من چرا اینهمه خاموشم
خستۀ راهم و باریست گران بر دوشم در خود افتاده و در خویشتنم میجوشم من چرا اینهمه خاموشم؟ من چرا اینهمه خاموشی را بر سرِ کوه نمیکوبم با در و بام نمیگویم من برای که چُنین خاموشم من برای چه چُنین در جوشم گیرمش گفتم و فریاد زدم...