خانۀ سالمندان
بارانی که آسمان ونکوور برای باریدنش این دست و آن دست میکرد، بالاخره بارید و مرجان و مادرش،...
UA-28790306-1
صفحه را انتخاب کنید
داود مرزآرا | ۱۶ دی ۱۳۹۹
بارانی که آسمان ونکوور برای باریدنش این دست و آن دست میکرد، بالاخره بارید و مرجان و مادرش،...
داود مرزآرا | ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
تنها صدائی که آن روزصبح زود درراهروی بیمارستان «رویال کلمبیا» پیچید صدای چرخهای شتابناک و لرزان...
داود مرزآرا | ۱۴ اسفند ۱۳۹۳
عبور از چهارراه سگ با خاطری آسوده میدوید. نه غم نان داشت، نه غم جا. هرجائی را که دوست داشت بو...
عبدالقادر بلوچ | ۲۶ دی ۱۳۹۳
“من عادت داشتم دور حوض خانه راه بروم و با صدای بلند تاریخ بخوانم. اما زمزمههای او نمیگذاشت...
داود مرزآرا | ۴ دی ۱۳۹۳
وقتی در منطقهٔ ” kerrisdale ” در غرب ونکوور، دیوید مغازهٔ کوچک مجله فروشی خودش را باز...
داود مرزآرا | ۱۷ مهر ۱۳۹۳
مطابق معمول، بعد از شام صدایش کردم تا برای بازی شطرنج به اتاقم بیاید. پیژامهٔ نوی را که مادرش...
داود مرزآرا | ۳۱ مرداد ۱۳۹۳
تقدیم به علی نگهبان مرد شصت سالی دارد، موهای سرش نخنما شده و آنهایی که ماندهاند به خاکستری...
داود مرزآرا | ۴ مرداد ۱۳۹۳
حاج غلام را همه می شناسند از برو بچه های درکه و اوین گرفته تا سرآسیاب و فرودگاه مهرآباد. چون خودش...
داود مرزآرا | ۷ تیر ۱۳۹۳
تقدیم به دکتر پیمان وهاب زاده سیاوش توبه کرده بود که دیگرعا شق نشود. اماچند شب پیش توبه اش را...
داود مرزآرا | ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
تقدیم به استاد ارجمندم جناب محمد محمد علی خرس گریزلی پدر بزرگ با دو نوهاش رفتند به پارک جنگلی،...
داود مرزآرا | ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۳
تقدیم به فرامرز پور نوروز از قدیم گفته اند که عشق همیشه راه خودش را بازمی کند. این خصوصیت درمورد...
داود مرزآرا | ۲۸ فروردین ۱۳۹۳
تقدیم به هادی ابراهیمی چند روز پیش به سراغ سعید رفتم و قرار گذاشتیم تا داستان زندگیام را...
داود مرزآرا | ۱۶ فروردین ۱۳۹۳
تقدیم به عبدالقادر بلوچ داشت آن بالا روی بالکن حرف میزد. انگار برای هوا حرف میزد. خدا خدا می کردم...
داود مرزآرا | ۸ اسفند ۱۳۹۲
در خانه را که میبندم، در خانهی همسایه باز میشود. رو به درایستاده، پشتش به من است. چادرش را...
شهرگان | ۱۴ آذر ۱۳۹۲
کاریکلماتورها پشت پنجره سرما کولاک میکرد و دخترک روی دار قالی گلهای بهاری میکاشت. حسنی که...
داود مرزآرا | ۱۵ شهریور ۱۳۹۲
بهتازگی کتاب مجموعه داستان «انگار همین دیروز بود» نوشته داود مرزآرا در ونکوور منتشر شد. این...