تقدیم به استاد ارجمندم جناب محمد محمد علی خرس گریزلی پدر بزرگ با دو نوهاش رفتند به پارک جنگلی، نزدیک خانهشان، برای پیاده روی. از پیچ راه که گذ شتند ناگهان خرسی بزرگ وقهوه ای ازلای شاخ و برگ درختهای درهم تنیده، بیرون آمد وروی دوپایش ایستاد. نعره کشید …
بیشتر بخوانید