UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

علیرضا زرین: شاعر مهاجر به زبان و فرهنگ تازه‌ای دست یافته است

علیرضا زرین: شاعر مهاجر به زبان و فرهنگ تازه‌ای دست یافته است

پرونده‌ی «ادبیات مهاجرت؛ کاستی‌ها و درخشش‌ها» – ۲

  (بخش دوم و پایانی)

 Alireza-Zarrin-2

  در هفته‌ی گذشته بحثی را آغاز کردیم با دکتر علیرضا زرین، شاعر و نویسنده‌ی پیشکسوت ایرانی مقیم آمریکا، در باب شعر و ادبیاتی که شاعران و نویسندگان ایرانی در خارج از مرزها خلق می‌کنند. ادامه‌ی این بحث را در این هفته پی می‌گیریم. دکتر زرین معتقد است: «باید نهایتن به خاطر بسپاریم که در فرهنگ و تاریخ ما و جهان، مهاجرت و تبعید همیشه وجود داشته است و جزو واقعیات زندگی است. مطلب این است که برخی در این باره تنگ نظرند و انسان مهاجر و تبعیدی را دیگر از “خود” نمی‌پندارند—درست مصداق این بیت “کز دل برود هر آن که از دیده برفت”…»

 با توجه به این‌که رسانه‌های داخلی تقریبا هر گونه اخبار مربوط به فعالیت‌های شاعران و نویسندگان تبعیدی را بایکوت می‌کنند، چه راهکارهایی را برای اطلاع‌رسانی موفقیت‌های شاعران و نویسندگان ایرانیِ این طرف به جامعه‌ی ادبی داخل ایران پیشنهاد می‌کنید؟

فکر می‌کنم مشکلات روزمره مردم در ایران آن قدر گسترده است که حتی به خودی‌های نزدیک هم شاید نتوانند برسند، دیگر چه برسد به شاعران و نویسندگان ایرانی پراکنده در تمامی گیتی.  بهترین راه، ایجاد پل‌های رابط تماس و تبادل نظر ادبی و آفرینندگی است.  در ایرانی جماعت،  فردگرایی و فرقه‌گرایی بسیار قوی است.  یک نوع بیماری خودبینی و خودبزرگ‌بینی و البته نفی کار دیگران هم در برخی نویسندگان و شاعران وجود دارد که باز هم زائدۀ شرائط خفقان‌آور مستولی بر جامعه است طی قرون متمادی.  این‌ها همه برخاسته از وضعیت دشوار اجتماعی-سیاسی ایران است.  وقتی که سانسور شدید اعمال می‌شود، انگار که آزاداندیشی و سالم‌اندیشی را از مردم سلب کرده‌اند یا که دشوار نموده‌اند.  بهترین راهکار،  لغو سانسور و انحصارطلبی و فرقه‌گرایی در امور فرهنگ و ادبیات و هنر است و البته در کل شئون اجتماعی-سیاسی  ایران.

 خود شما برای آثارتان در وهله‌ی اول، کدام مخاطب را مد نظر قرار می‌دهید؟ مخاطب داخل ایران، مخاطب ایرانی این طرف آب یا مخاطب جهانی؟

از شعر تا شعر یا شعر به شعر فرق می‌کند.  گاهی همین طور می‌نویسم و مخاطب‌ام کسی است –هرکسی که اهل شعر است و فارسی می‌خواند یا اگر به انگلیسی می‌نویسم برای کسی است که در آن زبان با او ارتباط بر قرار می‌کنم.  در واقع اما من تقریبن هر روز می‌نویسم و برایم دیگر فرق نمی‌کند برای کیست.  من دیگر مثل درختی هستم که حاصلش شعر است، گاهی به انگلیسی و اغلب این روزها به فارسی.  گاهی برای آنها که عاشق‌شان هستم می‌نویسم و آنها مد نظرم هستند، گاهی از روی خشم و اندوه و اعتراض می‌نویسم.  گاهی بی هوا خودش می‌آید و من فقط یک وسیله‌ام.  گاهی به پاس سپاس و نیایش و راز و نیاز می‌نویسم.   و گاهی برای آن که خود را دریابم و به درون خود پی ببرم.  برای من شاعر بودن یک موهبت بزرگ است و از این لحاظ، علیرغم رنجها و غمی که برده‌ام، خود را خوشبخت و سرفراز می‌بینم.  خوشبختانه چه در ایران و چه در جهان شعرم کمابیش مخاطبان خود را یافته است.  در این مرحله و اساسن، بیشتر تکیۀ  من بر کیفیت است تا کمیت.  شعر خوب چیزی نیست که از مد بیفتد و demode دمده بشود و از دور خارج شود.  بعد از هزار سال تقریبن هر دهه یک یا دو ترجمۀ انگلیسی  در خور توجه از شاهنامه به بازار می‌آید و عرضه می‌شود.  مولانا امروز بیشتر خواننده دارد تا در زمان خودش.  در سال‌های چهل خیلی از مردم نیما را نمی‌شناختند و حتی برخی فکر می‌کردند هندی است، در صورتی که امروز یکی از مشهورترین شاعران معاصر است.  اگر در کارهای من ارزش پویا و پایایی وجود دارد، مطمئن‌ام بالاخره روز به روز بیشتر شناخته خواهد شد.  طبق تحقیق مسعود مافان دربارۀ انتشار کتاب در خارج از کشور، من نخستین دفتر شعر بعد از انقلاب را در خارج از کشور منتشر کردم – “در جای هر گلوله” در سال ۱۳۵۸.  این دفتر شامل گزیده‌ای از  اشعار نوجوانی و جوانی‌ام بود و کمتر از بیست جلد آن به ایران رفت ولی موفقیت آن در حدی بود که م. آزاد در نقد نامه‌ای برایم بنویسد: ” شعر شما راهی به دهی می‌برد.”  پس از آن سه دفتر دیگر منتشر کردم: از “قادسی تا سرزمین خوار” (۱۳۶۷)  که باز شاید کمتر از ۱۰ نسخۀ آن به ایران رفته است اما دو نقد در باره آن نوشته شد: یکی به وسیلۀ اصغر واقدی در کلک شماره ۴ و دیگری به وسیلۀ دکتر فرامرز سلیمانی در “دنیای سخن” که با این جمله خاتمه می‌یافت: “علیرضا زرین می‌تواند امیدی برای شعر پارسی باشد.”   دفترهای شعر پارسی دیگرم  “کرمانشاهنامه” (۱۹۹۵) و “چمدانم” (۱۹۹۶) است.  توجه کنید از آغاز نوشتن دفتر “کرمانشاهنامه”ام اکنون بیست و پنج سال می‌گذرد و این کار هنوز در ایران به انتشار نرسیده است.  سال پیش به تشویق و اصرار مجید روشنگر که بنیانگذار انتشارات مروارید است، بالاخره گزینۀ اشعار خود را همراه  با مقدمه‌ای برای مروارید فرستادم.  حالا تا کی و چگونه از دیگر دست‌اندرکاران مروارید و ارشاد اجازۀ انتشار بگیرد و کمبود و گرانی کاغذ هم مانعی ایجاد نکند، دیگر بر من  نا معلوم است.  از سوی دیگر پس از نقد خوبی که دکتر پیمان وهاب‌زاده  در سال ۱۹۹۶ بر آن نوشت، سال پیش رجب بذرافشان—شاعر و نویسنده‌ای که در ایران زندگی می‌کند– در مقاله‌ای بسیار مفصل به نقد “کرمانشاهنامه”  نشست. البته  بذرافشان این دفتر را به شکل پی دی اف مطالعه کرد و هنوز همانند بسیاری از نویسندگان و شاعران ایرانی،  آرزویم انتشار آثارم در ایران است و البته بی دخالت ممیز و اعمال سانسور.  در عرض ده سال گذشته نیز دو دفتر شعر هم به شکل اینترنتی در سایت شخصی‌ام  http://www.alizarrin.com منتشر کرده‌ام:  “گزینۀ غزل‌های آزاد”  و “خنیای خون خورشید”.

 به نظر شما می‌توان روی ایرانی این طرف به عنوان مخاطب آثارمان حساب کرد؟ اصلا ما در این طرف آب چقدر خواننده داریم؟

به طور کلی تعداد خوانندگان شعر، در مقایسه با داستان، زیاد نیست و در خارج از کشور یکی از مشکلات اصلی پخش است.  خوانندگان در هفتاد کشور پراکنده‌اند و هزینۀ پست از هزینۀ خود کتاب هم بیشتر است.  من دغدغۀ این مسئله را چندان ندارم.  اینترنت تا اندازه‌ای این مشکل را برطرف کرده است.  در دوره‌ای که به شکل فعال سفر می‌کردم و در شهرهای گوناگون آمریکا و کانادا شعرخوانی داشتم بین بیست تا حدود صد نفر—گاهی هم بیشتر– گردهم می‌آمدند.  در این گونه مجالس دفترچه‌های شعرم هم خوب فروش می‌رفت.  من خودم را به مثابه یک شاعر به یک درخت تشبیه کردم که میوه‌اش شعر است، حالا می‌خواهم بگویم کار دیگر من، کاشتن است و درویدن را به دیگران واگذار می‌کنم.  من نه برای شهرت و نه برای پول می‌نویسم.  من از روی عشق و علاقۀ وافر به ادبیات است که شاعر و نویسنده‌ام.  صله و پاداش و اجر من هم، خود سروده‌ها و نوشته‌های من است که هم در حین آفریدن‌شان بسیار لذت می‌برم و هم پس از خلق‌شان،  از زمزمه‌شان  در ذهنم و دکلمه‌شان با صدای بلند به حظی خارج از توصیف، و می‌شود گفت به نوعی مدهوشی و نشئگی ناب و سالم دست می‌یابم.  البته دوستدارانی هم در ایران و در خارج از کشور و پراکنده در کشورهای مختلف دارم که تشویق‌شان همیشه موجب دلگرمی من است.

 بحث زبان مهم‌ترین بحثی‌ست که به عنوان معضلی که شاعران و نویسندگان ایرانی در مهاجرت با آن مواجه‌اند مطرح می‌شود. این معضل را چگونه می‌بینید؟

البته این مشکل بزرگی است، اما شاعران و نویسندگان جا افتادۀ ما هیچ وقت این مشکل را نداشته‌اند، کسانی چون شادروان نادرپور، رویایی یا خویی.  در بین همنسلان من هم کمتر به مشکل زبان برخورد می‌کنیم زیرا که اغلب پیش از ترک ایران شاعرانی بودند با دستاوردهای درخشان و در دوران تبعید و مهاجرت بر این درخشش افزوده‌اند.  گاهی مشکل زبان آبشخورش در نوعی عدم اطلاع از ادب و زبان پارسی است و البته بی‌دقتی و کم‌حوصلگی و سرسری کار را انجام دادن. گاهی هم مشکل زبان عمدی یا اجتناب‌ناپذیر و جزو ذات شعری کارهای یک شاعر است، مثلن کارهای نیما یوشیج یا اصولن هر کس که گستره‌ای نوین از پرداخت‌ها و انشاهای زبانی را در دستور کار خود قرار داده است.  شاعر مهاجر در هر صورت در وضعیت دشواری از نظر زبان قرار دارد، اما این دشواری، خوبی‌هایی هم دارد.  شاعر مهاجر به زبان و فرهنگ تازه‌ای دست یافته و گاهی از دریچۀ آن زبان و فرهنگ به زبان فارسی می‌نگرد و می‌نویسد.  نتیجه این کار می‌تواند عالی باشد اما متاسفانه اگر مراقبت و مواظبت نکنیم، نتیجۀ خوبی حاصل نخواهد شد.  در این میان باز شرائط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نیز موثرند.  اگر نویسنده یا شاعر تبعیدی در تبعید نمی‌بود و از بازگشت هراسی به دل نداشت، می‌توانست به سادگی به وطن خود برگردد و در اقیانوس زبان مادری و پدری‌اش شناور شود و خود بخود این معضل بر طرف گردد.  باید نهایتن به خاطر بسپاریم که در فرهنگ و تاریخ ما و جهان، مهاجرت و تبعید همیشه وجود داشته است و جزو واقعیات زندگی است.  مطلب این است که برخی در این باره تنگ نظرند و انسان مهاجر و تبعیدی را دیگر از “خود” نمی‌پندارند—درست مصداق این بیت “کز دل برود هر آن که از دیده برفت.”  حتی استادان زبان و ادبیات فارسی در خارج از کشور نیز اغلب در این باره از خود تعصب و تنگ نظری نشان می‌دهند و وقتی که به ادب پارسی می‌پردازند، بیشتر نگاهشان به درون است و البته اکثرن به کلاسیک‌ها می‌پردازند تا به معاصران.  البته هستند استادان دانشگاهی ایرانی در خارج که به آفرینش ادبی مهاجران و تبعیدیان عنایت نشان داده‌اند و در راه شناخت آنان و شناسایی‌شان گامی مثبت برداشته‌اند.  در این میان باید از روانشاد دکتر اردوان داوران، دکتر حمید دباشی و دکتر علی فردوسی و دکتر علی علیزاده و دکتر پیمان وهاب‌زاده (که خود نیز شاعر و نویسنده‌ای ارزنده است)  نام برد.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و بنیانگذار جایزه‌ی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازه‌ترین کتاب منتشر شده‌اش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعه‌ی «منطقی» که داستان‌های کوتاه او را در بر می‌گیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ برده‌است.

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: