌ای بود که کشور ما از دست می‌داد.» (ص ۴۸۵) اندیشه‌ای که با اخراج فرزند دیگر نویسنده، لادن، از تدریس دانشگاهی در ایران، با اندوه بیشتر هم همراه شد.

سال‌ها بعد، دکتر مقدم در سفری به ایران، با ویرانه‌‌های آسایشگاه کودکان مواجه می‌شود و افسوس می‌خورد که همهٔ آن‌‌چه نسل او «ساخته و مانند فرزند بزرگ کرده بود» (ص ۵۴۸)، حتی اگر اندک تخالفی با نظام سیاسی حاکم نداشت، آن‌گونه رنج‌آور فروپاشیده بود.

دکتر هوری مقدم دانش‌آموخته و مدرس ادبیات بود. ادبیات این ظرفیت شگفت را دارد که اندیشهٔ نقاد را برکشد، پاسخ‌های «قاطعِ بی‌تخفیف» (۵) را نپذیرد، جهانی با بدیل‌های پُرشمار در برابر جهان ممکن‌‌های تعریف‌شده بسازد، و این‌همه را از تجربه‌های شخصی نویسنده به همدلی‌های عمومی و دربرگیرنده برساند. روایت هوری خانم از زندگی شخصی‌اش نمونهٔ مثالی این‌ توانستن‌هاست. مبارزهٔ یک زن با برساخته‌های تحمیلی جامعه‌ای که انتظارهای مردسالار خود از زنان را قانون عمومی می‌داند و انتخاب فردی هر زن را در شخصی‌ترین مسائل زندگی- از سفر برای تحصیل تا پذیرفتن مدیریت یک نهادِ پیشرو در کنار شغل روزانه- با آن قوانین در تخالف.

 نادیده هرگز روایت زندگی زنی است که به رابطهٔ انسان با هستی می‌اندیشید و برای کشف و درک جهان، و رسیدن به نوعی آسایش خاطر در برخورد با ناشناخته‌‌ها احتمالاً با این پرسش محوری پیش می‌رفت که چگونه بدیلی را که خود درست می‌دانست به‌جای قطعیت‌های به‌عادت پذیرفته‌شده بنشاند. فرهنگ‌ها و تمدن‌ها این‌‌گونه بالیده‌اند. این‌‌گونه است که زنان ایرانی از حافظهٔ متذکرِ فعال خود بهره برده و با پشتوانهٔ تلاش‌های فردی، جنبش‌های اجتماعی و ادبیاتِ بر جای مانده از هر دو، به تحول فرهنگی امروز رسیده‌اند. خاطرات دکتر هوری مستوفی مقدم الهام‌بخش خواستن‌ها و توانستن‌های بالنده است.

نادیده هرگز با همراهیِ مریم، دختر نویسنده، در آستانهٔ یک هجرت باز می‌شود و با همراهی هم‌او به آستانه‌ای دیگر می‌رسد؛ آستانه‌ای به نام مرگ، که آنان را که از خود نوشته‌اند، به تولدهای دیگر می‌رساند.

 نویسندگان نیز مانند کتاب‌های باارزش، پس از ورق خوردنِ آخرین صفحه، در بازخوانی و بازاندیشیِ هر خواننده، به روایتی تازه می‌رسند، و از نو و به‌تکرار زاده می‌شوند. جملات دکتر عباس میلانی در پیش‌گفتار کتاب، نمونهٔ پُرمغزی از این بازاندیشی است: «می‌گویند تبعیدیان نگاه‌بانان گنج‌های خاموش‌اند. در لایه‌های ژرف‌تر روایت زندگی پُرکار هوری، که فشرده‌ای از ۲۰ جلد یادداشت روزانهٔ اوست، نبض رنج‌های تبعید و دلتنگی برای سامان دادن به روزهایی با قرارهای شخصی متعدد، در کنار تدریس چند کلاس و شرکت در کارهای بشردوستانه را می‌شود حس کرد.

آن‌چه در هر صفحه با وضوح بیشتری طنین دارد، زندگی نامتعارف زنی است که تلاش شخصی و دستاوردهای معنی‌دارش را می‌توان بخشی از جنبش گسترده‌تری دید که جامعهٔ امروز ایران را با فریاد زن، زندگی، آزادی به پایانِ مردسالاری و پدرسالاری، و ساختن جامعه‌ای با حق انتخاب و آزادی برای زنان پیش می‌برد.» (ص xix)

ماندانا زندیان

۲۹ فروردین ۱۴۰۲خورشیدی (آوریل ۲۰۲۳)

۱-Never Invisible: An Iranian Woman’s Life Across the Twentieth Century; by Houri Mostofi Moghadam (Author), Abbas Milani (Foreword, Mariam Safinia (Afterword), Mage Publishers (January 24, 2023).

«نادیده هرگز» ترجمهٔ دکتر عباس میلانی از عنوان انگلیسی کتاب است. گفتاوردهای برگرفته از کتاب، برداشت و برگردانِ آزاد من از متن انگلیسی است.

۲- فرخ‌زاد، فروغ؛ «به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد»، از مجموعهٔ تولدی دیگر.

۳- «در میانهٔ‌ راه زندگی، به‌ناگاه خود را در جنگلی تاریک یافتم، چرا که راه مستقیم گم شده بود.»، برگرفته از کمدی الهی دانته، بخش اول: دوزخ.

۴- فرخ‌زاد، فروغ؛ «به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد».

۵- شاملو، احمد؛ «هنوز در فکر آن کلاغم»، از مجموعهٔ دشنه در دیس .

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

ماندانا زندیان؛ شاعر و نویسنده، زادهٔ فروردین ۱۳۵۱ خورشیدی در اصفهان و دانش‌آموخته ٔ‌رشتهٔ پزشکی در ایران است. ‌
زندیان عضو هیأت تحریریهٔ فصل‌نامهٔ ره‌آورد است و پیشینهٔ ۱۱ سال نویسندگی، تهیه و اجرای برنامهٔ «صدای شعر امروز» در همکاری با برنامهٔ رادیویی هما سرشار، و ۲۰ سال پژوهش دربارهٔ سرطان‌های مهاجم را در کارنامهٔ خود دارد.
ماندانا زندیان هفت مجموعه شعر منتشر کرده که تازه‌ترینش «صدای سایه‌های هم بودیم» (۲۰۱۹، انتشارات شرکت کتاب، لس‌آنجلس) نام دارد.
از میان دیگر کتاب‌های منتشر شده از او می‌‌توان از «امید و آزادی» (زندگی‌نامهٔ حرفه‌ای ایرج گرگین)، «بازخوانی ده شب» (مجموعه‌ای از مصاحبه‌ها با شاعران و نویسندگان، پیرامون ده شب شعر انستیتو گوته در تهران)، «احسان یارشاطر در گفت‌وگو با ماندانا زندیان»، و تدوین کتاب «یادداشت‌ها» (مجموعهٔ متون مستقلی که دکتر احسان یارشاطر در یک بازهٔ زمانی ۲۶ ساله برای نشریات ایران‌نامه و ایران‌شناسی نوشته) نام برد.
تازه‌ترین کتاب زندیان با نام «سرو ایرانی و جوانه‌های تجدد، در گفت‌وگو با عباس میلانی» در دست انتشار است.

تبلیغات

آگهی‌های اجاره خانه:

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: