UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

«خارج از تهران»؛ روایت پناهنده های ایرانی در جشنواره ونیز

«خارج از تهران»؛ روایت پناهنده های ایرانی در جشنواره ونیز

«خارج از تهران؛ چهار داستان»، فیلم مستند پر سر و صدای مونیکا ماجیونی در جشنواره ونیز امسال، حکایت تلخ مشکلات سیاسی چند پناهنده ایرانی را به طور موازی و در کنار هم روایت می کند.
این فیلمساز ایتالیایی با دستمایه قرار دادن وقایعی که برای سه پناهنده ایرانی در داخل ایران و به ویژه در مورد حوادث پس از انتخابات سال ۸۸ رخ داده، تصویری از زندگی امروز و گذشته تلخ آنها را روایت می کند، در حالی که یک دختر، که در انتهای فیلم می فهمیم یک فیلمساز است، در میانه روایت، درباره آنها و پرونده هایشان تحقیق می کند و در نهایت به شکلی کوتاه خود را نرگس کلهر معرفی می کند؛ «کسی که بخاطر ساخت یک فیم درباره شکنجه» حالا در تبعید زندگی می کند.
یکی از شخصیت های فیلم، کسی است که بخاطر تاسیس یک حزب، به زندان افتاده و مدت زمان طولانی ای را باید در زندان بماند. او می گوید زمانی که برای مرخصی استعلاجی به بیرون از زندان آمده، از فرصت استفاده کرده و از ایران گریخته است. در فیلم او را می بینیم که در حال فرار از مرز ایران و عراق است.
نفر دوم مردی است که در وقایع انتخابات دستگیر شده و توضیح می دهد که در زندان چطور مورد ضرب و شتم و تجاوز قرار گرفته است.
نفر سوم یک کارمند تلویزیون دولتی ایران است که در وقایع انتخاباتی، بخاطر تصویر برداری و حمایت از کسی که در حال کتک خوردن در خیابان بوده، شناسایی شده و حالا در ایتالیا منتظر خانواده اش است تا به او بپیوندند. فیلم چندین تصویر ویدئویی دردناک- و احتمالاً منتشر نشده- از وقایع خونین پس از انتخابات را با تماشاگرش قسمت می کند.
«خروج از تهران؛ چهار داستان» قصد ندارد که تنها به یک مصاحبه گزارشی از وضعیت گذشته و حال این افراد بدل شود، برعکس می خواهد تا جای ممکن با خلق موقعیت های دراماتیک، در عین روایت مستند، قصه گو هم باشد.
در عین حال تلاش کارگردان برای هر چه بیشتر تصویری کردن فیلم و استفاده از تصاویر گوناگون تا جای ممکن، کمک می کند تا فیلم به یک روایت خسته کننده بدل نشود.
با این حال بخش هایی از فیلم به دلیل بازسازی واقعیت (و در واقع تلاش برای بازسازی آن) گاه آن چنان که باید و شاید با مخاطب- بخصوص ایرانی که اطلاعات خیلی بیشتری از غربی ها در این زمینه دارد- ارتباط برقرار نمی کند.
در واقع فیلم هر جا روایت ساده و درونی شخصیت هایش را با ما قسمت می کند و سعی دارد دردمندی آنها را به شیوه ای سینمایی به ما متقل کند، دلنشین و باور پذیر می شود و در لحظه هایی تماشاگر می تواند به راحتی با این شخصیت ها همذات پنداری کند و حتی اشک بریزد. زمانی که یکی از شخصیت ها قصه وقایع داخل زندان را با لحنی تلخ بازمی گوید یا جایی که پدر پس از مدت ها دخترانش را در ایتالیا در فرودگاه به آغوش می کشد، لحظه های گرم و صمیمی ای است که تماشاگر را به راحتی با خود همراه می کند.
اما فیلم هر جا از این لحن راحت اش فاصله می گیرد، ارتباط آن با تماشاگر مختل می شود.
تمام صحنه های بازسازی شده از این دست هستند و آنچنان که باید باورپذیر از کار درنیامده اند. در واقع شاید مهمترین مشکل فیلم نقش نرگس کلهر است. او که چندی پیش قضایای مربوط به درخواست پناهندگی اش به عنوان دختر مشاور احمدی نژاد جنجال براگیز شد، در این فیلم نقش یک ناظر را دارد.
از ابتدای فیلم در صحنه های مختلفی او را می بینیم که پرونده های این افراد را ورق می زند و نکته هایی را درباره آنها گوشزد می کند. تقریباً چهره او را نمی بینیم تا انتهای فیلم که سرانجام رویش را به سمت دوربین برمی گرداند و خودش را معرفی می کند و می گوید امیدوار است روزی پدرش و دیگران بفهمند او و هم نسلانش به چه دلیل این کار را انجام داده اند.
مشکل این شخصیت در طول فیلم، از آنجاست که از ابتدا ما شناختی درباره اش نداریم و گمان می کنیم که شاید او همان کارگردان فیلم است که ترجیح داده یک نام مستعار ایتالیایی را برای خود انتخاب کند، اما این طور نیست.
در ضمن حرف های او در کنار پنجره و بخصوص لحن کتابی حرف زدن اش با کل فضای راحت فیلم در تناقض است و مصنوعی به نظر می رسد. گویی که او جمله هایی را حفظ کرده و در حال تکرار آنها در جلوی دوربین است؛ آن هم با لحنی سرد و غیر قابل حس. در حالی که اگر فیلمساز لزومی هم به تکرار این حرف ها می دید- در حالی که واقعاً لزومی هم به این کار نیست و خود شخصیت ها و فضای قصه ها برای پیشبرد فیلم کافی به نظر می رسند- باز نیاز به یک لحن صمیمی و راحت وجود داشت و نه نوعی روخوانی بی حس و حال.
به رغم این، ریتم فیلم درست پیش می رود و تنوع لوکیشن ها و تفاوت قصه های هر کدام از این شخصیت ها و در عین حال نمابندی های حساب شده و موسیقی به موقع، کمک می کند تا تصویری از رنج های انسان های آن سوی مرزها به شیوه ای ملموس و قابل حس رو در روی تماشاگران غربی قرار بگیرد و شاید تا حدی موفق شود تصویر کلیشه ای برخی از تماشاگرانش را از مفهوم «پناهنده» تغییر دهد و نوعی احساس همدردی بوجود بیاورد.
محمد عبدی
[دویچه وله]

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: