UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

ریشه نام دو شهر بیروت و بعلبکِ لبنان

 

دکتر مرتضی مومن‌زاده

مقدمه

   در نوشتار پیشین ریشۀ نام دو شهر “بابُل” و “بابِل” و در نوشتار پیش از آن ریشۀ نام دو شهر “بغداد” و “بغلان” مورد بررسی و موشکافی قرار گرفت. نتیجۀ آن بررسی‌ها چنین شد که بخش “با” در دو نام “بابُل” (با، بُل) و “بابِل” (با، بِل)، همچنین بخش “بَغْ” در دو نام “بغداد” (بَغْ، داد) و “بَغلان” (بَغْ، لان)، هم معنی هستند و “با” و “بَغْ” در نام این چهار شهر، به معنیِ “ایزدِ مهر” یا “میترا” می‌باشد. اکنون در سومین گفتار از زنجیرۀ نام شهرهائی که ریشه از “ایزدِ مهر” می‌گیرند به ریشه‌یابیِ دو شهر “بیروت” و “بعلبک” پرداخته می‌شود. البته شایسته بود که هر سه نوشتارِ مذکور در یک مجموعه ارائه می‌شد. ولی در اینصورت حجم مطلب بیش از ظرفیت مناسب برای نشر در نشریۀ شهرگان بود. از سوی دیگر برای اینکه هر مقاله مستقل از گفتارهای پیشین باشد به اجبار بخش‌هائی از نوشتارِ حاضر تکرار مطالب پیشین خواهد بود و این تکرار، طبعاً برای مخاطبانی که رشته مقاله‌های “ریشه‌نام مکان‌ها” را در نشریۀ شهرگان پی گرفته‌اند شاید خسته کننده باشد. نگارنده از این عزیزان به جهت تکرار مطالب پوزش می‌خواهد.

 

مختصری دربارۀ “آئین مهر” یا “میترائیسم”

    از آنجا که در بررسی‌های موضوع این نوشتار پای “آئین مهری” یا “میترائیسم” به میان می‌آید لازم است دربارۀ این آئین و ایزدِ آن، یعنی “بَغِ مهر” یا “میترا” توضیح کوتاهی داده شود.

     اگر در ویکی‌پدیای فارسی به جستجوی معنیِ “میترا” و یا “ایزدِ مهر” پرداخته شود خواهیم یافت که “مهر”، “میترا” یا “میتَرِه” از ایزدانِ باستانیِ هندو-اروپائیِ پیش از روزگار زرتشت است. البته واژۀ “مهر” علاوه بر اینکه نام یک “ایزد” است به معنیِ مهربانی، دوستی و پیمانِ دوستی و همچنین به معنیِ “خورشید” می‌باشد. واژۀ “مهر”، نام ماه هفتم از سال خورشیدی و روز شانزدهمِ هر ماه نیز می‌باشد (روز مهر). نام “ایزدِ مهر” در اوستا و در نوشته‌های پادشاهان هخامنشی “میثره” (Mithra) و در سانسکریت “میتره” (Mitra) آمده است[۱].

    احمد حامی[۲] در کتاب “بَغِ مهر”،  برای “ایزدِ مهر” نام‌های “بَغِ مهر” (Bagh-e-Mehr)، “ایزدِ فروغ”، “بغوس” و “باکوس” را از مآخذ‌های مختلف می‌آورد. او همچنین واژه‌های “با” (Bā)، “بی” (Bey)، “بیگ” (Beyg)، “بی” (Bi) و “بک” (Bak,Bek) را گویش‌هائی از “بَغْ” و برگرفته از “ایزدِ مهر” می‌داند.

تصویر شماره ۱: تندیس میترا در حال کشتن گاو نر

 

تصویر شماره۲: در این تصویر پلّه‌های هفتگانه در هرم مقام‌ها از پلّه یکم، تشرف به “آئین مهر” تا پلّه هفتم، “پیر مغان” نشان داده شده است. به پلّه پنجم، “پارسی” (Persian) توجه شود که نشان از نقش والای پارسایان و دلاوران ایران زمین در آئین جهان شمولِ مهری در سده‌های یکم تا پنجم میلادی دلرد.

 

رود (نهر) بیروت  (Beirut River)

   “رودِ بیروت” از دو نظر در سرگذشت و سرنوشت شهرِ “بیروت” تاثیرگذار است. اوّل اینکه آب این رود عامل اصلی اسکان انسان در دلتای آن بوده که منجر به تشکیل “شهرِ بیروت” شده است. دوّم اینکه نام “بیروت” به احتمال قوی از نام “رودِ بیروت” گرفته شده، نه اینکه رود مذکور نام خود را از شهر “بیروت” گرفته باشد. برای بررسی بیشتر این ادعا لازم است پیش از بیان تاریخچۀ “شهرِ بیروت” مروری بر مشخصاتِ “رودِ بیروت” بشود:

    “رودِ بیروت” (نهر بیروت) در لبنان از شرق به غرب جریان دارد و سپس مسیر خود را بسوی شمال تغییر می‌دهد. این رود “شهرِ بیروت” را از حاشیۀ شرقی این شهر جدا می‌کند و در شرقِ بندرگاه بیروت به دریای مدیترانه می‌ریزد. شهر “بیروت” در دوره‌های سنگی مرکب از دو جزیره در دلتای “رودِ بیروت” بوده است. ولی مسیر این رود در طول زمان از رسوبات دلتائی پُر شده، بطوریکه دو جزیره روی دلتای این رود بهم پیوسته و پهنه‌ای وسیع‌تر تشکیل شده و شهر امروزیِ “بیروت” بر روی این پهنۀ گسترش بیشتری یافته است. نام “رودِ بیروت” در عهد عتیق “مگورس” (Magoras)[۳]   بوده که محل پرستش و ستایش ایزدِ خورشید (Heliopolis) است. رومی‌ها بر روی این رودخانه بند و کانالی برای هدایت آب به شهرِ “بیروت” احداث کرده‌اند (ویکی‌پدیا).

 

تاریخچۀ شهر “بیروت” (Beirut)

     “بیروت”، نام مرکز کشور لبنان، بزرگترین شهر این کشور و بندری در ساحل دریای مدیترانه است. نام انگلیسی “Beirut” از نام عربیِ آن، “بیروت” (Beyrut) گرفته شده است. دیکتۀ نام این شهر در زبان فرانسه “بیروث” (Beyrouth) می‌باشد. نام عربیِ “بیروت” از نام فینیقیِ آن “بروت” (Berut) یا “بیروت” (Birut) مشتق می‌شود. در چندین محوطۀ باستانیِ پیش از تاریخ، در “بیروت” ابزارِ تراشیده شده از سنگ چخماق (Flint)، مربوط به دوران‌های پارینه‌سنگیِ میانی (Middle Paleolithic)، پارینه‌سنگیِ بالایی (Upper Paleolithic) و نوسنگی (Neolithic)  تا عصر مفرغ کشف شده است. این آثار نشان می‌دهند که “بیروت” از آغاز تمدن بشر محل زیست انسان بوده و به هرحال سابقه‌ای بیش از پنج هزار سال دارد.

“بیروت” در یک متنِ کنعانی ـ فینیقی (Canaanite – Phoenician)، به نام “بِیِروت” (Beierot) به معنی “چاه‌ها” (Wells) آمده است که نشان از سطح آب زیرزمینی بسیار کم عمق در این شهر بوده است. مردم محلی هنوز هم برای مصارف عمومی از آن چاه‌ها آب‌کشی می‌کنند. در یک متن دیگر آمده که “بیروت” به نام “بِرو” (Beroe)[۴] دخترِ آدونیس (Adonis) و آفرودیت (Aphrodite) نام‌گذاری شده است[۵] . “برو”، “آدونیس” و “آفرودیت” هرسه ایزد و ایزدبانوهای طبیعت، کوه، جنگل و غیره‌اند.

 

تاریخچۀ شهر”بعلبک” (Baalbek)

“بعلبک”، نام شهری واقع در ساحل شرقیِ رودِ لیتانی (Litani)، در درّه بقاع (Beqaa Valley) لبنان، در حدود ٧٠ کیلومتری شرق‌شمال‌شرق بیروت است. نام این شهرِ کهن در زمان‌های مختلف دارای گویش‌های متعددی است و آن را با دیکته‌های “Baalbeck, Baalbec, Balbec”  نوشته‌اند. “بعلبک” در زمان‌های یونانیان و رومیان با نام “هلیوپلیس” (Heliopolis)[۶] (به معنی شهرِ خورشید) خوانده می‌شد. این شهر دو معبدِ “باکوس”[۷] (Bacchus temple) و ” ژوپیتر” (Jupiter temple) را در خود جای داده که بزرگترین و مجلّل‌ترین عبادتگاه‌های امپراطوری روم بوده‌اند. در معبد “باکوس”، “بکوس” یا “بَغوس” در شهر بعلبک سه ایزدِ “ژوپیتر”، “ونوس” و “باکوس” پرستش می‌شدند. سال ساخت معبد “باکوس” مشخص نیست؛ ولی از سبکِ تزئینات ساختمان می‌توان آن را مربوط به سده دوّم میلادی دانست. این معبد را احتمالاً آنتونینوس‌پیوس (Antoninus pius) امپراتور روم در سده اوّل میلادی دایر نموده است. تا سدۀ چهارم میلادی که یونانیان “بعلبک” را تصرفِ کردند اطلاعاتی دربارۀ استفاده از معبدِ “باکوس” وجود ندارد؛ لیکن در زمان تصرف این شهر، معبد به علت قلع و قمع شدنِ پیگن‌ها (میترائیست‌ها) در اواخر دورۀ حکومتِ رومی‌ها بسته شد. “بعلبک” در زمان حکومت رومی‌ها هنوز نام هلیوپلیس (شهر خورشید) داشت. معبدِ “باکوس” در فهرست میراث جهانی قرار دارد.

 

نام و تاریخچۀ شهرهائی که در ریشه‌یابی “بیروت” و “بعلبک” یاری‌رسان هستند:

مقدمه

    برای ریشه‌یابیِ شهرهای “بیروت” (بی، روت) و “بعلبک” (بعل،بک) لازم است ریشه و معنی واژه‌های تشکیل دهنده این نام‌ها، یعنی “بی” (Bei)، “روت” (Rut) در نام “بیروت” و “بَعل” (Baal) و “بک” (Bek) در نام “بعلبک” شناخته شوند تا از ترکیب آنها ریشه و معنیِ این دو نام بدست آید؛ البته با فرض اینکه “بی” در نام “بیروت” و “بک” در نام “بعلبک” هر دو گویش‌هائی از “بَغْ” به معنیِ “ایزد” و “خدا” و “روت” (Rut) نیز گویشی از “روس” (Rus) و “رس” (Ras) به معنیِ “مظهرآب” بر سطح زمین هستند. در صفحه‌های زیر به بررسیِ این دو فرض نیز پرداخته می‌شود.

 

الف: نام و تاریخچۀ جاهائی که در آنها گویش‌های “بی” (Bei) و “بک” (Bak) می‌آیند:

 

١“بیستون” (بی، ستون)  (Bisotun)

    “بیستون” (بغستان) (Bisotun, Baghestān)، نام شهری در بخش “بیستون”، شهرستان هرسین، استان کرمانشاه است. منطقه “بیستون” از دیرباز مورد توجه بوده و تقریباً از تمامی دوران‌های تاریخی یادگاری در آن یافت می‌شود. رودخانه “گاماسیاب” از جنوب بیستون می‌گذرد. نام قدیمی “بیستون”، “بَغِستان” بوده که به معنی جایگاه “بَغ”، “ایزد” یا “خدا” است. عدّه‌ای این نام‌گذاری را به سبب اعتقاد روحانیون زرتشتی می‌دانند که کوه بیستون را نماد “بَغ” (خدا) می‌دانسته‌اند. عدّه‌ای نیز این نام را با مذهب   کلدانیان مرتبط می‌دانند و  معتقدند واژۀ “بَغْ”، همان “باگ”، خدای بزرگ کلدانیان است[۸] .                                                                                                    

    “سنگ ‌نبشته بیستون”، نام سنگ ‌نبشته‌ای بر کوه “بیستون” یکی از مهمترین و مشهورترین سندهای تاریخ جهان و مهم‌ترین متنِ تاریخی در زمان هخامنشیان می‌باشد که شرح پیروزیِ داریوش، برگوماتۀ مُغ[۹]   و بند کشیدنِ یاغیان را نشان می‌دهد. “سنگ‌ نبشته بیستون” از آثار ملّی است و ثبت میراث جهانی نیز شده است.

  “بیستون” در اصل و آغاز، “بغستان” نام داشته که از دو واژه “بَغ” (Bagh) به معنی “خدا” و “ستان” , پسوند مکان و به معنی سرزمین تشکیل شده و روی‌هم به معنی “جایگاه خدایان” است. واژۀ “بیستون” در زبان پهلوی “بَهیستان” (Bahistān) و سپس “بَهیستون” شد. این واژه در سده‌های نخست اسلامی، “بِهستون” و امروزه “بیستون” (Bistun, Bisotun) خوانده می‌شود. اگر واژۀ”بیستون”، به معنیِ بدون ‌ستون تعبیر شود پنداری بی‌اعتبار می‌باشد[۱۰]  .

 

٢-“بیشاپور” (بی، شاپور)    (Bishapur) 

“بیشاپور” (بی، شاپور)، نام شهری باستانی در بخش مرکزیِ شهرستان “کازرون”، استان فارس می‌باشد که در زمان ساسانیان ساخته شده است. این زیستگاهِ کهن در فهرست میراث جهانی قرار دارد. نام‌های متعدّدی برای این زیستگاه، علاوه‌ بر “بیشاپور” گفته شده که عبارتند از: بیشابور، به شاپور، بیشاور و به اندیوشاپور. “بیشاپور” مرکز ایالت و کورۀ اردشیر (اردشیر خوره) بوده است. معبد آناهیتا از بناهای مشهورِ شهرِ باستانیِ “بیشاپور” می‌باشد (ویکی‌پدیای فارسی).

    نام “بیشاپور” را می‌توان به دو بخش “بی”, گویشی از “با” (Ba) و “شاپور” بخش‌بندی کرد.

 

٣-“بیدختِ” (بی، دخت) گناباد (Beydokht)  

   “بیدخت” (بی، دخت) نام زیستگاهی در ۵ کیلومتری شرقِ “گناباد”  است. این زیستگاه در بخش مرکزی، شهرستان گناباد، استان خراسان رضوی واقع شده است.”بیدخت” مدفن چهار تن از قطب‌های سلسله نعمت الهیِ سلطانعلی شاهی گنابادی است که در مقبره‌ای به نام مزار سلطانیِ بیدخت مدفون می‌باشند[۱۱]  .

    اگر “بیدخت” به دو بخش “بی” (Bey,Bi) و “دختِ” بخش‌بندی شود می‌توان گفت که “بی”، گویشی از “بَغ” (Bagh) به معنیِ “ایزد” و “خدا” است. یکی از مواردی که می‌تواند به این بخش‌بندی و به این تفسیر دربارۀ نام “بیدخت” کمک کند، کهن بودن زیستگاه “بیدخت” است؛ ولی نه در ویکی‌پدیای انگلیسی و نه در ویکی‌پدیای فارسی که نگارنده معمولاً به‌عنوان مأخذ، برای تاریخچه زیستگاه‌ها استفاده می‌کند دربارۀ ریشۀ نام “بیدخت” مطلبی وجود ندارد. البتّه کهن بودنِ زیستگاه “گناباد” و “قنات قصبۀ گناباد” که در فاصله‌ای کمتر از یک فرسنگ از “بیدخت” قرار دارد، خود  نشانه‌ای دیگر بر کهن بودنِ زیستگاه “بیدخت” است. دربارۀ واژۀ “دخت” (Dokht) نیز، گفتنی است که در بسیاری از جاهای سرزمین ایران، مکان‌هایی با نام “دختر” وجود دارند؛ مثل پل دختر، قلعه دختر[۱۲]  ، قزقَلعَسی (قز به زبان ترکی به معنیِ دختر است) و غیره. در این موارد به نظر می‌رسد که واژۀ “دخت” یا “دختر”، دارای تاریخچه و مفهومی عمیق‌تر از آن باشد که این جاها، اتفاقی و یا صرفاً به دلیل حضور یک دختر، نام‌گذاری شده باشند؛ لذا جا دارد که بررسی‌های بیشتری برای ریشه‌یابی و علّتِ وجود تعداد زیادی جا، با نام “دختر” یا “دخت” انجام شود. البتّه ممکن است چنین بررسی‌هائی صورت گرفته و نگارنده از آن بی خبر باشد.

 

۴“بگرامِ” (بگ، رام) افغانستان (Bagram)

   “بگرام” نام شهری در افغانستان، در ولایت پروان است. “بگرام” از زمان‌های باستان به خاطر  قرارداشتنِ  درمحل تلاقیِ چند رودخانه شهرت داشته است[۱۳] . در ویکی‌پدیای فارسی آمده که واژۀ  “بگرام” از  دو کلمه سانسکریتِ “باگ” و “رام” به مفهومِ “باغ رام”، یا “باغ خدا” مشتق شده است[۱۴] . “بگرام” قدمت چند هزار ساله داشته و شاهانِ کوشانی بین سال‌های ١٢٠ و ١۶٠ میلادی پایتخت خود را از شمال هندوکش به جنوب هندوکش منتقل کردند و “بگرام” را پایتخت تابستانی و “پیشاور”  را پایتخت زمستانیِ خود قرار دادند. شهر باستانیِ “بگرام” در سال‌های ١٩٣٠ و ١٩۴٠ میلادی، توسط باستان‌شناسانِ فرانسوی مورد حفاری‌های اکتشافی قرار گرفت و گنجینه نفیسی در آن یافت شد.

 

۵باکو  (Baku)

“باکو”، نام مرکز کشور جمهوری آذربایجان است. نام “باکو” ریشۀ فارسی دارد. در فرهنگ عامه گفته می‌شود که واژۀ “باکو” از واژۀ “باغکوی” یا “بغکوی” (Baghkuy) ریشه می‌گیرد که به معنی “شهر خدا” (God’s town) است و واژۀ “بغ” (Bagh) در آن، گویش دیگری از “بگا” (Baga) می‌باشد که در فارسیِ کهن، به معنیِ “ایزد” و “خدا” است. واژۀ “باکو” به احتمال قوی، خود گویشی از “باگو”، “بُغو”،”بُغوس” و “بَغْ” می‌باشد و “باکو” به معنیِ “ایزد” و “خدا” خواهد بود.

نام “باکو” را میتوان  با نام “بغداد” (خداداد) که در آن واژۀ “داد” (Dād)، در پارسیِ کهن، به معنی “داده شده” (بخشیده شده) است، مقایسه کرد. نام “باکو” با گویش‌های “باکو” (Bāku)، “باکوخ” (Bakukh)، “باکویا” (Bākuya) و “باکویه” (Bākuye) می‌آید که همۀ آنها ریشه فارسی دارند. دربارۀ تاریخچه زیستگاۀ “باکو” گفته شده که آثار زندگی در منطقه “باکو” به دوران سنگی می‌رسد. سنگ‌نبشته‌ای از دوران مفرغ در محدوده شهر قدیمی “باکو” یافت شده است[۱۵]   .

درویکی‌پدیای فارسی آمده است که در دورۀ شروانشاهان، “باکو” بخشی از “شروان” بوده است. “شروان”، مانند بقیه سرزمین آران، بخشی از سرزمین آذربایجان نبوده، بلکه آذربایجان به سمت جنوبِ رود “ارس” گفته می‌شد. “باکو” در سده‌های چهاردهم و پانزدهم میلادی پایتخت شروانشاهان بود و بعد، بخشی از ایرانِ صفوی شد. به نقل از لغت‌نامه دهخدا، “باکو” دارای آتشکده معتبری بوده و معادنِ نفت آنجا مشهور است. آتش همیشه در “باکو” فروزان بوده است. “باکو” از زمان‌های بسیار قدیم سرزمینی مقدس شناخته می‌شده است.[۱۶]  از بناهای کهنِ شهر “باکو” قلعه قدیمی آن است که از بناهای ایرانیان می‌باشد. برج دختر (قلعه دختر) در “باکو” نیز از آثار کهن است که گفته می‌شود معبد آناهیتا بوده و مربوط به زمان ساسانیان است. بخش قدیمیِ شهر “باکو” جزو میراث جهانی ثبت شده است.  

 

۶– بغداد (بغ، داد) (Baghdad)

   “بغداد” نام شهری است که امروزه مرکز کشور عراق و یکی از کلان‌شهر‌های دنیای عرب می‎‎باشد. “رودِ دجله” (Tigris) از میانۀ شهر “بغداد” می‌گذرد. شهرِ کهنِ تیسفون (Ctesiphon) و طاق کسری (Taq Kasra) در حدود ٣٠ کیلومتری جنوب شرقی “بغداد” واقع می‌شوند. شهر “تیسفون” در یکی دو کیلومتری از ساحل رودِ دجله و در شرق آن واقع می‌شود[۱۷]. این شهر برای هفتصد سال پایتخت اشکانیان و سپس ساسانیان بوده است. ولی در سدۀ هشتم میلادی، شهر “بغداد” جای آن را گرفت و به پایتخت خلفای عباسی تبدیل شد. “بغداد” در اندک مدتی با رشد سریع به مرکز مهّم فرهنگی، اقتصادی و علمیِ جهان اسلام تبدیل شد. ولی در ١٢۵٨ میلادی در حملۀ مغول سقوط کرد. این شهر در طول چندین سده میان حکومت‌های متعددی دست به دست  ‌شد تا اینکه پس از سقوط دولت عثمانی، در سال ١٩٣٢ به عنوان پایتخت کشور عراق برگزیده شد[۱۸] .

   “بغداد” در زمان‌های اوج شهرت شهرِ بیستون، نام جائی کوچک و گمنام بوده و نامور شدنِ آن صدها و شاید هزاران سال پس از ایجادِ آن رخ داده است. جای شکی وجود ندارد که تشکیل زیستگاۀ “بغداد” در آغاز، همانند شهر “تیسفون” و “بابِل” و بسیاری دیگر از شهر‌های کهنِ جهان، به اعتبار وجود آب، بخصوص رود بوده و در مورد “بغداد” و “تیسفون” همان آب “رودِ دجله” است.

    واژۀ “بغداد” نامی سامی است که در زمان اکدی‌ها بر آن نهاده شده بود. نام “بغداد” در متون پیش از اسلام، از جمله در تلمودِ[۱۹] یهودیان آمده است. از این رو شاید “بغدادِ” جدید در کنار شهر قدیمیِ “بغداد” که در پنجاه مایلی شمال بابِل واقع شده بود ساخته شده است. به هر حال این شهر ابتدا جایگزینِ “تیسفون”، پس از سقوط ساسانیان و جایگزینِ دمشق، پس از سقوط امویان گردید[۲۰] .

   ریشۀ واژۀ “بغداد” گرچه بدون شک مربوط به پیش از اسلام است لیکن نظری قطعی در مورد آن ابراز نشده است. هیوکندی[۲۱]  در دانشنامۀ ایرانیکا[۲۲] آورده است که نام “بغداد” ممکن است از ترکیب “بَغْ” (به معنیِ پروردگار) و “داد” (به معنیِ عطا شده) باشد. واژه “بغداد” در اوستا به گونۀ صفت آورده شده که “بَغُوداته” (Bagho-dāte) به معنیِ (خداداده) گفته شده است.

  “بغداد” از ترکیب دو واژۀ پارسی کهن “باگا” (بت، ایزد، خدا) و “دات”  بوجود آمده که واژۀ پارسی میانه (پهلوی) “بگدات”/”بگداد” و یا “بَغ‌دات” (داده شده توسط ایزد) از آن گرفته شده است [۲۳]  .

    در ویکی‌پدیای فارسی گفته شده که “بَغ” یعنی “خدا”. چنانکه پادشاهان چین را “بَغْ پور” و به شکل عربی شدۀ آن “فغفور” می‌گفته‌اند و نام‌های دو مکان “بجستان” و “بیستون” نیز هر دو، دیگر شدۀ “بَغِستان” می‌باشند. نام‌های زیادی همراه با واژۀ “داد” می‌آید، مثل خداداد، تیرداد، الله‌داد و غیره.

 

٧-بغلان (بغ، لان) (Baghlan)

  “بغلان” (Baghlan) نام شهری در ولایت (استان) بغلان، در شمال افغانستان است. شهر “بغلان” در حدود ٣ کیلومتری شرق رودِ قندوز(Kunduz River) قرار می‌گیرد [۲۴] . در منطقۀ “بغلان” آثار باستانی فراوانی از زمان پادشاهی کوشانیان  [۲۵]  بجا مانده است. تپّه باستانی معروف به “چیم‌قلعه” در منطقۀ “بغلان” قرار دارد. اثر دیگر در “بغلان” آتشکده “سرخ کتل” (Surkhkotal) می‌باشد. ویرانه‌های این آتشکدۀ زرتشتی در “بغلان” وجود دارد [۲۶]  .

    در ویکی‌پدیای انگلیسی آمده است که نام “بغلان” مشتق از واژۀ “باگولانگو” یا “بَگولانگو” (Bagolango) است که به آتشکده “سرخ کتل” حک شده و مربوط به دورۀ پادشاهی کانیشکا (Kanishka) از پادشاهان کوشانی است.

    گرچه شهر کهنِ “بغلان”، امروزه جائی کوچک است لیکن اهمیت باستانی و تاریخی آن ایجاب نموده که اوّلاً یک ولایت (استان) در افغانستانِ امروزی یعنی “ولایت بغلان” به نام این زیستگاه باشد. ثانیاً شهری به نام “بغلانِ جدید” نیز در آنجا ایجاد شده است.

 

 ب: نام و تاریخچۀ جاهائی که در آنها گویش‌های “روت” (Rut) یا “روس” (Rus) می‌آید:

 

١“رودِ ارس” (اَ، رَس)  (Aras River)  

“رودِ ارس”، نام رودی است که از ترکیه، ارمنستان، جمهوری آذربایجان و ایران می‌گذرد و به دریای خزر می‌ریزد. در بارۀ ریشۀ نام این رود و علت نام گذاری آن، در منابعِ در دسترس سندی یافت نشد.

نام “ارس” را می‌توان به دو بخش “اَ” (A) و “رس” (Ras) بخش­بندی نمود که در آن، “اَ” (A)، گویشی از “آب” و واژۀ “رس” نیز به معنی مظهر آب بر سطح زمین (در این مورد “رود”) است. در لغت­نامۀ دهخدا، زیر شرح واژه “رس” آمده  که یکی از معنی­های واژه “رس”، مخفف “ارس” (رود ارس) است. گویا بدون حرف “ا” که می‌تواند مخفف “آب”  باشد نیز معنی واژۀ “ارس” تغییر نمی‌کند و “رس” و “ارس” هر دو یک مفهوم دارند.

 

۲“رودِ روس”  (Rus River)

“رودِ روس”، نام رودی در محدوده شهرستان “باخرز”، استان خراسان رضوی است. این رود به “هریرود” می­ریزد [۲۷] .

 

٣-“رَسّ” عربستان (Rass)  

“رسّ” (الرّسّ، الرس) (Rass, Arrass, Al-Ras)، نام شهری در عربستان سعودی است که در استان القصیم (Al Qassim) واقع شده است. این شهر در شمال ریاض، مرکز کشور عربستان قرار گرفته که در حدود ٣٣٠٠٠ نفر سکنه دارد. رس (Rass) در زبان عربی به معنیِ “چاه قدیمی” است. نام “رس” در شعری از شاعر معروف، حسّان بن ثابت [۲۸]، از صحابه پیغمبر اسلام آمده است. در بارۀ قوم “الرس” (اصحاب الرس) و قوم ثمود، واژۀ “رس” در قرآن آمده است. [۲۹] . دربارۀ “اصحاب الرّسّ” در سوره “ق” آیه ١۲، آمده است “اصحاب الرّسّ” گروهی بودند که در کنار رود بزرگی به نام “رس” سکونت داشتند. در سوره فرقان، آیه ٣٨  در بارۀ قوم عاد و ثمود و در تفاسیرِ مربوطه از واژۀ “رسّ” نام برده شده است؛ همچنین به نقل قول از “ابن عباس”[۳۰] آمده که “رسّ” نام چاهی در آذربایجان است.

در لغت­نامۀ دهخدا تحت عنوان وجه تسمیۀ “الرّس” آمده است که “الرّسّ” به تشدید “س” (Arrass) به معنای بئر (چاه آب) است؛ همچنین گویند “الرّس” نام چشمه­ای و نیز نام دره­ای است در بلاد عرب. در زبان عربی “الرّس” به معنی “چاه کهنه” می‌باشد. ولی در عربستان سعودی خشک‌رودی به نام “وادی الرس” وجود دارد. این امر نشان می‌دهد که واژۀ “الرس” و یا “رس” می‌تواند نام “رود” هم باشد. نه اینکه فقط نام “چاه آب” باشد. واژۀ “رس” در بسیاری از جاها در سرزمین ایران نیز، چه به معنیِ “رود” و چه “چاه آب” می‌آید مثل چاه “ریسه”، رودِ “ارس” و غیره.

 

۴-“چاروسا” (چا، روس، ا)   (Chārusa)

“چاروسا”، نام یکی از بخش‌های شهرستان کهگیلویه، استان کهگیلویه و بویراحمد است. زیستگاه “چاروسا” در کنار رود “چاروسا” قرار دارد [۳۱]  .

نام رود “چاروسا” و منطقه “چاروسا” ارتباط این نام را با‌وجود آب برقرار می‌کند. نام “چاروسا” را می‌توان به سه بخش “چا”، مخفّف “چاه”، “روس” (Rus) و “آ” (Ā) بخش‌بندی کرد که در آن، “روس” گویشی از “رس” (Rass) و به معنیِ “مظهری از آب” بر سطح زمین و در اینجا  “چاهِ آب” و “آ” مخفف “آب” یا “آو” (Aw) می‌باشد.

 

۵“درروس”  (Darrus)

“درروس”، در زمان حاضر، نام محلّه‌ای در شهر تهران است. زیستگاه “درروس” دارای تاریخی بسیار کهن می‌باشد، به‌طوری‌که زمان آغاز زیستگاه شدنِ آن مشخص نیست. در محلۀ “درروس”، دو قنات وجود داشته؛ یکی در چهارراه قناتِ امروزی به نام “قنات نصرت” و دیگری در شرق “درروس” به نام “قنات شیبانی” که هر دوی آنها امروزه نیز جاری هستند. “چالهرز” نام یکی از محله‌های “درروس” است که سابقه‌ای کهن دارد. باغی نیز در پایین‌دستِ قنات وجود دارد (که نام آن بر روی چهارراه قنات گذاشته شده) این باغ احتمالاً از آب قناتِ کهنِ مذکور، سیراب می‌شود.

وجود قنات و تاریخ طولانی و واژه‌های “در” (درّه) و “روس” (“روس” به معنیِ “مظهر آب”) همگی این احتمال که نام “درروس”، از وجود “مظهر آب” بر سطح زمین و در این مورد، “چشمه” یا “قنات” ریشه گرفته را، بالا می‌برند.

 نام “درروس” را می‌توان به دو بخش “در” (Dar)، مخفّف “درّه” و “روس” (Rus)، تقسیم کرد که در آن، “روس” به معنیِ عامِ “مظهر آب” و در این مورد, “چشمه” و یا “قنات” باشد.

 

تجزیه و تحلیل و ریشه‌یابی شهرهای “بیروت” و “بعلبک”

ریشۀ “شهربیروت” (Beirut):

در امر ریشه‌یابیِ “بیروت” می‌بایستی به دو پرسش پاسخ داده شود. اوّل اینکه ریشه و معنیِ نام “بیروت” چیست؟  و دوّم اینکه محل جغرافیائیِ “شهر بیروت” چه ویژگی‌ای دارد که آن را “بیروت” نامیده‌اند؟

   برای پاسخ به پرسش اوّل یعنی ریشه و معنی واژۀ “بیروت”، فرضِ ما بر این است که نام “بیروت” از دو بخش “بی” (Bei) و “روت” (Rut) تشکیل شده است. لذا اگر ریشه و معنیِ واژه‌های “بی” و “روت” مشخص شود ریشۀ نام “بیروت” نیز بدست خواهد آمد و  برای پاسخ به پرسش دوّم یعنی اینکه ” شهر بیروت” از نظر شرایط طبیعی و جغرافیائی چه ویژگی‌هائی داشته و دارد که به این نام نامیده شده است ذیلاً مطالب و شواهدی ارائه می‌شود:

 

پاسخ به پرسش اوّل: بررسی ریشه و معنی واژه‌های “بی” (Bei) و “روت” (Rut)

الف: بررسی ریشه و معنی واژۀ “بی” (Bei) در نام “بیروت”

۱- در شرح نام‌ “بیستون” (بی، ستون)  گفته شد نام دیگرِ “بیستون”، “بغستان” (بغ، ستان) است. از مقایسۀ این دو نامِ “بیستون” و “بغستان” می‌توان استنباط کرد که دو واژۀ “بی” (Bi,Bey) و “بَغ” (Bagh)، هم ریشه و هم معنی هستند و چون “بَغ” به معنیِ “ایزد” است لذا “بی” نیز که گویشی از “بَغْ” است به همان معنیِ “ایزد” می‌باشد.

۲- در شرح نام “بیشاپور” (بی، شاپور) (Bishapour) گفته شد که در شهر “بیشاپور” یک معبد آناهیتا (مادر “میترا”) وجود داشته است. با توجه به اینکه نام دیگرِ “میترا”، “بَغِ مهر” یا “ایزدِ مهر” است می‌توان استنباط نمود واژۀ “بی” در نام “بیشاپور” به معنیِ عامِ “بَغْ”، “ایزد” و “خدا” است و می‌تواند به معنیِ خاصِ “بَغِ مهر” یا “میترا” باشد.

٣- در شرح نام “بیدخت” گفته شد که در نام “بیدخت” (بی، دخت)، واژۀ “بی” می‌تواند در حالت عام به معنیِ “بَغْ”، “ایزد” و “خدا” در حالت خاص به معنیِ “بَغِ مهر” یا “ایزدِ مهر” و “میترا” بوده و یا اینکه “بیدخت” خود به معنیِ “ایزد بانوی آناهیتا” باشد.

۴- در شرح نام “بغداد” (بَغْ، داد)  گفته شد که واژۀ “بَغ” و “بغو” (Bagho) در نام “بغداد” در حالت عام به معنیِ  “ایزد” و “خدا” و در حالت خاص به معنیِ “ایزدِ مهر” و “میترا” است.

۵- در شرح نام “بغلان” (بَغْ، لان) گفته شد که واژۀ “بغلان” از واژۀ “بگولانگو” (Bagolango) مشتق شده است. از مقایسۀ دو نام “بغلان” و “بگولانگو” استنباط می‌شود که واژه‌های “بَغْ” و “بگو” یا “باگو”، دو واژه از یک مفهومِ “بَغْ” به معنیِ “خدا” و “ایزد” می‌باشند. وجود آتشکدۀ “سرخ کتل” در “بغلان” که معبد زرتشتیان بوده می‌تواند این استنباط را در ذهن تداعی کند که واژۀ “بَغْ” در نام “بغلان”، (بَغْ، لان) نه به مفهوم عامِ “ایزد” و “خدا” بلکه به معنیِ خاصِ “ایزدِ مهر” یا “بَغِ مهر” است. زیرا به هرحال آئین زرتشتی در بسیاری از جاها جایگزین آئین کهن‌تر “مهری” (میترائیسم) شده و برخی از باورها و سنت‌های آن آئین را پذیرفته است.

۶- در شرح نام “بگرام” (بگ، رام) گفته شد که واژۀ “بَگ” یا “باگ”، گویش دیگری از “بَغْ” و “بی” (Bei) می‌باشد و “بگرام” به معنیِ “سرزمینِ ایزد” است.

٧- در شرح نام “باکو” گفته شد که “باکو” (Baku) گویشی از “بَغو” (Baghu) یا “بَغ”، “بگ” و “بی” (Bei) می‌باشد و “باکو”، خود به معنیِ “ایزد” و “خدا” است. ولی از آنجا که زرتشتیان (وارثان میترائیستها) در آنجا می‌زیسته‌اند و آتشکدۀ بزرگی داشته‌اند، پس این “ایزد”، یعنی “باکو” و “بغو” به احتمال زیاد، “ایزدِ مهر” بوده است نه “ایزد” به معنیِ عام.

   از هفت نکته‌ای که در بالا آمد می‌توان استنباط کرد که واژۀ “بی” (Bei) در نام “بیروت” به معنیِ عامِ “ایزد” و “خدا” و در حالتِ خاصِ نامِ “بیروت”، “ایزدِ مهر” یا “میترا” می‌باشد.

 

ب: بررسی ریشه و معنیِ واژۀ “روت” در نام “بیروت”

١- در شرح “رودِ بیروت” گفته شد که چون این رود در آغاز، عامل اصلی تشکیلِ “شهر بیروت” بوده زیستگاۀ اوّلیۀ “بیروت” به احتمال زیاد نام خود را از “رودِ بیروت” گرفته است نه اینکه “شهر بیروت” نام خود را به “رودِ بیروت” داده باشد. همچنین گفته شد که نام “رودِ بیروت” در عهد عتیق “مگورس” (مگو،رس) (Magoras) بوده است. از مقایسۀ دو نام “بیروت” (بی، روت) و “مگورس” (مگو،رس) می‌توان استنباط نمود که “روت” و “رس”، دو گویش از یک مفهوم می‌باشند. بخصوص که تلفّظ نام “بیروت” به زبان فرانسه “بیروس” (بی، روس) (Beyrouth) است و “روس”، خود گویشی از “رس” است. (همچنانکه در نام‌های “رود روس”، “دروس” و “چاروسا” گفته شد).

۲- نام “رودِ روس” که شرح آن آمد، نام رودی در استان خراسان رضوی است. ملاحظه می‌شود که واژۀ “روس”  در نام “رودِ روس” نام یک “مظهر آب” یعنی “رود” است. این امر نشان می‌دهد که واژۀ “روس” می‌تواند گویشی از واژۀ “رود” نیز باشد. در اینصورت مفهوم “رود” در نام “رودِ روس” تکرار شده است، به این معنی که یکبار با واژۀ “رود” و بار دوّم با واژۀ “روس” آمده است چنانکه گفته شود “رودِ رود”!.

٣- در شرح نام “رودِ اَرَس” (اَ، رس) گفته شد که رودِ “اَرَس” نام دیگری دارد و آن “رَس” (بدون پیشوندِ اَ) می‌باشد. در این جا نیز واژۀ “رَس” به معنیِ “مظهر آب” در حالت عام و “رود” در حالتِ خاصِ “رودِ اَرَس” است و چون “اَ” (A) مخفف “اَب” و “آب” به معنیِ “رود” نیز می‌باشد، بنابراین در نام “رودِ اَرَس” مفهوم “رود”، یکبار در واژۀ “رس”، بار دیگر در واژۀ “اَ” (A) و بار سوّم در واژۀ “رود” می‌آید.

۴- در شرح نام شهرِ “رَسّ” یا “الرّس” در عربستان سعودی آمد که “رَس” هم به معنیِ “چاهِ آب” (Well) و هم به معنیِ “رود” می‌باشد و همچنانکه در شرح نام “شهر بیروت” آمد یکی از معنی‌ها برای واژۀ “بیروت”، “چاه‌های” (Wells) است. همچنین در شرح نام شهرِ “رَسِ” عربستان گفته شد که وادیِ “الرّس” نام رودی خشک در درّه‌ای به همین نام “الرّس” می‌باشد. به این ترتیب ملاحظه می‌شود که واژۀ “رَس” در شرح نام “شهرِ الرّس”، هم به معنیِ “چاهِ آب” و هم به معنیِ “رودِ خشک” می‌آید که در مورد واژۀ “بیروت” نیز عیناً چنین است. یعنی در واژۀ “بیروت”، واژۀ “روت”،  می‌تواند هم به معنیِ “چاهِ آب” و هم به معنیِ “رود” باشد.

۵- در شرح نام “چاروسا” گفته شد که “چاروسا”، هم نام یک دِه است و هم نام یک “رود”. در عین حال از دیکتۀ واژۀ “چاروسا” (چاه، روس، آ) بر میاید که “چاروسا” نام یک “چاهِ آب” است که بر روی دِه نهاده شده است. آنچه به یقین می‌توان گفت اینکه “چاروسا” نام یک “مظهر آب” است، حال چه “چاهِ آب” و چه “رود” باشد و واژۀ “روس” در این نام به معنیِ “مظهر آب” خواهد بود. اینکه از طرفی در واژۀ “چاروسا” واژۀ “چا” (مخفف “چاه”) وجود دارد و از طرف دیگر نام “رودِ چاروسا” نشان می‌دهد که “چاروسا” نام رودی است معلوم می‌شود که واژۀ “روس”، گاه به معنیِ “چاه” و گاه به معنیِ “رود” بکار می‌رود.

۶- در شرح نام “درروس” گفته شد که “درروس” قابل تفکیک به دو بخش “در” (Dar) مخفف “درّه” و “روس” (Rus) است که در آن، واژۀ “روس” به معنیِ “مظهر آب” است و می‌تواند “قنات” و یا “رود” باشد.

  حال که معنیِ دو واژۀ “بی” (Bei) و “روت” (Rut) بررسی شد به معنیِ واژۀ “بیروت” پرداخته می‌شود.

 

واژۀ “بیروت” به معنیِ “رودِ ایزدِ مهر” است

     با توجه به آنچه گفته شد واژۀ “بی” (Bi) در نام “بیروت” به معنیِ “ایزدِ مهر” و واژۀ “روت” (Rut) گویشی از “روس”، “رَس” و “رود” و به معنیِ عامِ “مظهر آب” می‌باشد که  در نام “بیروت” به معنیِ “رود” است. به این ترتیب واژۀ “بیروت” به معنیِ “رودِ ایزدِ مهر” یا “رودِ بَغِ مهر” می‌باشد.

 

پاسخ به پرسش دوّم: شهر “بیروت” چه ویژگی‌های جغرافیائی دارد که بنام “بیروت” نامیده شده است؟

١- آبِ “رودِ بیروت” (Beirut) که نام دیگرِ آن “رودِ مگورس” (Magoras) است بدون شک عامل اصلی برای تشکیلِ شهر کهنِ “بیروت” بوده  و لذا همانگونه که در تفسیر واژۀ “بیروت” گفته شد زیستگاه “بیروت” نام خود را از “رودِ بیروت” گرفته است نه اینکه “رودِ بیروت” نام خود را از “شهر بیروت” گرفته باشد!. اینکه زیستگاه‌ها نام خود را از نام مظهر‌های آب بگیرند امری بسیار متداول است و در برخی موارد تمدن‌هائی که در کنار رودها شکل گرفته‌اند نام آن رودها را بر خود نهاده‌اند، از جمله تمدن “میانرودان” (میان دو رودِ دجله و فرات)، تمدن “هند” که نام خود را از “رودِ هند” یا “هندوس” یا “سند” گرفته است. برخی شهر‌ها نیز نام خود را از “رود”، یا “چشمه” و یا “چاه آب” می‌گیرند همچون “دورود”، “میاندوآب”، “سرپل‌ذهاب”، “شهرِ ری”، “چاه ریسه” و غیره. لذا این تفسیر که “شهر بیروت”، نام خود را از “رودِ بیروت” گرفته باشد بسیار منطقی است. از سوی دیگر در یک متنِ کنعانی-فینیقی گفته شده که  “بیروت” به معنیِ “چاه‌ها” (Wells) است. این گفته نیز ارتباطِ زایشی بینِ زیستگاه “بیروت”  با “آب” را مطرح می‌کند. زیرا سفرۀ آب زیرزمینیِ دلتای رود بیروت که “شهر بیروت” بر روی آن قرار دارد از نفوذ آبِ “رودِ بیروت” به لایه‌های نفوذ پذیرِ دلتای آن تغذیه می‌شده.‌ لذا آبِ “چاه‌ها” از این سفرۀ آب تامین می‌شده است. به این ترتیب ملاحظه می‌شود که چرا واژۀ “بیروت” به معنیِ “چاه‌ها” (Wells) تفسیر شده است و به این ترتیب است که  واژۀ “روت”  به وجود “آب”، هر چند “آب” در “چاه‌ها” باشد پیوند می‌خورد. از سوی دیگر واژۀ “رَس” که در حالت عام، به معنیِ “مظهر آب” است در نام رودِ “مگورس”، یعنی نام دیگرِ “رودِ بیروت” به معنیِ “رود” می‌آید. ولی در شرح نام‌های “رودِ اَرَس” و “رودِ روس” دیدیم که واژه‌های “رَس” (Ras) و “روس” (Rus)  به معنیِ “رود” آمدند. در حالیکه همین واژه‌ها در نام‌های  “چاروسا”، “الرّسِ” عربستان سعودی و “دروس”، هم به معنیِ “رود” و هم به معنیِ “چاه آب” آمدند.

   اینکه چگونه نامِ “رودِ مگورس” به “رودِ بیروت” تبدیل شده هچگونه توضیح و توجیهی در منابع یافت نشد. ولی مقایسۀ این دو نام، بخصوص برای ریشه‌یابیِ نام “شهرِ بیروت” بسیار جالب است. به این معنی که “مگورس” را می‌توان به دو بخشِ “مگو” و “رَس” و “بیروت” را نیز به دو بخشِ “بی” و “روت” بخش‌بندی نمود در حالیکه هر دو نامِ “مگورس” و “بیروت” نام یک “رود” هستند که “شهرِبیروت” به اعتبار آبِ آن تشکیل شده است. در مقایسه و قرینه‌سازیِ دو نام “مگورس” (مگو، رس) و “بیروت” (بی، روت) می‌توان “مگو” (Mago) را با “بی” (Bei) و “رَس” (Ras) را با “روت” (Rut) مقایسه کرد در حالیکه “مگو” گویشی از “مُغْ”، یعنی پیر و بلندترین مقام در “آئین مهری” (پیر مغان) است (تصویر شمارِ ۲) و “بی”، گویشی از “بَغْ” یا “ایزد” در همان کیشِ مهری است که به آن، “ایزدِ مهر” یا “میترا” گفته می‌شود و دو واژۀ “رس” در “مگورس” و “روت” در “بیروت” نیز دو گویش از یک مفهومِ”رود” هستند. بنابراین چه نام “بیروت” و چه نام “مگورس” به معنیِ “رودِ ایزدِ مهر” یا “رودِ میترا” می‌باشند.

 

ریشۀ شهر بعلبک”  

  دربارۀ ریشه “شهر بعلبک” اختلاف نظر زیادی وجود دارد و از سدۀ هجدهم میلادی دربارۀ آن بحث است. کُک [۳۲] می‌گوید «بعلبک از دو بخشِ “بعل” (Baal) به معنی خداوند و مالک (Lord) و “بکا” (Beka) یا “بقا” تشکیل شده است و لذا “بعلبک”  به معنی خداوندِ بقا (خداوند درۀِ بقاء؟) است؛ ولی دون[۳۳] واژۀ “بعلبک” را به معنیِ “شهرِ خورشید” می‌داند. لندرینگ [۳۴]  باور دارد که نام “بعلبک”، “بعل نبق” (Baal Nebeq)، احتمالاً به معنی ایزدِ منشاء رودِ لیتانی باشد. اشتاینر [۳۵]  پیشنهاد می‌کند که واژۀ “بعلبک” معادل و هم‌طراز شدۀ معنیِ “ایزدِ باکوس” (Lord Baccus)  است. او از شکل کلاسیکِ مجموعه “معبدِ باکوس” به این استنباط رسیده است[۳۶]  .

برای ریشه‌یابیِ نام “بعلبک” ابتدا این نام را به دو بخشِ “بَعْل” (Baal) و “بَک” (Bec,Bek) تجزیه می‌کنیم. سپس ریشۀ هر یک از این دو بخش مورد بررسی قرار می‌گیرد. آنگاه ریشۀ نام “بعلبک” از این دو بخش استنتاج و استخراج خواهد شد. پس از ریشه‌یابی واژۀ “بعلبک” به نقش معبد “باکوس” یا “بکوس” (Baccus Temple) به عنوان علّتِ نام‌گذاریِ این شهر به نام “بعلبک” پرداخته خواهد شد.

 

الف: بررسی ریشه و معنیِ واژۀ “بَعْل” در نام “بعلبک”:

    واژۀ “بَعْل” ابتدا در زبان‌های سامیِ شمال غربی [۳۷]  یک عنوان افتخاری (Honoristic) به معنی “مالک”، “مَلِک”، “صاحب”، “عالیجناب”، “آقا”، “سرور”، “لُرد” (Lord)[۳۸] و امثال اینها بوده است. ولی در کیش‎‌های کنعانی (Kanaanite Religions)[۳۹] به معنیِ “ایزد” و “خدا” می‌باشد. واژۀ “بَعْل” در کتاب انجیل عبری[۴۰] نیز برای اشاره به خدایان “کنعانی” و “لوانی” می‌آید. ولی از خواندن سنگ‌نبشته‌ها چنین استنباط شده که “بَعْل”، نه به معنیِ “ایزدان” و “خدایان” بطور عام، بلکه به معنیِ “ایزد هداد” (God Haddad)، ایزدِ طوفان، حاصلخیزی و باروری است. واژۀ “بَعْل” در زبان عربی به معنیِ شوهر (و با مفهوم سَروَر) و “بَعْلِه” به معنیِ “سرکار بانو” (Mistress) جاری است[۴۱].

بطوریکه ملاحظه شد واژۀ “بَعْل” در طول زمانِ چند هزارساله، در طیفی از معنی‌های متعدد شناور بوده است. در یک سرِ این طیف، “بَعْل”، با معنیِ تشریفاتیِ (Honoristic) سَروَر، مالک، صاحب، آقا، عالیجناب، شیخ تا شوهر و در سرِ دیگرِ طیف، با معنیِ “خداوند” و “ایزد” بطور عام و نهایتاً یک ایزدِ خاص (God Haddad) (ایزدِ طوفان، حاصلخیزی و بارآوری) قرار می‌گیرد. “بَعْل” به عنوان یک ایزد، در واقع ایزد و خدای مردمان منطقۀ لوانت و کنعان است که می‌توان آن را هم‌ارزِ “زئوس”(Zeus) که خدائی در یونان قدیم بوده و یا “ژوپیتر” (Jupiter) (پدرآسمان) که خدائی در امپراطوری روم بوده دانست.

 

ب: بررسی ریشه و معنی واژۀ “بَک” (Bec,Bek) در نام “بعلبک”:

برای واژۀ “بَک” در نام “بَعْلبَک” در منابع و مآخذ‌ها معنیِ مشخصی یافت نشد. لیکن شواهد و قرائنی که در شرح نام “بَعْلبَک” آمد نشان می‌دهد واژۀ “بَک” اولاً گویشی از “بَغْ” است و ثانیاً مراد از “بَغْ” در این نام، “بَغِ مهر”، “ایزدِ خورشید” و یا “میترا” می‌باشد. شواهد و قرائنی که در زیر می‌آیند این استنباط را تاکید می‌کنند:  

١- نام زیستگاۀ “بعلبک” در زبان‌های غیر سامیِ جاری در یونان و روم، “هلیوپلیس” (با دیکتۀ Hēlioúpolis در دورۀ هلنیستیک و دیکتۀ Heliopolis در امپراطوری روم) نامیده می‌شده که به معنیِ “شهر خورشید” (Sun city) می‌باشد. از سوی دیگر می‌دانیم که “خدای خورشید” در واقع “میترا” یا “بَغِ مهر” است.

۲- گفته ‌شده نام‌گذاریِ “بعلبک” یا “شهر خورشید” اشاره به فرقۀ “خورشیدی‌ها” (Solar Cult)  [۴۲]   دارد که در آن شهر می‌زیسته‌اند و ایزدِ این قوم نیز “ایزدِ خورشید” (ایزدِ مهر) (Solar Deity) نامیده می‌شد که نمی‌تواند بجز “میترا” باشد یا “ایزدِ مهر” باشد.

٣- نام معبدِ “باکوس” یا “بکوس” (بک،وس) به احتمال زیاد از واژۀ “بَک” یا “بَکو” (Bacco) یا “بَغُو” (Bagho) گرفته شده و حرفِ “س” (S) در آخر واژۀ “بکو” به آن اضافه شده تا گویش یونانی پیدا کند (مانند واژۀ “Pole ” که به “Polis” تبدیل می‌شود) و این محل، همانگونه که گفته شد محلّ نیایشِ پیروان “بَغِ مهر” بوده است. این واقعیّت نیز نشان می‌دهد که معنیِ “بَک” در نام “بعلبک” گویشی از واژۀ “بَغْ” است و اشاره به “میترا” یا “ایزدِ مهر” دارد.

۴- “آئین مهری” (میترائیسم) تا چهاردهه بعد از زایشِ عیسی‌مسیح، آئینِ غالب (در مقایسه با آئین عیسوی در همان مدت) در سرزمین‌های امپراطوری روم بوده است. لذا بسیار محتمل است که شهر “بَعْلبک” نام خود را از معبدِ “باکوس” گرفته باشد که در طول این چهاردهه، مرکز معنویِ شهر”بَعْلبک” بوده  است (مراجعه شود به تاریخچه گسترشِ آئین مهر در سرزمین‌های روم). زیرا همانگونه که گفته شد، معبدِ “باکوس” برجسته‌ترین نماد زیستگاۀ “بَعْلبَک” از آغاز به وجود آمدن آین شهر بوده است. بنابراین زیستگاۀ “بَعْلبَک” به احتمال بسیار زیاد به اعتبار وجود نیایشگاۀ “بکوس” (Baccus) در گرداگردِ این نیایشگاه رشد کرده است[۴۳]  .  لذا بسیار منطقی است که ریشۀ واژۀ “بعلبک”، همچنین علّت ایجادِ “شهرِ بعبلک”، وجودِ معنویِ و فیزیکیِ نیایشگاه “باکوس” (بَغوس) باشد.

با توجه به مطالبِ فوق و آنچه دربارۀ معنیِ دو واژۀ “بَعْل” و “بَک” گفته شد می‌توان چنین نتیجه‌گیری نمود:

اوّل: واژۀ “بَک” در نام “بعلبک” گویشی از “بَغْ” و به معنیِ “بَغِ مهر” یا “میترا” است نه اینکه به معنیِ عامِ “ایزد” و “خدا” باشد.

دوّم: واژۀ “بَعْل”، چه به معنیِ “مالک”، “صاحب”، “عالیجناب”، “سرور” و “آقا” و “ولینعمت” گرفته شود و چه به معنیِ “ایزد” و “خدا” در علّتِ نام‌گذاریِ شهر “بعلبک” به این نام، تاثیری ندارد. زیرا اگر در معنی اوّل، یعنی “والا مقامی” باشد آنگاه واژۀ “بَعْل” در نقشِ صفتی برای “بک” در نام “بعلبک” (بَعْل، بَک) خواهد بود. در این صورت معنیِ “بعلبک” خواهد شد “بَکِ متعال”، “بَکِ بزرگ”، “بَکِ مالک” یا “بَغِ متعال” و غیره. ولی اگر “بَعْل” به معنیِ “ایزد” و “خدا” گرفته شود آنگاه معنیِ “بعلبک” می‌تواند به دو صورت تفسیر شود:

 یکی اینکه “ایزدِ بک” (Izad-e-Bek)[۴۴]  همچنانکه گفته شود “ایزدِ زئوس” (Izad-e-Zeus)، “ایزدِ ژوپیتر” (Izad-e-jupiter)، “ایزدِ میترا”  [۴۵]  (Izad-e-mehr) و غیره که در آنها نوعِ ایزد به دنبال واژۀ “ایزد” می‌آید.

دیگر اینکه “ایزد بک” (Izadbek) یعنی آن “بک” ی که “ایزد” است، همچنانکه گفته شود “پیامبر موسی”، “پیامبر عیسی”، “امام علی” و “امام رضا”، یعنی آن موسی که پیامبر است، آن عیسی که پیامبر است، آن علی که امام است و آن رضا که امام است. به این ترتیب ملاحظه می‌شود که در هر دو حالتِ والا مقام بودن و یا ایزد بودنِ “بَعْل” واژۀ “بَک” در نام “بَعْلبک” به معنیِ “ایزد” یا “بَغ” خواهد بود که همان “بَغِ مهر” یا “میترا” می‌باشد.

دربارۀ ریشه واژۀ “بِقاع” در نامِ “درّۀ بِقاع” (Beqaa Valley) که شهر “بَعْلبک” در آن قرار دارد احمد حامی[۴۶] بر این نظر است که واژۀ “بِقاع” یا “بَغا”، احتمالاً “بَغان” (جمع “بَغْ”)، گویشی از “بِکان” (بِک‌ها) می‌باشد. به این ترتیب یک رابطۀ ریشه شناختی (Etymologic) بین دو واژۀ “بک” (Bek) در نام “بَعْلبک” (Baalbek) و “بِقاع” (بَغْ‌ها) (Beqaa) در نام “درّۀ بِقاع” از یک سو و یک رابطۀ جغرافیائی و علّی (Causal) بینِ شهرِ “بَعْلبک” و “درّۀ بقاع” از سوی دیگر برقرار می‌شود.

 

نتیجه‌گیری   

واژۀ “بی” (Bei) که در نام “بیروت” آمده در نام‌های “بیستون” یا “بغستان”، “بیشاپور” و “بیدخت” نیز می‌آید. واژۀ “بگ” در نام “بگرام”، واژۀ “باکو” در نام “شهر باکو” و واژۀ “بَغْ” در نامهای “بغداد” و “بغلان” نیز گویش‌هائی دیگر از واژۀ “بی” و همگی به معنیِ “ایزدِ مهر”، “خدای خورشید”، “بَغِ مهر” و  “میترا” می‌باشند. واژۀ “روت” در نام “بیروت” گویشی از واژۀ “رَس” در نام‌های “رودِ ارس” و “الرس” “مگورس” (نام دیگر “بیروت”) و نیز گویشی از واژۀ “روس” در نام‌های “رودِ روس”، “چاروسا” و “درروس” می‌باشد، به این معنی که واژه‌های “رس”، “روس”، “روت” و “رود”، همگی گویش‌هائی از یک مفهوم هستند  که در حالت عام، به معنیِ “مظهر آب” است. لیکن در حالت‌های خاص ممکن است هر کدام معنیِ “رود”، “چشمه”، “قنات” و “چاهِ آب” را بدهند. در مورد “شهر بیروت”، واژۀ “بی” به معنیِ “ایزدِ مهر”، “ایزدِ خورشید” و  “میترا” و واژۀ “روت” به معنیِ “رود” است و این شهر، نام خود را از “رودِ بیروت” یا “مگورس” می‌گیرد. زیرا آبِ رودِ “بیروت”، عامل اساسی در شکل‌گیری زیستگاۀ “بیروت” در هزاره‌های گذشته می‌باشد و تا امروز نیز آبِ این رود، چه بصورت “جاری” (River) و چه بصورت “آبخان” (Underground water) شهرِ “بیروت” را تغذیه می‌کند.

با آنچه دربارۀ واژه‌های “بی” و “روت” گفته شد نام “بیروت” از نظر ریشه و معنی می‌تواند معادل نام‌های “بیرود” و “بیروس” و یا “بی‌روث” و یا “بیرس” و “بیرث” باشد. زیرا واژه‌های “رود”، “روس”، “روث”، “رس” و “رَث” همگی گویش‌هائی از یک مفهوم با تلفّظ‌های متفاوت هستند.

واژۀ “بَعْل” در نام “بعلبک” (بعل، بک) به معنیِ “ایزد”، “لرد”، “صاحب”، “مالک”، “ملک” و “سرور” (Lord) و واژۀ “بک” به احتمال قریب به یقین گویشی از “بَغْ”، “بگ” و “بی” است. لذا شهر “بعلبک” به معنیِ “شهرِ ایزدِ مهر”،  “شهرِ خدای خورشید” (Heliopolis) و ” شهرِ میترا” می‌باشد که می‌تواند “ایزدِ مهر” (Izad-e-Mehr) یا “ایزد مهر” (Izadmehr) خوانده شود. 

 

“برگرفته از کتاب “ریشه یابی ١۵٠٠جانام کهن” نوشتۀ پژوهشگر دکتر مرتضی مومن زاده”.

                

[۱] -ویکی‌پدیای فارسی

[۲] – کتاب “بَغِ مهر”، نوشتۀ شادروان استاد احمد حامی، مهر ماه ۱۳۵۵، چاپ یکم، انتشارات (چاپخانه) داور پناه.

[۳]–  مگورس (Magoras) به نقل از پلینی (Pliny) نام رودی در فینیقیه (Phoenicia) بوده که امروزه به نام “رودِ بیروت” شهرت دارد (Wiklionary).

 -[۴] “برو” (Beru) در اساطیر یونانی، نام یک الهه (Nymph)، برای زیستگاهِ بیروت است. این الهه، دختری حاصل ازدواج آفرودیت (Aphrodite) و آدونیس (Adonis) و خواهر گولگوس (Golgos) می‌باشد.

[۵]   Wikipedia.org

[۶] – در زبان لاتین، “سُل” (Sol) گفته می‌شود.

[۷] – مقایسه کنید با جانام‌های “باکو” ، “بوکان”  و “بانه” .

[۸] -ویکی‌پدیای فارسی

[۹]– “گوماته” یا “گوماتا”، نام “مُغی” بوده که بنا به نوشتۀ کتیبۀ بیستون، وانمود کرد که پسر کوروش، بردیا (اسمردیس) است و تخت پادشاهی را از آن خود کرد (ویکی‌پدیای فارسی).

[۱۰] -ویکی‌پدیای فارسی

[۱۱] – ویکی‌پدیای فارسی

[۱۲]در مرکز شهر “باکو” (BAA018)، جمهوری آذربایجان نیز، یک جا بنام “قلعه دختر” وجود دارد.

[۱۳] – ویکی‌پدیای فارسی

[۱۴] – به نظر می‌رسد که نگارندۀ این سطور در ویکی‌پدیای انگلیسی، در نقل قولِ مردم، کم دقّتی نموده و واژۀ “بگ” (Bag) را به معنیِ باغ و واژۀ “رام” (Rām) را به معنی خدا گرفته است؛ درحالی‌که اگر واژۀ “بگ” که گویشی دیگر از “بَغ” (Bagh) است، به معنی “خدا” گرفته شود و “رام” نیز به معنی سرزمین، آنگاه معنی و ریشۀ نام “بگرام”، “سرزمین خدا”، “جا و مکان خدا” خواهد شد که بسیار محتمل‌تر است و با نام‌های “بغداد”، “بجستان”، “باغستان” و غیره همسو خواهد بود.

۱۶- Wikipedia.org

[۱۶]– وجود آتشکده که به‌احتمال قوی از منابع چشمه‌های نفتی تغذیه می‌شده، حضور آیین زرتشت در منطقه “باکو” و نام “باکو” با‌توجه‌به معنیِ واژه “بغ” یا “بگ”، به معنیِ “ایزد” و “خدا”، می‌تواند مقدس بودنِ سرزمینِ “باکو”، به معنیِ خدا” را معنی‌دارتر کند و احتمال صحّت این معنی را بالا ببرد.

 [۱۷] “گوگل ارث” (Google Earth)

۱۹- www.Wikipedia.com

[۱۹] – تلمود یا تلمودِ بابِلی یکی از کتاب‌های یهودیِ ربانی است. نام دیگرِ این کتاب، “ششاسداریم” به معنی شش دفتر می‌باشد.

[۲۰] – ویکی‌پدیای فارسی

۲۲ –  Hugh N. Kennedy, born 1947, medieval historian.

[۲۲] دانشنامۀ ایرانیکا یک پروژۀ گروهیِ بین‌المللی و بزرگترین و جامع‌ترین پروژۀ ایران شناختی است (ویکی‌پدیای فارسی).

[۲۳] – ویکی‌پدیای فارسی

[۲۴] -گوگل ارث

[۲۵] -شاهنشاهی کوشانی یک امپراطوری باستانی به مرکزیت شهر “بَلخ” یا باختر (Balkh, Bactra) در افغانستان امروزی بوده که در سالهای ۳۰ تا ۳۷۵ میلادی بر این سرزمین و بخش‌های دیگر در اطراف آن حکومت کرده است (ویکی‌پدیای فارسی).

۲۷ – www.wikipedia.org

[۲۷]  – ویکی پدیای فارسی ذیل نام “باخرز”

۲۸- Wikipedia. org

۲۹-  Wikipedia.org

[۳۰]عبدالدین عباس بن عبدالمطلب بن هاشم

 [۳۱] –  ویکی‌پدیای فارسی

[۳۲]Arthur Bernard Cook, 1868-1952

۳۴- William Bodham Donne, 1807-1882

۳۵- Jona Lendering, 1964

۳۶- Richard C. Steiner 1945

۳۷ – www.Wikipedia.org

[۳۷] – زبان‌های سامی شمال غربی (Northwest Semitic Languages) در عهد عتیق توسط مردمان ساکن در منطقۀ “لوانت” (Levant) صحبت می‌شده است.

[۳۸] – امروزه نیز واژۀ ”  لُرد ” (Lord) در زبان انگلیسی به هر سه معنیِ “صاحب” و “مالک”، “عنوانِ افتخاری و اشرافیّت” و “خداوند” (نزد عیسویان) بکار می‌رود.

[۳۹] – کیشِ کنعانی (Kanaanite Religion) به گروهی از کیش‌های سامیِ عهد عتیق گفته می‌شود که لااقل از عهد مفرغ تا سده‌های آغازین میلادی در منطقۀ لوانت (Levant) مورد پرستش مردم بوده‌اند.

[۴۰] – متونی که پیروان آئین‌های یهودی و عیسوی بعنوان متون متقن و مستحکم می‌پذیرند.

[۴۱]– این دو واژه در قرآن کریم نیز آمده است.

[۴۲] – “خورشید” در زبان لاتین، “سُل” (Sol) و در زبان یونانی “هلیوس” (Helios) نامیده می‌شود.

[۴۳] – میدانیم برخی شهر‌ها در گرداگرد یک نقطۀ مرکزیِ متبرک و مقدس که اهمیت نمادین دارند بتدریج رشد یافته‌اند. به عنوان مثال، شهرهای تربت حیدریه، تربت جام، مشهد، بیت‌المقدس و غیره به اعتبار مزارها، مرقدها و بیوت متبرکه رشد کرده‌اند.

 [۴۴] – ایزدی که نامِ او “بک” است، همچنانکه گفته شد موسیِ پیامبر یعنی آن پیامبری که نام او موسی است.

[۴۵] – آن میترائی که در مقامِ ایزدی قرار دارد.

۴۷- احمد حامی، بغ مهر ، تهران، داورپناه، ۱۳۵۵.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: