UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

اتیمولوژی «فرهنگ کلمات» در دفتر شعر «شبِ غلیظ موریانه‌ها» اثر رویا مولاخواه

اتیمولوژی «فرهنگ کلمات» همبسته با محورِ جانشینی و هم‌نشینی در دفتر شعر:

«شبِ غلیظ موریانه‌ها»از رویا مولاخواه

      جدا کردنِ حروف از یک کلمه / ستم به همه‌ی کلمات است.
                                                                              «پاپی»

عابدین پاپی (آرام)

کلمات در شعر دو کاربرد کارآمد دارند: یکی فرهنگ و­فرهنگ‌مندی کلمات­ در شعر و دو دیگر، زایشِ جانشینی و سازِش هم‌نشینی کلمات در ­شعر می­باشد. گویش زبانی و پویش فرهنگی­کلمات در یک متن به‌گونه‌ای است که زبانِ شعر را به سازندگی و بایندگی بایسته‌ای می­رساند. معانی و اعتقادات و کاشت‌ها و برداشت‌ها و باورداشت‌های مشترکِ­ کلمات در ­­جهان متنِ­ شعر بر موج و­ اوجِ زبان چرخشی بایسته و ­چربشی شایسته می­نهد و به همین قال و­ منوال است که بر­ رقصندگی­ کلمات ­در ­شعر می­توان مهر ­تأکید­ و ­تأیید گذاشت. از­سویه‌های دیگر، محور­ جانشینی ­و ­هم‌نشینی­ کلمات ­در شعر ­مد ‌نظر­ و­ منظر است که این مهم فرآیندی گویا و پویا است که از جانبِ شاعر به دایره‌ی همایش و نمایش کشیده می­شود. اعتقاد برآن است که افسارِ کلمات ­در شعر به دست شاعر است و این اسبِ توسن‌وار را اوست که می­تواند وارونه‌گون نشان دهد و یا گویش‌های متفاوتی را توأم با جهد و جِد بر­گونه‌های شعر با مُستفاد از ­کلمات خلق نماید. هر واژه‌ای تولد، حیات و پایانی دارد اما این به منزله‌ی مرگ واژه‌ها در جهانِ معنا نیست. در گُفتارها وگفتاوردهای متفاوت سخن رانده‌ایم که واژه‌ها به چند شکل و شمایل تقسیم می­شوند که می­توان به‌: واژه‌های طبیعی، واژه‌های اجتماعی‌، واژه‌های انسانی و واژه‌های مصنوعی اشاره نمود. این واژِگان به فراخور زمان و ­آبشخور مکان درشعرِ شاعر رویکردی جامعه‌شناسانه را به تصویر و ­تعبیر در­می­آورند. احتمال می­رود و یا بایسته آن که‌، زیست و زیست‌مندی شاعر به عنوان موجودی فراشعور که بر دو پارامتر فکر و اجتماع در پایش و زایش در سیر و تکامل است، بر جهان‌بینی او تأثیر مستقیم و یا غیر‌مستقیم داشته باشد. من بر زیستِ‌فکری و اجتماعی شاعر مدام تأکید مؤکد داشته‌ام و این دو مقوله می­تواند در­ شعرِ شاعر به صورت یکپارچگی و دو‌پارگی، خود را به دایره‌ی فهم برساند. به‌هر روی و رویه، بایسته‌ی توجه در فرهنگِ کلمات دو مقوله‌ی جانشینی و هم‌نشینی است که در بافتی آیدتیک (درون‌بینی ذاتِ شهود) خود را­ در­ شعر نشان می­دهد. ذات شعر با ذاتِ شهودی شعر از حیث معنا در تفاوت عمده است زیرا که ذاتِ شعر که نهان‌بینی شعر است منجر به برخواستگی و برخاستگی آشکار شعر می­شود. بدین منوال­ در جهانِ پست­کریتیکال ­که قطار آن بر ریلِ پاتافیزیک (‌شرحی تکمیلی بر جهان هستی)‌، تصادف، معناگریزی، ساختارشکنی، ضد روایت و سایر مؤلفه‌های پست مدرن در­ حرکت می­باشد، به مقوله‌ی هم‌نشینی التفات بیشتری را داشته است اما در جهانِ مدرن مبحثِ متافیزیک‌، طرح، معنا‌،‌ ساختارگرایی‌، روایت و … قابل تأمل و دریافت می­باشد. بنابراین جهانِ ­کلمات به مانند جهانِ آدم‌هاست که در کنارِ هم زیست می­کنند و البته این زیست‌مندی هم از فراز و فرودهایی بهره گرفته و بر بنیاد بافتِ اجتماعی و سیاسی و موقعیّت‌های زمانی­ در تغییر، تحول و تطورند. کلمات در شعر به جای هم می­نشینند و گاهی هم خود را با خودآگاهی خویش در جهت پی‌آمدهایی چندگونه معنا در بافتِ متن نشان می­دهند و نقش یکدیگر را بازی می­کنند که این نقش‌ها در نگاره‌ها و انگاره‌هایی مونولوگ‌وار و دیالوگ‌سان با پیامی دیبا و زیبا خود ­را به تصویر می­کشند و شاعر بازیگری است که بتواند این کلمات­ را به گفت‌آورد و گفتِ‌گومندی هنرمندانه، فی مابین دعوت کند. در زبان و ادبیات فارسی ­کم نیست ساخته‌ها و بافته‌ها‌ی ادبی که بیانگر این گفتِ‌ها و گفتِ‌گوهاست به گونه‌ای که شاعران این کهن بوم در ازمنه‌های­ هژیر تاریخ از بیان و بدیع به مانند ایهام، استعاره، تشبیه، نماد، مراعات نظیر، تضاد، پارادکس و… بهره‌های بسامد برده‌اند و این مهم خود را تا به‌اکنون به عنوان پارفتی مبرهن درکُنه ادبیات و زبانِ فارسی ما با شاخصه‌ها و شاکله‌هایی مشخص نشان داده است. اگر چه میخائیل باختین بر چند‌صدایی شعر اعتقادی ندارد و بیشتر افقِ نگاه خویش را بر چندصدایی رُمان استوار کرده است اما از این منظر شعر ازعلم اتیمولوژی (‌ریشه‌شناسی حقیقت واژه) و اصالت کلام در کلمه برخوردار بوده و هست و بی‌تردید شاعرخوب می­تواند با بهره‌وری و بهره‌گیری از دیرینه‌های کلمات به پیامدی به نامِ فرهنگ ِکلمات دست یازد. با این شاخصه‌ها آنچه فرآروی ماست دفترِ شعری است از رویا مولاخواه که درسالِ ­۱۳۹۹ توسط انتشارات دانشیاران ایران به چاپ رسیده است. نامِ دفترِ شعر:«شبِ غلیظِ موریانه‌ها‌» می­باشد و این نامگذاری­ در ­ابعادی تشخیص و تشبث رویکردِ شاعر را به سمت جامعه‌شناسی انسانی- حیوانی سوق می­دهد به شیوه‌ای که این نامگذاری نوعی تشخص بخشیدن به کلمات است که شاعر به جای شبِ غلیظ مردم از صنعت استعاره بهره گرفته و ­در ابعادی هم به سمت صنعت آشنا‌زُدایی و ناتورالیسم معنایی شوق وسوق یافته است‌. برخلافِ منظور اصلی و مفهومِ اصلی سخن گفتن در شرایطی بر باروسار می­نشیند که بتوان شباهتی را از نوعِ تفکر و بافتِ رفتاری­ در بین کلمات ­­دریافت­ که واژه‌ی جمعِ موریانه‌ها این وجه اشتراک را با جامعه چه از نوعِ زیست مندی و چه از لحاظ بافتاری و ساختاری برقرار می­کند. مولاخواه شاعری است که خودنویس‌اش خود را می­نویسد و گاهی هم به سمت ناخود‌آگاهی و دل‌آگاهی‌اش در ­شعر هدایت می­شود. اغلبِ دیالوگ‌ها در شعر­ که آبشخور این دیالوگ‌ها مونولوگ و پرولوگ است فی‌مابین طبیعت و جامعه صورت می­گیرد و صنعت واژه­گزینی در شعرِ شاعر تلفیقی از واژِگان ناتورال و اجتماعی است‌. اشعار شبِ غلیظِ موریانه‌ها در ­بافتی دترمینیسم‌وار بافته شده‌اند و اختیار در جهتِ انتخاب ­کلمات از ذهنِ شاعر ­­تراوش می­کند به بیانی،  دیگری هم در­متن هست و این ذهنیِت جبرگرا خود عاملی است که شعر شاعر را با درون مایه‌ای اعتراضی- انتقادی مواجه ساخته است. شاعر جامعه را با طبیعت کلاف می­دهد به طوری که کلمات­ خود­را در یک گفتِ‌گومندی چند جانبه نشان می­دهند. در اغلب اشعار، راوی خودِ شاعر است ­که یک موضوع را در چند کاربست طبیعی – اجتماعی بیان می­کند. شاعر را می­توان «مبیّن» نامید از این رو­که با لحن‌های متفاوت شعر را برای نیل ­به زبانی تازه در مسیرهدایت می­کند. دیگر نکته ، دیگری در­متنِ شعر­ می­باشد. اگر­چه چربش اشعاری که منِ فردی و شخصی دارند بر منِ اجتماعی شاعر چرخشِ بیشتری دارد ولی دریافتگی‌های شاعر از شعر توأم با منِ انسانی است و این درد‌واره‌های انسانی مملو از زن وارگی و زن‌آوارگی زن هم محسوب می­شود. در شعر مولاخواه جانشینی کلمات بیشتر از هم‌نشینی کلمات است به گونه‌ای­ که برخورد کلمات­ در ­شعر ­منجر به تصادف و تصادم در ­کلمات می­شود اما این فرآیند رفتاری از سوی شاعر به منزله‌ی از دست دادنِ شعریت در­شعر نیست بلکه سبک یافتگی خاصی را در­شعر با زبانی بدیع ابداع می­کند. واج‌آرایی و سجع‌آوری­ و جناس‌پروری از دیگر مؤلفه‌های این دفترند­ که شکل و شمایلی نمادین را در­جهت بالندگی موسیقی معنوی شعر به تصویر می­کشند و تقریبن جایی دیگر را به جلای این مجموعه بخشیده‌اند. موسیقی کلام با بهره‌یابی از کلامیّت کلمات خود مسببی است که ریتم و آهنگ اشعار را آهنگین می­کند. از دیگر زاویه،‌ این دفتر آکادمیک و آر­کائیک هم هست زیرا که واژِگان قدیم­ و باستایی در بافتِ زمانی جدیدی و در کنارِ کلماتِ تازه‌ای خود را در شعر به منصه‌ی ظهور می­رسانند. این دفتر بافتی رئالیسم دارد که این رئالیست بودن ­درشعر منجرِ به سوژه‌هایی­ در جهت نیل به سوبژه‌هایی هم می­شود. ذهن خوانی کلمات از جانبِ شاعر و جایگزینی آنها درجهتِ دادنِ پیامی پی‌آمد به جامعه، از مؤلفه‌ها و موتیف‌های دیگر در این دفتر شعر محسوب می­شوند. کلمات در­شعر یکدیگر را خوب می­فهمند و شاید بتوان چنین تصور نمود که پی‌آمد فهم مشترک در کلمات در شعر منجر به درک مشترک کلمات گردیده‌است. پیام این دفتر به جامعه پیامی دردمند است که دردمندگی‌های­ خویش را بر گونه‌های جامعه فرود می­آورد و رفتارهای تجربی- و بافتارهای اجتماعی جامعه را با کارکتر شخصیّتی خود بافت می­دهد اما رویکردِ جامعه‌شناختی شاعر نسبتِ به روان‌شناختی آن در­اشعارش صبغه‌ی کم تری دارد که گمان می­رود در گذار به تثبیت چنین زبانی در قالبی اجتماعی‌تر رخ خواهد داد. سُراینده اتیمولوژی کلمات را در مسیرِ گامِ در فرهنگِ­ کلمات را خوب رعایت می­کند و با بهره­گیری از محور جانشینی و هم‌نشینی کلمات به این فرآیند، فراروندگی خاصی را می­بخشد. دیگر فهم چنان باشد که مُفهم کسی است که فهمیدگی‌های شعر را کشف، شناخت و پردازش می­کند و پارادایسِ شعر ­در چنین­حالتی در­ذهن شاعر رقم می­خورد که این دفتر به نوبه‌ی خود در این دایره فهم‌، مطلوب ظاهر شده است‌. دیگر بحث در آغاز کتاب که در­پایان این گفتِ‌ها می­آید مبجثِ مقدمه‌نویسی و یا در­ اصطلاح امروز­ی پیشامتن‌نویسی است که در این دفتر با سه نوع پیشامتن تصادم داریم که هرکدام با یک نظر و منظرِ تجربی- فکری نگاشته شده‌اند و پی‌آمد این نویسش‌ها نیز می تواند منجرِ به چندگانگی معنا و مفهوم برای مخاطب باشد و یا از طرفی دیگر هم، بافتگی مشترک زبان را در تصویرِ معنا، با نماد و نمودی دیگر نمایان سازد. شعر: «تعریفی بی‌تعریف» است و در­ بی‌تعریفی‌های این ژانر ادبی هم تعاریف بسامدی نهفته است و خودِ شعر پالندگی زبانی و بالندگی معنایی خویش را­ اگر شعر باشد برگونه‌ی جامعه خواهد نشاند. لذا به همین گفته از رابرت فراست می توان اتکا کرد که می­گوید:« شعر به ما این اجازه را می­دهد تا چیزی را بگوییم اما منظور چیزهای دیگری است» و این معنی در بیان و بدیع زبان و ادبیات فارسی ما نیز در ­قالبِ ایهام و استعاره خود را در ­ساخته‌هایی مدون و بافته‌هایی معین نشان داده‌است و اما مهم‌ترین گُفتِ‌گو با این دفتر­ آن که، کلمات ابزاری برای سُرایش شاعرند و از حیث جامعه‌شناختی شناخت به سلایق فردی و اجتماعی و علایق رفتاری و روحی و روانی و در جوانبی تجربی شاعر باید توجه و تأمل کرد اما شاعر می­تواند از انگاره‌های بایسته‌مند بینامتنیت به سمت واژِگانِ جهانِ امروز هم در ­جهتِ تازگی‌های بیشتر زمان گرایش و سازش پیدا کند. به هر روی «شبِ غلیظِ موریانه‌ها» از منِ خویش از برای جامعه می­گوید و جامعه نیز مستمع است­ و من برای جامعه اگرچه کافی است ولی کافی‌تر جامعه برای من هم هست که امید می­رود درکارهای دیگر شاعر نمادی از اجتماعِ امروز با بهره‌گیری از واژِگانی بدیع تر ­را در­جامعیتّی قطعی‌تر و کلی‌تر ­شاهد باشیم.

با نمونه هایی از متنِ دفتر:

نمونه ۱

ما آن دو چیز مردددر

تلفظ اشیاء

که امکان مان

ممکن نبود

درآن واحه‌ی شک

در آن قطران سبز بخار­ در

صدای علف که از پوزه‌های اسب‌ها

می­ریخت

از معاشرت برگ‌ها در پهلوی مان

خندیدیم…

 با رمه‌های مشاء در قاب‌های عیسا

که نحیف در نفس‌هامان می­دوید

تعمید شدیم…

ما می­دانستیم علف

شیوع انگشتانِ فرضی باغ است

 که دارد ازتمامیت جهان بلند می­شود

بلند و عمیق

عمیق و رسته بر تعالی جنبندگان…

ما آن پچ پچ مهیب را درساق‌های

مقرنس اسب با دمانه‌های صبح ریختیم

ریختیم به کیفیت اشیاء

ریختیم به ضمه‌ی کلمه

 به فتحه‌ی باب

 به کسره‌ی تکثرهای زبان…

ما از ابتلای صدا که زبان کوچک را

 به انهدام خطوط برده بود، نترسیدیم

اینک محیط تواتر، ادامه‌ی شی است

 ادامه‌ی علف

و تو با صدای من در­ تنفس­ گونی

 به رکنِ اول باغ که علف چینی است

فکر می­کنی…

 

نمونه ۲

به استخاره خرس‌ها که می­رفتم

خواب‌ها هنوز زمستانی گر نبود

تهییج کلمه‌ها را

برف

ب

 ر

 

ف

 برف‌های زمستانی چند هنوز؟!

و دارم به تموز می­رسم

 به جسارت شانه‌های ابر… نزاکت سپیدی یخ را

به بندهای انگشت شمرده‌ام…

پای بلند

 فصل شرایط است

فصل دهانیدن در ­تظاهر کلمه

‌آن سان که

 خواب خرس را

خروس مرد را

 انگشت اشاره را

من کلمه را

شی را

شیوع را

همه را

گیر در واگیر داده‌ام

مثل تو را در انضمام ضمیرها ها.

 

نمونه ۳

پرنده‌ها رسمی‌اند

فصل به فصل اگر جابه جا شوند

 محیطی در­ پیرامون خورشید

 کدر ­خواهد شد

قسمت‌های پرسنلی

 لکه‌های شهامت ایدئولوژی‌اند

که همیشه در خانه‌ها می­مانند

 جاماندگی یعنی ضخامت ابری دهان‌ات

 را قرص­ کنی

 بیاندازانی

 اندازه‌ی خودت را در انداختنِ از خودت

 ریزانده می­شوی در پرسپکتیو خیابان‌ها…

 

به پاهای رونده نگاه می­کنی

 از ادامه‌ی پیراهن‌شان بلند می­شوند

 به دکه می­روند

 از کارت ملی شان

 سیگار می­خرند

محاوره‌ی ملی ­کاراکترها / وقتی/

 از صدای خودشان آویزانند، خنده دار نیست؟/

صدای قصابی‌، از هر روزها / همیشه تر است

و می‌توان ذبح تازه‌ای را با بوی

خون و چربی چکیده‌ی لخت

 تنفس کنی

 از شش‌ها عرق چند بید مشک…

وقتی دست می­زنی

به شهامت چیزها

گوساله‌ای از مسیر کتابخانه رد می­شود

جا می­مانی در­چند صدایی آرکاییدو

 و تمام شب را در سال‌های تنهایی‌ات

ساتور می­زنی

 زنی از اتهام تاکسی پیاده می­شود

 سلاخی انگشتان کسی

 روبری در

 وا می شود

پاهای رونده‌، کوتاه آمده‌اند

تکه‌ی پرسنلی زن

 سه در­چهار می­نشیند

 روبروش

 خودش را روی من

 چسب می­زند

حالا پرنده‌ها از کدورت خورشید

غیر رسمی‌اند

 و می­توان برهنه در فصل اتاق

دراز کشید.

 

نمونه ۴

… ساعت سیزده اوکراین است

 وقتی عملکرد عضو جنسی دیکتاتور

انسانی است

چرا اشتباه نکنم؟

لای پرانتز اگر فکر ­نکنم

ساعت صحت‌ام عقب خواهد ماند

 و طول درمان در‌، درماندگی‌هایم

قانونی نیست

 پلک‌هایم را به سقف می­پرم

 آنجا که چرت نویسنده‌ام، زن است

و تفاوت شرعی جواز و تجاوز را

 نمی­فهمند…

برمی­گردم به خودم

 چند تکه از خودم را روی ماست

 می­ریزم

 فرضیه‌ی چارلز دیوانه را سس ­می­زنم

می­پیچم به فلسفه‌ی میمون

ساعت لجستیکی گرینویچ را

به وقت افقی آدم‌ها کوک کرده‌اند

هر بار که استکان را بالا ببرم

یک بنی آدم از اعضای ملی دنیا

می­افتد…

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: