گفتوگو با يرواند آبراهاميان درباره اوضاع ويژه کنونی ايران
بهنظر من، از ديدگاه رهبری ايران، سياست رفسنجانی راه خروج از بحران است. بهويژه اگر اوباما در انتخابات ماه نوامبر پيروز شود، مذاکره با آمريکا يک سياست معقول برای ايران خواهد بود. اين میتواند فشار تحريمها را روی اقتصاد ايران کاهش دهد. در چنين شرايطی سياست رفسنجانی يک راه حل خواهد بود.
مصاحبهٔ اختصاصی با دکتر يرواند آبراهاميان، استاد تاريخ کالج باروک در نيويورک و مشاور «کارزار همبستگی» درباره اوضاع ويژه و بغرنج کنونی ايران.
***
* از اين که فرصت اين مصاحبه را به ما داديد سپاسگزاريم. لطفاً پيش از هرچيز يک تصوير عمومی از اثرات تحريمها بر وضعيت کنونی اقتصاد ايران در اختيار ما بگذاريد.
– وضعيت اقتصادی بهدليل سقوط ارزش ريال بسيار خطير است. و اين وضعيت تنها بخشاً، و نه تماماً، از تحريمها ناشی شده است.
تحريمها فقط وضعيت را بدتر کردهاند. فشار روی ريال برای مدتها وجود داشته است و اين چند دليل دارد. نخست، دولت همواره کوشيده است که ارزش ريال را مصنوعاً بالا نگهدارد. دليل دوم تورم ناشی از نشر و توزيع پول، و شيوهای است که احمدینژاد طی هشت سال گذشته پول خرج کرده است. اين شيوهٔ خرج کردن و تورم ناشی از آن يک روند درازمدت است که مسؤولان بانک مرکزی در مورد آن مکرراً هشدار دادهاند.
اکنون تحريمها به اين وضعيت افزوده شدهاند، و مردم و بازاريان احساس میکنند که دولت ذخيرهٔ ارزی چندانی ندارد. دولت هم در مورد مقدار ذخيرهٔ ارزی بسيار پنهانکار بوده است. البته ممکن است ذخيرهٔ ارزی بيش از مقداری باشد که مردم تصور میکنند، اما اين حقيقت که دولت دو نرخ ارز تعيين کرده است ـــ يکی نرخ رسمی برای کالاهای ارجح و واردات کالاهای ضرور مانند مواد غذايی، و ديگری برای کالاهای کماهميتتر مانند بورس دانشجويی و غيره بهمنظور محدود کردن دسترسی به دلار برای خريد آنها ـــ اين احساس را در ميان مردم و بازاريان ايجاد کرده که دولت با کمبود ارز روبهرو است. در نتيجه، مردم تلاش میکنند که ريال خود را به هرچيز ديگر تبديل کنند. يکی از اين راهها تبديل پول به طلا بوده است. بهطور کلی، تلاش مردم برای خلاص شدن از ريالهای خود دليل اصلی سقوط شديد ريال در سه هفتهٔ گذشته بوده است.
دولت برای بازگرداندن اعتماد اقتصادی در کوتاه مدت کار زيادی نمیتواند بکند، جز اين که در انتظار اين بنشيند که در آينده تحريمها از اين هم گستردهتر نشود و بتواند از طريق فروش نفت نيازهای بنيادی اقتصاد را تأمين کند.
* برخورد دولت به اين فشارهای اقتصادی چه بوده است؟ آيا در حال انتقال اين فشارها به مردم است يا میکوشد از اين کار پرهيز کند؟ بهنظر میرسد که راه اول را در پيش گرفته است.
– بهنظر من، دولت بهوضعيت کنونی بهمثابه يک اقتصاد کمابيش جنگی مینگرد. اگر تحريمها ادامه پيدا کند، دولت نيازمند داشتن پول کافی برای خريد کالاهای اساسی، بهويژه وارد کردن مواد غذايی و قطعات يدکی حياتی برای صنايع خواهد بود. اين وضعيت بسيار شبيه دوران جنگ با عراق است که در آن ارجحيت اصلی دولت داشتن ارز خارجی کافی برای خريد کالاهای اساسی بود. البته اين بدان معنی است که دولت يک سياست اقتصادی عميقاً رياضتی را بهويژه در مورد کالاهای مصرفی دنبال کند، که فشار آن بهناچار روی مردم خواهد بود.
البته، در دوران جنگ عراق مردم حاضر بودند با چنين سياستی کنار بيايند چون با يک خطر جدی برای امنيت ملی روبهرو بودند.
ما وضعيت فعلی متفاوت است. آن حمايت سياسی که در دوران جنگ عراق برای دولت وجود داشت امروز وجود ندارد. دولت به وضعيت کنونی بهعنوان نوعی اقتصاد جنگی مینگرد، اما اقتصاد جنگی تنها زمانی کار میکند که دولت از حمايت مردم برخوردار باشد. و حمايت مردم زمانی وجود خواهد داشت که مردم احساس کنند دليل موجهی برای وضعيت بحرانی وجود دارد. در شرايط کنونی، بسياری بر اين اعتقادند که سياستهای احمدینژاد وضعيت را به چنين فاجعهای کشانده است و اگر دولتی ديگر با سياستی ديگر بر سر کار بود، با چنين بحرانی روبهرو نمیشديم.
* بهنظر میرسد که اين وضعيت باعث گسترش شکاف در رهبری ايران شده است. هر جناحی ديگری را سرزنش میکند، و اغلب اين سرزنشها متوجه احمدنژاد و سياستهای او است. نمیدانم شما مصاحبهٔ اخير رفسنجانی با «آرمان» را خواندهايد يا نه. چنين بهنظر میرسد کوششهايی برای بازگرداندن او به صحنه بهعنوان «ناجی» در جريان است، يا خود او میخواهد با استفاده از وضعيت کنونی بار ديگر به عنوان «سردار سازندگی» وارد صحنه شود. در اين مصاحبه او از تشکيل يک «دولت وحدت ملی»، احتمالاً تحت رهبری خودش، بهعنوان راه خروج از بحران سخن میگويد. شما اين بازگشت رفسنجانی به مرکز صحنه را، در شرايطی که دو فرزندش در زندان بهسر میبرند و خودش دائماً هدف حملهٔ جناح احمدینژاد است، چگونه ارزيابی میکنيد؟
– بهنظر من، از ديدگاه رهبری ايران، سياست رفسنجانی راه خروج از بحران است. بهويژه اگر اوباما در انتخابات ماه نوامبر پيروز شود، مذاکره با آمريکا يک سياست معقول برای ايران خواهد بود. اين میتواند فشار تحريمها را روی اقتصاد ايران کاهش دهد. در چنين شرايطی سياست رفسنجانی يک راه حل خواهد بود…
* به کدام سياست رفسنجانی اشاره داريد؟
– سياست اصلی او کنار آمدن با آمريکا در رابطه با غنیسازی و بحران هستهای است، و اين سياستی است که مورد حمايت لاريجانیها و مذاکرهکنندگان پيشين قرار خواهد گرفت. البته، برای پيش بردن سياست رفسنجانی به خود رفسنجانی نيازی نيست. اين سياست میتواند بهدست ديگر محافظهکاران، مانند لاريجانیها يا هرکس ديگری که رهبر تعيين کند، بهپيش برده شود.
پيش از اين، رهبر اعلام کرده بود که ايران نمیتواند با آمريکا مذاکره کند. اين يک تابو بود. اما عمر اين تابو اکنون به پايان رسيده است. زمانی که احمدینژاد برای مذاکرهٔ مستقيم با آمريکا اعلام آمادگی کرد، اين کار بیترديد با موافقت رهبر انجام گرفت. در نتيجه فکر نمیکنم ديگر چنين تابويی وجود داشته باشد. رييس جمهور آينده، هر کس که باشد، به راحتی میتواند خط رفسنجانی را، بدون آوردن خود رفسنجانی به صحنه، دنبال کند.
* آيا رفسنجانی در دوران حضور فعالش در عرصهٔ سياسی ايران ـــ البته او هميشه در پشت صحنه فعال بوده است ـــ نماد گرايش بهغرب، صندوق بينالمللی پول، و تعديل اقتصادی نبود؟ و آيا بازگشت او به صحنه، يا غلبهٔ سياستی از نوع سياست رفسنجانی، بهمعنای برداشتن گامی بهعقب در رابطه با اقتصاد ايران و مشکلات فراروی مردم نخواهد بود؟
– خصوصیسازی مسألهای جدا است. مسألهٔ عمده در حال حاضر غنیسازی و بنبست هستهای در برابر آمريکا است. اين عاجلترين مسأله است. تا آنجا که مسأله به خصوصیسازی مربوط میشود، احمدینژاد هم همين سياست را بهپيش برده است. تا زمانی که يک بديل واقعی مورد حمايت مردم وجود نداشته باشد، کنترل در دست محافظهکاران يا پوپوليستهايی مانند احمدینژاد خواهد بود. همهٔ آنها يک سياست واحد را در رابطه با خصوصیسازی و برنامههای اقتصادی سرمايهداری دنبال میکنند.
اما، در شرايط ويژه و بغرنج کنونی که خطر کشور را تهديد میکند، مسألهٔ اصلی کنار آمدن با آمريکا در رابطه با مسألهٔ هستهای است. در اين رابطه، بهنظر من، حتی احمدینژاد هم حاضر است با آمريکا کنار بيايد. اما او، بهخاطر بار منفی گذشتهاش و همهٔ حرفهايی که طی هشت سال گذشته زده است، قادر به مذاکره با آمريکا نيست. در نتيجه، تنها شخصی با ديدگاه رفسنجانی، يا ديدگاه خاتمی، میتواند با اوباما وارد مذاکره شود.
* بدين ترتيب، آيا فکر میکنيد که آنها احمدینژاد را برکنار خواهند کرد؟ با توجه به فشار سنگين اقتصادی، آيا آنها ناچار نيستند دست به اقدام فوری بزنند؟ بهنظر شما از اکنون تا انتخابات رياست جمهوری، در ايران چه اتفاقی خواهد افتاد؟
– فکر نمیکنم آنها ناچار باشند احمدینژاد را کنار بگذارند. دوران رياست جمهوری او تا مدتی پس از انتقال قدرت در واشنگتن ادامه خواهد داشت. اگر اوباما در ماه نوامبر انتخاب شود، کار معقول برای خامنهای اين خواهد بود که بلافاصله پس از ماه نوامبر شخصی را برای مذاکرهٔ مستقيم با آمريکا تعيين کند که بتواند اين کار را بهپيش برد. چند ماه پيش، ايران و آمريکا تا مرز رسيدن به توافق بر سر مسألهٔ هستهای پيش رفتند. اين کار میتواند دوباره از سر گرفته شود و بهعمل درآيد. در حقيقت، چند ماه پيش ايران آمادهٔ مصالحه بود اما دولت اوباما بهدليل فشار اسراييل حاضر به مصالحه نشد. اما پس از انتخابات، اوباما برای رسيدن به يک توافق در کنترل بيشتری خواهد بود. آن زمان او ديگر نگرانی ملاحظات انتخاباتی را نخواهد داشت و کسی نخواهد توانست در روند انتخاباتی آمريکا او را به «سازشکاری» متهم کند.
البته شخصی که برای اين مذاکره تعيين میشود بايد منصوب مستقيم رهبر باشد و در عين حال با سوابق منفی احمدی نژاد، و حرفهای او در مورد هولوکاست و غيره زد، پيوندی نداشته باشد.
* همانطور که اشاره کرديد، هر سياستی که برای حل بحران اتخاذ شود بايد از حمايت مردم برخوردار باشد. با توجه به اقتصاد رياضتی موجود و گسترش روزافزون تظاهرات و اعتراضات مردم عليه وضعيت وخيم اقتصادی، تا زمان طی شدن اين روند سياسی و يافتن جانشينی برای احمدینژاد و سياستهايش، بايد در انتظار چه اتفاقاتی در ايران بود؟
– ميان انتخابات آمريکا در ماه نوامبر و انتخابات رياست جمهوری در ايران يک فاصلهٔ زمانی هست. بهنظر من در اين مدت زمان فشار بر اقتصاد ايران به احتمال کاهش خواهد يافت. در نتيجه، ممکن است در زمان انتخابات رياست جمهوری در ايران، اين فشارهای اقتصادی و بحران وجود نداشته باشد.
* اما بهنظر میرسد که آمريکا تا زمان تسليم ايران به همهٔ خواستهايش حاضر به لغو تحريمها نيست. حتی در آن صورت هم بخشی از تحريمها باقی خواهد ماند.
– همانطور که اشاره کردم، بحث اصلی وضعيت عاجل کنونی و اثرات چنين وضعيتی بر سرنوشت کشور است. شرط عبور از اين شرايط حاد، حل مسأله برنامه هستهای ايران است. در آمريکا برخورد اوباما در حال حاضر نسبت به اين موضوع تابع شرايط انتخابات رياستجمهوری اين کشور است. وقتی اوباما انتخاب شود، تفاوت موضع او با موضع اسراييل در مورد درجهٔ سختگيری نسبت به ايران آشکارتر خواهد شد. بهنظر میرسد اوباما حاضر بهپذيرفتن درجهٔ معنی از غنیسازی توسط ايران است. خواست او توقف کامل غنیسازی نيست. دولت ايران میتواند با چنين موضعی مذاکره کند. اما در دوران انتخابات، زمانی که رييس جمهور آمريکا زير فشار رامنی و اسراييل ناچار است خود را هرچه سرسختتر نشان دهد، نمیتواند پای ميز مذاکره با ايران بنشيند و اعلام کند که ايران میتواند دست به حد معينی از غنیسازی بزند. به اين دليل است که آنها در حال حاضر میگويند تا زمانی که ايران غنیسازی را متوقف کند و تضمين دهد که در آينده نيز دست به غنیسازی نخواهد زد تحريمها باقی خواهند ماند. و البته ايران نمیتواند با چنين خواستی موافقت کند.
اما پس از انتخابات، بهنظر من، دولت اوباما منعطفتر خواهد بود و با درجهٔ معينی از غنیسازی از سوی ايران، البته زير نظارت، موافقت خواهد کرد. البته اين چيزی است که از هماکنون وجود دارد و امتياز زيادی برای ايران نخواهد بود. در حقيقت، در آخرين مناظرهٔ تلويزيونی تفاوت ميان دولت اوباما را با دولت احتمالی رامنی کاملاً آشکار کرد. موضع دولت اوباما اين است که تحت هيچ شرايطی ايران نمیتواند بمب هستهای داشته باشد. اما موضع رامنی اين است که ايران در هيچ شرايطی نبايد ظرفيت توليد بمب هستهای داشته باشد. اين يک تفاوت بسيار مهم است…
* اين همان موضع دولت اسراييل است…
– بله، موضع دولت اسراييل نيز اين است که ايران تحت هيچ شرايطی نبايد ظرفيت توليد بمب را داشته باشد.
* اينطور به نظر میرسد که در هر صورت ايران ناچار بهعقبنشينی و دادن امتياز خواهد شد. سياست رفسنجانی، که بهنظر میرسد در گذشته باعث بروز اختلاف ميان او و رهبری سپاه پاسداران شد، اين است که غنیسازی به کشورهای خارجی واگذار شود و ايران اورانيوم غنی شدهٔ مورد نياز خود از کشورهای ديگر وارد کند. اگر يک چنين سياستی محور مصالحه قرار گيرد، آيا فکر نمیکنيد برنامهٔ هستهای ايران به گروگانی در دست قدرتهای غربی بدل شود؟
– فکر نمیکنم فرقی بکند چون در گذشته هم سياست ايران غنیسازی زير نظارت و کنترل بوده است. اين هم خودش نوعی گروگان بودن است. بهنظر من مسأله بيشتر بر سر درجهٔ اين نظارت و کنترل است. خامنهای هميشه درجهای از نظارت و کنترل روی غنیسازی اورانيوم از سوی ايران را پذيرفته است.
* در صحبتهايتان به مسألهٔ نبود بديل واقعی مورد حمايت مردم اشاره کرديد. رفسنجانی شعار «دولت وحدت ملی» را بهپيش کشيده است. با توجه به فشارهای موجود و شکافهای فزايندهٔ جناحی، آيا شما چنين چيزی را امکانپذير میبينيد؟ جناحبندیهای کنونی را چگونه ارزيابی میکنيد؟ در حال حاضر چه کسی با چه کسی و عليه چه کسی است؟
– من نمیدانم منظور دقيق رفسنجانی از شعار «دولت وحدت ملی» چيست. اما مسأله اصلی اين است که ما با يک بحران عمده روبهرو هستيم و در چنين وضعيت بحرانی، وحدت ملی امری ضروری است.
در چنين شرايطی هيچ جناحی از حاکميت نمیتواند بهتنهايی سکان را بهدست بگيرد و سياست ويژهٔ خود را بهپيش ببرد. در اين وضعيت ما به يک دولت ائتلافی نياز داريم که نمايندگان جنبش سبز بايد در آن حضور داشته باشند و همه در هر تصميمی که در مورد سياست خارجی و داخلی اتخاذ میشود شرکت داشته باشند.
در اينجا است که بهنظر من به سياستی متفاوت از سياست احمدینژاد نياز داريم. سياست او طی هشت سال گذشته انحصاری بوده است: تنها يک مشی وجود داشته و هرکس از آن پيروی نکرده منزوی شده است.
بدينترتيب رفسنجانی، يا هرکس ديگر، بايد آماده باشد تا دولتی هرچه متحدتر تشکيل دهد.
* با اين تفصيل، شما آزادی جنبش سبز را پيششرط دستيابی به وحدت ملی در سطح رهبری کشور میدانيد؟
– مسلماً. اگر میخواهيد همه در تصميمگيری در مورد مسألهٔ هستهای، و حتی عقبنشينی، شرکت و نقش داشته باشند، بايد محدوديتها از روی جنبش اصلاحی برداشته شود. بايد گشايش سياسی بسيار بيشتر، مانند آزادی مطبوعات، بيان و اجتماعات وجود داشته باشد و زندانيان سياسی آزاد شوند تا مردم خود را در روند سياسی شريک بدانند. البته، با گشايش سياسی، هميشه عدهای وجود خواهند داشت که از هر سياست دولت انتقاد کنند. اما در صورت وجود حمايت کافی از سوی مردم، میتوان با چنين پديدهای کنار آمد. من فکر میکنم در حال حاضر حمايت عمومی کافی برای حل مسألهٔ هستهای وجود دارد.
* آيا بهنظر شما رهبری جمهوری اسلامی در حال حاضر در راستای يک چنين گشايش سياسی گام بر میدارد، يا برعکس، بهسوی يک سياست تشديد اختناق داخلی همراه با تصميمگيری يکجانبه و بدون دخالت مردم در مورد مشکل هستهای بهپيش میرود؟
– اگر خامنهای بيش از اين به راست بچرخد و سرکوبگرانهتر عمل کند، و بهموازات آن سرسختانهترعمل کند و حاضر نشود با اوباما در ميانهٔ راه کنار بيايد ـــ البته در صورتی که اوباما با غنیسازی نه در سطح بالا موافقت کند ـــ در چنين صورتی بهنظر من رژيم با يک بحران جدی روبهرو خواهد شد، و برای اولين بار پس از سی سال با خطر اضمحلال کامل مواجه خواهد بود.
از همان ابتدا، سياستمداران پراگماتيستتر مانند رفسنجانی و خاتمی میگفتند که نبايد مسألهٔ هستهای را تا حد اعمال تحريمهای سنگين روی ايران بهپيش برد. موضع احمدی نژاد اين بود که خير، آمريکا هرگز ما را به سازمان ملل و گرفتن تأييد برای تحريمها نخواهد کشاند. زمانی که آمريکا دست به چنين کاری زد، او گفت که اروپايیها جلوی اين کار را خواهند گرفت. و وقتی اروپايیها چنين کاری نکردند، او گفت که میتوانيم روی «جهان سوم» برای متوقف کردن تحريمها حساب کنيم. البته مسألهٔ سادهای که او در نظر نگرفت اين بود که کشورهای «جهان سوم» حق وتو ندارند.
و در اين روند او عملاً اروپايیها را بيش از هر زمان ديگر نسبت به ايران عصبانی کرد، بهطوری که اکنون برخی از کشورهای اروپايی، مانند آلمان و فرانسه، بيشتر از آمريکا نسبت به ايران تند روی دارند. بدين ترتيب، احمدینژاد توانست يک کار غيرممکن انجام دهد، يعنی عصبانی کردن اروپايیها بيش از آمريکايیها!
* با توجه به وضع بحرانی موجود و نياز به گشايش سياسی بهعنوان يک راه حل و يک گام بهسوی دستيابی به توافق ملی در مورد سياست حکومتی، چنين بهنظر میرسد که ايران اکنون به يک نقطهٔ عطف رسيده است. بهنظر شما، در شرايط حاضر جنبش سبز برای سوق دادن روندهای داخلی بهسوی گشايش بيشتر سياسی و ايجاد يک رهبری متحد چه بايد بکند؟ عکسالعمل جنبش سبز در اين شرايط چه بايد باشد و چه گامهايی بايد بردارد؟
– به نظر من، از نظر سياست داخلی، جنبش سبز بايد روی گشايش نظام، بهويژه روی حذف سانسور مطبوعات، تضمين آزادی بيان و اجتماعات، و آزادی زندانيان سياسی اصرار ورزد. از نظر سياست خارجی، جنبش سبز نبايد صرفاً بهمنظور کسب وجهه، از مذاکره با آمريکا انتقاد کند، زيرا اين مذاکرات بهنفع منافع ملی ايران است. البته من مطمئن هستم که جنبش سبز بهدنبال چنين کاری نيست، اما هستند محافظهکارانی که آمادگی چنين کاری را دارند. چنين کاری ممکن است در نزد برخی محبوبيت ايجاد کند، اما در درازمدت برای کشور فاجعهبار خواهد بود.
* آيا هيچ پيشنهاد تاکتيکی مشخص برای جنبش سبز داريد؟ با توجه به امکان ورود رفسنجانی به صحنه، جنبش سبز امروز بايد به چه شکل وارد عرصه شود؟ اين جنبش چگونه میتواند فشار از پايين لازم را برای ايجاد يک راه حل مردمی بهوجود آورد؟
– راهکار اصلی جنبش سبز تکيه بر پايه اجتماعی خود و تقويت آن است. بهويژه در شرايط فشارهای طاقتفرسای اقتصادی، طرح و حمايت از حقوق و خواستهای معبشتی مردم از اولويت برخوردار است. در کنار آن، فشار بايد روی افرادی مانند رفسنجانی گذاشته شود که از ايدهٔ گشايش روند سياسی، بهويژه در رابطه با آزادی بيان و مطبوعات، بسيار بيشتر دفاع کند. من فکر نمیکنم که رفسنجانی با اين کار مخالف باشد. يک دليل آن هم افزايش اعتبار دختر او بهدليل زندانی شدن است. اين میتواند يک پل ارتباطی با جنبش اصلاحات باشد.
* با رجوع به پژوهشهای گستردهٔ شما در مورد تاريخ جنبشهای اجتماعی در ايران، آيا میتوانيد به نمونههای تاريخی تاکتيکهايی که با استفاده از آن جنبشهای مردمی توانستهاند در شرايطی مشابه از منافع ملی و مردمی دفاع کنند اشاره کنيد؟
– در گذشته، ما با بحرانهای مهمی مواجه بودهايم که به گشايش نظام منجر شدهاند. بهعنوان نمونه، در دوران مصدق و در انقلاب مشروطيت. در چنين شرايطی، احزاب سياسی میتوانند تأثيرگذار باشند، حتی گاه بهطور منفی. خطر اين است که عدهای بخواهند خود را از ديگران راديکالتر جلوه دهند، يا مدعی شوند که از بقيه وطندوستتر هستند، و زير اين پوشش تصميمگيرندگان را به وطنفروشی و خيانت به منافع ملی متهم کنند. اين يک راه ساده برای از ميدان بهدر کردن ديگران است. در سطح ملی، در زمانی که بحران هستهای کنونی بسيار جدی است، چنين برخوردی میتواند مخرب باشد.
اگر به نمونهٔ بحران نفت برگرديم، میبينيم کسانی مصدق را به اين متهم کردند که بهاندازهٔ کافی مبارز نيست و آماده است تا منافع ملی را قربانی کند، که البته درست نيست. اما اين کار دولت مصدق را تضعيف کرد و در نهايت کار به کودتا کشيد. اين بسيار منطقیتر میبود که به حمايت از سياستهای مصدق ادامه میدادند چون در راستای منافع ملی ايران بود.
در شرايط حاضر نيز غنیسازی، البته نه در حدی بالا که باعث رويارويی با قدرتهای غربی شود، در راستای منافع کشور است.
* فرض من اين است که شما از وجود «کارزار صلح و آزادی» که اخيراً در ايران شکل گرفته است آگاهيد. نظر شما در مورد کارزارهايی از اين نوع چيست؟
– به نظر من اين حرکتی است که هر دولت ائتلافی بايد آن را جدی بگيرد. نمیتوان از وحدت سخن گفت و در عين حال بخش عظيمی از مردم، کل جنبش اصلاحات، را خفه کرد. کسانی را که معتقدند عليهشان در انتخابات رياست جمهوری تقلب صورت گرفته است بايد وارد صحنهٔ سياسی کرد.
* پيشبينی کلی شما در مورد وضعيت ايران در آيندهٔ نزديک چيست؟
– بهنظر من اين تا حد زيادی به انتخابات آمريکا بستگی دارد. در چند ماه گذشته، مشکل اصلی بر سر راه رسيدن به يک توافق در مورد مسألهٔ هستهای در واشنگتن، و نه در تهران، بوده است. در نتيجه، فکر میکنم که آيندهٔ ايران به نتايج انتخابات آمريکا وابسته است.
* با در نظر گرفتن اين وابستگی، فکر میکنيد در صورت انتخاب شدن رامنی چه اتفاق خواهد افتاد؟
– احتمالاً مذاکرهای در ميان نخواهد بود زيرا او خواستار توقف کامل غنیسازی از سوی ايران است، و البته ايران حاضر به چنين کاری نيست. گام بعدی برای او تصميمگری در مورد حملهٔ نظامی به ايران خواهد بود. و اين به فاجعه خواهد انجاميد.
سياست منطقی برای آمريکا مذاکره است. دولت اوباما از هماکنون اين واقعيت را درک کرده است و در انتظار فرصت برای اجرای اين سياست پس از انتخابات است.
اگر رامنی انتخاب شود، من همچنان فکر میکنم که او به ايران حمله نخواهد کرد بلکه دست به تشديد تحريمها خواهد زد. در اين صورت بحران ايران عميقتر خواهد شد. در چنين شرايطی، ما در ايران با وضعيت اختناق و سرکوب کامل و استقرار ديکتاتوری مطلق بهمنظور حفظ حکومت در برابر قيام تودهای روبرو خواهيم بود. در اين حالت، تنها شکلی که رژيم خواهد توانست بقاء خود را تضمين کند رجوع به نيروهای نظامی و امنيتی خواهد بود.
* آيا با انتخاب رامنی، اسراييل برای حمله به ايران گستاختر نخواهد شد؟
– آری، خواهد شد. اما اين هيچ مسألهای را حل نخواهد کرد. روشن است که اسراييل توان از بين بردن همهٔ تأسيسات هستهای ايران را ندارد. در نتيجه، چنين کاری مشکل هستهای را حل نخواهد کرد و تنها برنامهٔ هستهای ايران را به تعويق خواهد انداخت. تنها راهی که بتوانند به اين تأسيسات صدمهٔ جدی وارد کنند دخالت نظامی آمريکا است.
* فکر نمیکنيد که حملهٔ نظامی اسراييل به ناچار آمريکا را خواسته يا ناخواسته به رويارويی نظامی با ايران بکشاند؟
– امکان دارد، ولی نه ضرورتاً. زيرا حتی بوش دوم، پس از افتضاح عراق، به اسراييل گفته بود که آمريکا بهشکل نظامی درگير نخواهد شد. رامنی هم ممکن است همين سياست بوش را دنبال کند.
* با تشکر از شما، دکتر آبراهاميان.